خلفای راشدینش، دلیل بر فضیلت و خلافت و مدت خلافت راشدهی ایشان
مدت خلافت بعد از رسول خدا جچند سال بود؟
پیامبر خدا جفرمودند: «خلافة النبوة ثلاثون سنة، ثم يؤتي الله الملك من يشاء» [۴۷۵].
«جانشینی بر نهج پیامبران سیسال خواهد بود بعد از آن خداوند، پادشاهی را به هرکس که بخواهد، میبخشد».
این سیسال مدت خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علیش بود که ابوبکرسدو سال و سه ماه [۴۷۶]، عمرسده سال و شش ماه [۴۷۷]، عثمانسدوازده سال [۴۷۸]و علیسچهارسال و نه ماه [۴۷۹]که مدت سی ساله را شش ماه خلافت حسن بن علیستکمیل میکند» [۴۸۰].
اولین پادشاه در اسلام معاویه [۴۸۱]سبود که برترین و فاضلترین آنان بود. بعد از او تا زمان عمربنعبدالعزیز که بر سیره و راه و روش خلفای قبلی سیر میکرد و علما او را خلیفهی پنجم میدانند، پادشاهی سختگیرانه ادامه داشت.
دلیل بر صحت خلافت این چهار نفر به صورت مجمل چیست؟
ادله در این زمینه فراوان است منجملهی آن مشخص شدن زمان سی سالهی خلافت بر روش پیامبران که گفته شد. و همچنین احادیثی که بر برتری آنان به ترتیب بر سایرین دلالت دارد. و نیز آنچه که ابوداود روایت کرده است:
«عن سمرة بن جندب أن رجلاً قال: يا رسول الله! إني رأيت كأن دلوا أُدلي من السماء فجاء أبوبكر فأخذ بعراقيها فشرب شرباً ضعيفاً، ثم جاء عمر فأخذ بعراقيها فشرب حتی تضلع، ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتی تضلع، ثم جاء علي فأخذ بعراقيها فأنتشطت وانتضح عليه منها شيء» [۴۸۲].
«سمره بن جندب روایت میکند که مردی به پیامبر خدا جگفت: «ای رسول خدا، همانا من در خواب دیدم که سطلی از آسمان پایین آمد ، سپس ابوبکر آمد و دستگیرههای آن را گرفت و مقدار کمی از آن را نوشید، سپس عمر آمد و دو دسته آن را گرفت و از آن نوشید تا سیراب شد، سپس عثمان آمد و دستههای آن را گرفت و از آن نوشید تا سیراب شد، سپس علی آمد و دستگیره های آن را گرفت و از آن سیراب شد تا جاییکه آب بر رویش ریخته شد».
از محکمترین ادله در این زمینه اجماع اصحاب و امت بر خلافت این چهار نفر است و جز گمراهان کسی این خلافت را انکار نمیکند.
***
دلیل خلافت سه نفر اول به صورت اجمالی چیست؟
ادله بسیارند برخی از آنان آورده شد.
دلیلی بر آن حدیثی است که ابوبکرسآن را روایت میکند که روزی پیامبر جفرمود:
«مَنْ رَأَى مِنْكُمْ رُؤْيَا؟» فَقَالَ رَجُلٌ: أَنَا، رَأَيْتُ كَأَنَّ مِيزَانًا نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ فَوُزِنْتَ أَنْتَ وَأَبُوبَكْرٍ فَرَجَحْتَ أَنْتَ بِأَبِي بَكْرٍ، وَوُزِنَ عُمَرُ وَأَبُو بَكْرٍ، فَرَجَحَ أَبُو بَكْرٍ، وَوُزِنَ عُمَرُ وَعُثْمَانُ، فَرَجَحَ عُمَرُ ثُمَّ رُفِعَ الْمِيزَانُ...» [۴۸۳].
«چه کسی از شما خوابی دیده است. مردی جواب داد: که من، ترازویی را دیدم که از آسمان پایین میآمد. در آن ترازو تو و ابوبکر را وزن کردند که وزن تو بیشتر شد و ابوبکر و عمر را وزن نمودند که ابوبکر سنگینتر شد و عمر و عثمان را وزن کردند که عمر وزن بیشتری داشت. سپس ترازو را برداشتند».
دلایل خلافت ابوبکر و عمرببه صورت اجمالی چیست؟
در صحیحین [۴۸۴]آمده است که پیامبر جفرمود:
«بينما أنا نائم رأيتني علی قليب عليها دلو فنزعت منها ما شاء الله، ثم أخذها ابن أبي قحافة فنزع منها ذنوباً أو ذنوبين وفي نزعه ضعف والله يغفر له ضعفه؛ ثم استحالت غرباً فأخذها ابن الخطاب فلم أر عبقرياً من الناس ينزع نزع عمر».
«در خواب دیدم که بر روی چاهی بودم و تا آنجا که توانستم سطل آن را [پر کرده] بیرون کشیدم. سپس ابوبکر آن را از دست من گرفت و سطل یا سطلی را بیرون کشید و در بالاکشیدن آن ضعفی در او بود که خداوند ضعف او را بخشید. سپس سطل بزرگ و محکمی به جای آن آورده شد. که عمربن خطاب آن را بالا کشید و من کسی را از بین مردم ندیدم که آنگونه که عمر توانست، بتواند آن را بالا کشد».
***
دلیل خلافت ابوبکرسو مقدم دانستن او بر دیگران چیست؟
ادله در این زمینه فراوانند و شمرده نمیشود که برخی از آنان آورده شد.
در صحیحین آمده است:
أن امرأة أتت النبي جفأمرها أن ترجع، قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك-كأنها تقول الموت- قال ج: «إن لم تجديني فأتي أبا بكر» [۴۸۵].
که زنی نزد پیامبر جآمد. پیامبر به او امر کرد که برود و بعداً برگردد. آن زن گفت: «اگر آمدم و شما را نیافتم- منظورش احتمال مرگ حضرت بود- چه کنم؟» پیامبر ج فرمود: «در این حالت نزد ابوبکر برو».
و در صحیح مسلم از عایشهل روایت شده است که فرمود: پیامبر خدا به من فرمودند:
«ادعي لي أباك وأخاك حتی أكتب كتاباً فإني أخاف أن يتمني متمن ويقول قائل أنا أولی ويأبی الله والمؤمنون إلا أبابكر» [۴۸۶].
«پدر و برادرت را بیاور تا نامهای بنویسم. زیرا از این میترسم که کسی آرزوی مقام مرا در دل پرورش دهد، چونکه خداوند و پیامبر جز ابوبکر کسی را شایسته این جایگاه نمیدانند».
و در مسألهی امامت نماز در حالیکه در بستر مرگ بودند [۴۸۷]، نیز اینگونه فرمود که ابوبکر پیش نماز شود. و تمام اصحاب چه مهاجرین و چه انصار بر بیعت با ابوبکرساجماع داشتهاند.
چرا بعد از ابوبکرسدر مسألهی خلافت، عمرسبرديگران ترجيح يافت؟
در این باره نیز دلائل بیشمارند از آن جمله: پیامبر جفرمودند:
«إني لا أدري ما قدر بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي» وأشار إلی أبي بكر وعمر [۴۸۸].
«نمیدانم چه مدت در بین شما خواهم ماند [بعد از من] به آن دو نفر بعدی اقتدا نمایید و به ابوبکر و عمر اشاره فرمود».
و در حدیث فتن از حذیفه روایت شد که به عمر بن خطابسفرمود: «أن بينك وبينها باباً مغلقاً، قال: أيفتح أم يكسر، قال: بل يكسر. قال عمرس: إذا لا يغلق، فکان الباب عمرسوکسره قتله، فلم يرفع بعد السيف بين الأمة» [۴۸۹].
«همانا بین تو و بین آن -فتنه- دری است بسته. عمرسفرمود: آیا این در باز میشود یا شکسته میشود؟ حذیفهسفرمود شکسته میشود. عمرسفرمود: پس دیگر بسته نمیشود. چونکه منظور از در، عمر است و منظور از شکستن آن، کشته شدن عمر است، که بعد از آن شمشیر در بین امت برداشته نمیشود.
امت نیز بر مقدم بودن عمرسبعد از ابوبکرساجماع نمودهاند.
***
دلیل رجحان عثمان بعد از دو خلیفه اول در مسألهی خلافت چه بود؟
ادله فراوانند که برخی از آنان آورده شد از آن جمله:
کعب بن عجره [۴۹۰]فرمود:
«ذكر رسول الله جفتنة فقرّبها فمر رجل مقنع رأسه فقال رسول الله ج: «هذا يومئذ علی الهدی»، فوثبت فأخذت بضبعي عثمان ثم استقبلت رسول الله ج، فقلت: هذا؟ قال: «هذا» [۴۹۱].
«پیامبر خدا جدر مورد فتنه صحبت مینمود و بر آن صحه گذاشت که در امت بزودی به وجودمیآید. در این حین مردی که سر خود را پوشانیده بود، از آنجا رد شد. پیامبر جفرمود: این مرد آن هنگام بر راه هدایت است. [کعب میفرماید: ] در این زمان پریدم و لباس او را گرفتم، دیدم که عثمان بن عفان است. رو به سمت پیامبر جنمودم گفتم: منظورتان این مرد است؟ فرمود: [بله] این مرد».
و نیز عایشهلروایت میکند که رسول الله جفرمودند: «يا عثمان! إن ولاك الله هذا الأمر يوماً فأرادك المنافقون أن تخلع قميصك الذي قمصك الله فلا تخلعه» [۴۹۲].
«ای عثمان، اگر روزی خداوند این امر [خلافت] را به تو سپرد، منافقان میخواهند این لباس را از تو بستانند، اما آن را از خود دور نکن. این را سه مرتبه فرمودند».
اهل شوری و اصحاب بر امامت عثمانساجماع نمودند و اولین نفر بعد از عبدالرحمن بن عوفسکه با او بیعت نمود، علیسبود و سپس مردم با او بیعت نمودند.
***
دلیل اینکه علیسدر خلافت بر بقیه اولویت داشت، چیست؟
ادله در این زمینه بسیارند که برخی از آنان آورده شد، از آن جمله:
پیامبر جفرمود:
«ويح عمار [۴۹۳]تقتله الفئة الباغة يدعوهم إلی الجنة ويدعونه إلی النار» [۴۹۴].
«عمار را گروهی باغی به قتل میرسانند که او آنها را به بهشت دعوت میکند، در حالی که آنها او را به جهنم فرامیخوانند».
عمار در جنگ بین علی و معاویهببا گروه علیسبود و اهل شام او را به قتل رساندند. چون که او آنان را به اتباع سنت و جماعت و اطاعت از امام بر حق یعنی علیسفرا میخواند.
و دربارهی علیسفرمود: «تمرق مارقة علی حين فرقة من الناس يقتلهم أولی الطائفتين بالحق» [۴۹۵].
«در زمان تفرقه و اختلاف مردم، گروهی خروج میکنند که از بین دو طایفه آن کس که بر حقتر است، آنها را به قتل میرساند». این گروه خوارج [۴۹۶]بودند که بر علیسخروج نمودند و علیسنیز در جنگ نهروان [۴۹۷]آنان را به قتل رسانید و او آن هنگام به اجماع اهلسنت بر حقتر بود.
[۴۷۵] (حسن) احمد ۵/۲۲۰ و ۲۲۱- ابوداود ۴/۲۲۱ رقم ۴۶۴۶ و ۴۶۴۷-ترمذی ۴/۵۰۳ رقم ۲۲۲۶ گفته است حدیث «حسن صحیح» است. حاکم ۳/۱۴۵ - ذهبی بر آن سکوت نموده است. [۴۷۶] خلافت ابوبکرسبه مدت دو سال و سه ماه از ربیعالاول سال ۱۱هجری تا جمادیالآخر سال ۱۳هجری بوده است. تذکره(۱/۵.) [۴۷۷] از آخر جمادی الآخر سال ۱۳ تا آخر ذی الحجه سال ۳۵ ( ۱/۸ ) [۴۷۸] در اواخر ذیالحجه سال ۲۳ تا ۱۸ ذی الحجه سال ۳۵ تذكرة(۱/۹). [۴۷۹] آخر ذیالحجه سال ۳۵ تا ۱۷ رمضان سال ۴۰ هجری تذكرة(۱/۱۳). [۴۸۰] اواخر رمضان سال ۴۰ تا ربیعالاول سال ۴۱. رک: البداية والنهاية ۸/۱۶-۱۷ و اصابه ۱/۳۲۸-۳۳۱. [۴۸۱] امیرالمؤمنین معاویه بن ابیسفیان (صخربن حرب) سپنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد. در سال حدیبیه ایمان آورد. ولی آن را مخفی نمود و در سال فتح مکه آن را آشکار کرد. مصاحبت و کتابت پیامبر را نمود. عُمرسبعد از برادرش یزیدبن ابوسفیان او را بر ولایت شام گماشت، عثمانسنیز او را ابقا نمود. در سال ۴۱ مردم بر بیعت با اواجتماع نمودند. بیست سال خلافت نمود و در سال ۶۰هجری فوت نمود. رک بدایه و نهایه ۸/۱۲۰-۱۴۷ اصابه ۳/۴۳۳-۴۳۴ [۴۸۲] (حسن) احمد ۵/۲۱- ابوداود ۴/۲۰۸ رقم ۴۶۳۷. [۴۸۳] ابوداود ۴/۲۰۸ رقم ۴۶۴۳ - ترمذی ۴/۵۴۰ رقم ۲۲۸۷ آن را «حسن صحیح» دانسته است. [۴۸۴] (متفقعلیه) بخاری ۴/۱۹۳- مسلم ۷/۱۱۳ – ترمذی ۴/۵۴۱ رقم ۲۲۸۹. [۴۸۵] بخاری ۴/۱۹۱ - مسلم ۷/۱۱۰. [۴۸۶] مسلم ۷/۱۱۰- احمد ۶/۴۷ و ۱۰۶ و ۱۴۴. [۴۸۷] بخاری ۱/۱۶۵ – مسلم ۲/۲۰- ابن ماجه ۱/۳۸۹ رقم ۱۲۳۲- احمد ۱/۲۲۱ و ۱/۳۹۶ و ۴۰۵. [۴۸۸] مسند ۵/ ۳۸۵ و ۵/۴۰۲ – ترمذی: حدیث «حسن» است. ۵/۶۰۹-۶۱۰- ابن ماجه ۱/۳۷ رقم ۹۷. این حدیث «صحیح» است. [۴۸۹] بخاری ۸/۹۶-مسلم ۸/۱۷۳- ترمذی ۴/۵۲۴ رقم ۲۲۵۸- ابن ماجه ۲/۱۳۰۵رقم ۳۹۵۵ – احمد ۵/۴۰۱ و ۴۰۵. [۴۹۰] صحابی جلیل ابومحمد، کعب بن عجره بن امیه بن عدی بلویساز همپیمانان انصار، احادیثی را از پیامبر جروایت نموده است. در عمره حدیبیه حضور داشت. دست او در غزوهای قطع شد. پس از آن در کوفه ماند. در سال ۵۱ یا ۵۲ یا ۵۷ در مدینه فوت نمود. اصابه ۳/۲۹۷-۲۹۸ [۴۹۱] ترمذی ۵/۶۲۸ رقم ۳۷۰۴- ابن ماجه ۱/۴۱رقم ۱۱۱- احمد ۴/۱۳۵ – ۲۳۶ و ۴/۲۴۲ و ۲۴۳ [۴۹۲] ترمذی ۵/۶۲۸ رقم ۳۷۰۵- ابن ماجه ۱/۴۱رقم ۱۱۲- حاکم آن را بر شرط شیخین صحیح میداند، اما ذهبی با او مخالف است. مستدرک ۳/۱۰۰. [۴۹۳] عماربن یاسر بن عامر بن مالک بن کنان عنسیس، از اولین خانوادههایی بودند که اسلام آوردند. بسیار شکنجه شد و بر آن صبر گرفت. در تمام غزوات حضور داشت. به مدینه هجرت نمود. در زمان ابوبکرسدر یمامه بود. عمر او را والی کوفه کرد، آیهی ۱۰۶ سورهی نحل دربارهی او نازل شد. پیامبر جخبر داد که عماررا گروهی باغی به قتل میرسانند. به همراه علیسدر صفین بود که در سال ۳۷ و در ۹۳ سالگی کشته شد. اصابه ۲/۵۱۲. [۴۹۴] (متفق علیه) بخاری ۱/۱۱۵- مسلم ۸/۱۵۸- ترمذی ۵/۶۶۹ رقم ۳۸۰۰- احمد ۲/۱۶۱ و ۱۶۴ و ۲۰۶ و ۳/۵ و ۲۲ و ۴/۱۹۷ و ۱۹۸ و ۵/۲۱۴ -۲۱۵ و ۵/۳۰۶-۳۰۷ و ۶/۲۸۹ و ۳۰۰. [۴۹۵] مسلم ۳/۱۱۳- ابوداود ۴/۲۱۷ رقم ۴۶۶۷ – احمد ۳/۳۲ و ۴۸. [۴۹۶] خوارج اولین گروهی بودند که در جنگ صفین در مسأله حکمیت بر علیسخروج نمودند. رؤسای آنها اشعث بن قیس کندی، مسعربن فدکی تمیمی و زید بن حصین طائی بودند. خوارج فرقههای متعددی هستند. اما در مسائلی مشترکند از جمله: براءت از علی و عثمانب، تکفیر اصحاب کبائر، خروج بر امام در صورت ترک واجب. رک: الملل و النحل شهرستانی ۱۱۴-۱۱۸و بعد از آن. [۴۹۷] واقعه نهروان، جنگی بود که علیسبعد از موعظه و تذکر به گروه خوارج با آنان کرد و در این جنگ آنان را از بین برد. طی مواعظی عدهی زیادی از آنها متفرق شدند یا از عقیدهی خود رجعت نمودند. عدهای دیگر در جنگهامجروح شدند که علیسآنها را برای مداوا به خانههایشان برگرداند. اهل سنت چهارصدنفر آنها را باغی میدانند. احادیثی در شان آنها وارد شده است که ابنکثیر آنها را جمع نموده و در بدایه و نهایه ۷/۲۹۵ آورده است. واقعه نهروان در سال ۳۷ هجری رخ داد رک: الملل والنحل شهرستانی ۱۱۵-۱۲۲.