دربارهی اولیاء و کرامات ایشان
حکم کرامات اولیاء چیست؟
کرامات اولیاء حق است و شامل ظهور امریست خارقالعاده بر دستان اولیاء که آنان را در این امر دخالتی نیست و بر طریق عادی جاری نمیگردد. بلکه گاهی به گونهای خداوند آن را صورت میدهد که خود آنان نیز به وقوعش علم ندارند. همانند داستان اصحاب کهف [۵۱۱]و اصحاب صخره [۵۱۲]و جُریج راهب [۵۱۳].
همهی کرامات اولیاء، معجزه پیامبرآن امت هستند. به دلیل عظمت معجزات پیامبر جاست که در این امت همواره بیشترین و عظیمترین کرامات وجود داشته است. همانند کرامتی که در زمان جنگهای رده برای ابوبکر [۵۱۴]سپیش آمد و مانند ندای عمر بن خطابسبر منبر برای ساریهسدر حالی که او در شام بود [۵۱۵]. و یا نامهاش به نیل که باعث جریان یافتن رود نیل شد [۵۱۶]و حرکت اسب علاء بن حضرمی [۵۱۷]در آب دریا در غزوهای با روم [۵۱۸]و نماز ابومسلم خولانی [۵۱۹]در آتشی [۵۲۰]که اسود عنسی برای او فراهم آورده بود.
از این گونه کرامات در زمان پیامبر جو بعد از او در زمان اصحاب و تابعین و تا هم اکنون بسیار اتفاق افتاده است و تا روز قیامت نیز واقع میگردد و همهی اینها در حقیقت معجزهی پیامبر جاست. چون که این کرامات با اتّباع و پیروی از او برای صاحبان کرامت، بدست آمده است.
پس اگر امری خارقالعاده برای کسی در راهی غیر از اتباع از پیامبر جروی دهد، فتنه، چشمبندی و شعبده است و کرامت نمیباشد و از طرف اولیاء خداوند نیست. بلکه از جهت اولیاء شیاطین میباشد.
***
اولیاء خداوند چه کسانی هستند؟
هر آن کس که به خداوند ایمان آورد و تقوای او را در دل بپروراند و از پیامبرش جتبعیت نماید، ولی خداست. خداوند میفرماید:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢﴾[یونس: ۶۲].
«آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مىشوند».
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣﴾[یونس: ۶۳].
«همانان که ایمان آورده و پرهیزگارى ورزیدهاند».
﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ﴾[البقرة: ۲۵۷].
«خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد».
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائدة:۵۵-۵۶].
«ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند. و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آوردهاند ولى خود بداند [پیروز است چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند».
پیامبر جفرمود: «إن آل أبي فلان ليسوا لي بأولياء إنما أوليائي المتقون» [۵۲۱].
«اولیاء من خانوادهی فلانی نیستند، بلکه متقین اولیاء من هستند».
و حسن بصری/میفرماید:
«ادّعی قوم محبة الله فامتحنهم الله بهذه الآية:﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ۳۱]. الآية».
«گروهی ادعای محبت الهی را نمودند که خداوند صدق آنان را با این آیه امتحان کرد: بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد» [۵۲۲].
امام شافعی نیز میفرماید: «إذا رأيتم الرجل يمشي علی الماء أو يطير في الهواء فلا تصدقوه ولا تغتروا به حتی تعلموا متابعته للرسول ج».
«اگر کسی را دیدید که بر روی آب راه میرود و یا در آسمان پرواز میکند، او را تصدیق نکنید و فریب او را نخورید، تا اینکه مطمئن شوید از رسول خدا جپیروی نموده است» [۵۲۳].
[۵۱۱] اصحاب کهف کسانی بودند که از ترس دینشان از مردم فرار کردند و خداوند در غار، خواب ۳۰۹ سالهای را بر آنان غالب نمود. داستان آنها در سوره کهف آمده است. رک: بدایه و نهایه ۲/۱۰۲-۱۱۰. [۵۱۲] اصحاب صخره سه نفری بودند که به غاری پناه آوردند، اما درِ غار بر آنان بسته شد. پس هر کدام از آنان به عمل صالحی که انجام داده بود، متوسل شد همانا خداوند در غار را بر آنان باز کرد. برای تفصیل بیشتر رک: بخاری ۳/۵۱-۵۲- مسلم ۸/۸۹-۹۰. [۵۱۳] جُریح راهب یکی از عابدان بنیاسرائیل بود. فاحشهای او را دعوت به زنا نمود، اما او قبول نکرد. فاحشه با چوپانی زنا نمود و از او حامله شد. بعد از وضع حمل از او پرسیدند: بچهات از کیست؟ گفت: از جریج. پس صومعه جریج را خراب کردند.چون جریج دلیل را پرسید: داستان را به او گفتند: او بچه را خواست، از بچه سوال نمود. بچه به اذن خداوند لب به سخن گشود و حقیقت را بیان کرد. برای تفصیل بیشتر رک: بخاری ۴/۱۴۰- مسلم ۸/۳-۴- احمد ۲/۳۰۷ - البداية و النهاية ۲/۱۲۳-۱۲۵. [۵۱۴] ابن ابی عاصم ۲/۵۴۳ از جمله، تسبیح دانهها در دستان پیامبر جو دستان ابوبکرس.. [۵۱۵] فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه ۱۱/۲۷۸: عمر بن خطابسسپاهی را به فرماندهی فردی به نام ساریهسارسال نمود. در حالیکه خطبه میداد ناگهان فریاد برآورد: ای ساریه به سمت کوه توجه کن. دوبار این جمله را گفت. هنگامی که پیامآور لشکر به مدینه آمد. گفت یا امیرالمؤمنین به دشمن رسیدیم، ابتدا آنان ما را شکست دادند. اما ناگهان صدایی گفت ای ساریه به کوه برو. پس خود را به کوه رساندیم. خداوند ما را نصرت و آنان را شکست داد. [۵۱۶] عمروبنعاصسبه عُمرسنوشت که در زمان جاهلیت هر سال رود نیل خشک میشد. مردم مصر نیز دختر باکرهای را در آن میانداختند، پس از آن دوباره جاری میگشت. اما اسلام آن را حرام کرده است. پس عمرسنامهای را به نیل نوشت، بدین مضمون: اگر تا به حال به خاطر دختر یا هر چیز دیگری جاری شدهای، دیگر نیازی به تو نیست، جاری مَشو. اما اگر به امر خداوند قهار جاری میشوی، از خداوند میخواهیم تو را جاری سازد. عمروبن ابی وقاصسآن را در نیل انداخت. و خداوند نیل را بیشتر از پیش جاری ساخت. رک: البداية و النهاية ۷/۱۰۲. [۵۱۷] علاء بن حضرمیسصحابی پیامبر ج، که پیامبر جاو را بر بحرین گماشت. ابوبکرسنیز منصب او را تأیید نمود. اما عمرساو را بر کوفه ولایت داد. ولی در بین راه بعد از مراسم حج در سال ۱۴هجری فوت نمود رک: البدایه والنهایه ۷/۵۲-۱۲۳. [۵۱۸] کرامت علاء بن حضرمیساین بود که در زمان عمرسفرمانده لشکری گشت. اما بین او و دشمنش خلیجی واقع شد. پس بر آن گذشت و دشمن را شکست داد. بعد از پیروزی دوباره از روی آن عبور نمود، در حالیکه آب او را خیس ننمود. رک: بدایه و نهایه۶/۱۲۶. [۵۱۹] ابومسلم، عبدالله بن ثوب خولانیسزمان جاهلیت را درک نموده است. قبل از وفات پیامبر جایمان آورد. اما در زمان ابوبکرسبه مدینه آمد و ابوبکر و عمربرا ملاقات نمود. در شام زندگی میکرد. در سال ۶۰هجری فوت نمود. رک: الاستیعاب علی هامش الاصابه: ۴/۱۹۱-۱۹۵- البدایه و النهایه ۸/۱۴۹- التهذیب ۲/۲۳۵ و ۲۳۶. [۵۲۰] کرامت ابومسلمسزمانی بود که توسط اسود عنسی که ادعای نبوت نمود، دستگیر شد. أسود از او پرسید: آیا به پیامبری من شهادت میدهی؟ گفت نمیشنوم. گفت آیا به پیامبری محمد جشهادت میدهی. گفت بله: پس آتشی فراهم آورد و او را در آن انداخت. اما آن آتش آسیبی به او نرساند. پس در زمان ابوبکرسبه مدینه آمد. عمرساز او درباره کسی پرسید که در آتش افتاده، اما نسوخته است. گفت منم. عمرسگفت: خدا را شکر که قبل از آنکه بمیرم، خداوند از امت محمد کسی را به من نشان داد که آنچه بر سر ابراهیم ÷آمده بود، بر سر او نیز آمد است. مصادر قبلی و مجموع فتاوی ۱۱/۲۷۹.عبهله بن کعب بن غوث اسود عنسی در زمان رسول خدا ادعای نبوت نمود. اما در جنگهای رده کشته شد. البداية و النهاية۶/۳۰۹-۳۱۴. [۵۲۱] (متفق علیه) بخاری ۷/۷۳- مسلم ۱/۱۳۶- احمد ۴/۲۰۳- ابوداود ۴/۹۴ رقم ۴۲۴۲. [۵۲۲] تفسیر ابن کثیر ۱/۲۵۸. [۵۲۳] تفسیر ابن کثیر ۱/۷۸- رک: شرح عقیده طحاویه ۵۷۳.