مباحثی پیرامون احکام سحر و ساحر
سحر و ساحری در اسلام چه حکمی دارد؟
سحر حقیقت دارد و تحقق میپذیرد و تأثیر آن بر اساس ارادهی کونی خداوند است. همانگونه که خود میفرماید: ﴿فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ﴾[البقرة: ۱۰۲].
«[ولى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مىآموختند که به وسیلهی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمىتوانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند».
و نیز تأثیر گذاری آن در احادیث صحیحی [۳۴۵]ثابت شده است.
اگر سحری که ساحر اعمال نموده است، از القائات شیاطین باشد، مانند آنچه نص آیهی فوق بر آن اشاره دارد، آن فرد کافر میشود.
زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ﴾[البقرة: ۱۰۲].
«با اینکه آن دو [فرشته] هیچکس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى».
﴿وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٢﴾[البقرة: ۱۰۲].
«و مسلّماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، بهرهای در آخرت نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته (و آن را پیشهی خویشتن ساختهاند) اگر میدانستند (و علم و دانشی میداشتند)».
***
حد ساحر چیست؟
ترمذی از جندب [۳۴۶]س روایت میکند که رسول الله جفرمود:
«حد الساحر ضربه بالسيف».
«حد ساحر کشتن و گردن زدن او با شمشیر است» [۳۴۷].
عمل بر این مبنا به خاطر آنچه از اصحاب و اهل علم دیده شده است، صورت میگیرد. این سخن، گفته مالکبن انس [۳۴۸]است.
امام شافعی [۳۴۹]نیز در این باره میفرماید:
«إنما يقتل الساحر إذا كان يعمل من سحره ما يبلغ الكفر فأما إذا عمل دون الكفر فلم ير عليه قتلاً». «اگر عملی که ساحر انجام دهد، به حد کفر برسد، آن ساحر کافر است و باید کشته شود. اما اگر عمل او کمتر از کفر باشد، کشتن او جایز نیست».
و در احادیث و روایات ثابت است که عمر و عبدالله پسر او و حفصه دخترش [۳۵۰]و عثمان بن عفان [۳۵۱]و جندب بن عبدالله و جندب بن کعب [۳۵۲]و قیس بن سعد [۳۵۳]و عمر بن عبدالعزیز [۳۵۴]و احمد و ابوحنیفه [۳۵۵]و غیره حکم به قتل ساحر دادهاند و یا ساحرانی را کشتهاند.
***
نُشره [۳۵۶]چیست و حکم آن در اسلام چگونه است؟
نُشره شامل از بین بردن تأثیر سحر از مسحور است. اگر این عمل (از بین بردن تأثیر سحر) بوسیلهی سحر دیگری از جنس همان سحر یا غیر آن باشد، جزء اعمال شیطان [۳۵۷]است و همان حکم سحر را دارد. اما اگر به وسیلهی رقیه و دستاویزهای شرعی باشد [۳۵۸]، اشکالی ندارد.
***
رقیهی مشروع چیست؟
رقیهایست که برآمده از کتاب مبارک الهی و سنت مطهر نبوی و به زبان عربی باشد و آن فردی که رقیه را انجام میدهد و آنکه در حق او رقیه خوانده میشود، معتقد باشد که تأثیر تنها به اذن الهی [۳۵۹]است. جبرئیل [۳۶۰]برای پیامبر جرقیه خوانده است و در بین اصحاب [۳۶۱]رقیه بسیار زیاد بوده است و پیامبر جبر رقیه برای اصحاب تقریر نموده و بلکه آنها را به رقیهخوانی در بعضی از امراض امر کرده [۳۶۲]و اجرت گرفتن بر رقیه را جایز دانسته است. همهی این موارد در صحیحین آمده است.
***
رقیهی منع شده و ناجایز چیست؟
رقیهایست که در کتاب و سنت نبوده و به زبان عربی نباشد، بلکه جزء اعمال شیطان و ابزار او باشد. این رقیه وسیلهای است برای نزدیکی به شیطان، بدانچه که او دوست دارد. همانند کارهایی که بسیاری از دجالان و شعبدهبازان و خرافهپردازان در این زمینه انجام میدهند. در این زمینه کسانی هستند که از کتب هیکل و طلسم مانند شمسالمعارف و شموس الانوار و... استفاده میکنند و اینها از جمله اعمالیست که دشمنان اسلام آن را در دین وارد ساختهاند و نه جزء دین است و نه جزء علوم [۳۶۳]آن، همچنان که در شرح کتاب «سلمالوصول» آوردهایم.
***
حکم انواع آویزه مانند مهره چشم زخم و بازوبند، و پارچههایی که به عنوان تبرک بسته میشود چیست؟
پیامبر جفرمودند: «من علق شيئاً وكل إليه» [۳۶۴].
«هرکس آویزهی ببندد، (از توکل بر خداوند بازمانده) بدان آویزه موکول میگردد».
پیامبر جدر بعضی از سفرهایش کسانی را میفرستاد تا آنچه از انواع این آویزها را که به گردن حیوانات انداختهاند، از بین برند [۳۶۵]. همچنین فرموده است که: «إن الرقی والتمائم والتولة شرك» [۳۶۶].
«همانا رقیه و مهرههای چشم زخم و تِوْلَه جزء شرک است».
و في رواية: «من تعلق تميمة فقد أشرك» [۳۶۷].
و میفرماید: «هرکس مهرهای را به خود بیاویزد مرتکب شرک شده است».
و به کسی که در دست او حلقهای دیده بود، فرمود: «این چیست؟ جواب داد از طرف واهنه است. فرمود: «انزعها فإنها لا تزيدك إلا وهناً فإنك لو مت وهي عليك ما أفلحت أبداً» [۳۶۸].
«آن را دور بیانداز که جز از وهن و سستی و ذلت چیز دیگری برای تو به دنبال نمیآورد و اگر بر آن بمیری، هیچگاه فلاح و رستگاری نمییابی».
و حذیفه [۳۶۹]س، پارچهی تبرکی را از دست شخصی درآورد در حالیکه آیهی زیر را میخواند.
﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶].
«و بیشترشان به خدا ایمان نمىآورند جز اینکه [با او چیزى را] شریک مىگیرند» [۳۷۰].
همچنین سعید بن جیبرسمیفرماید: «من قطع تميمة من إنسان كان كعدل رقبة» [۳۷۱].
«هرکس مهرهای را از دست کسی قطع کند، ثواب آن مانند آزاد کردن بردهایست».
***
اگر آویزه از قرآن باشد، حکم آن چیست؟
عدهای از سلف [۳۷۲]به آن اجازه دادهاند. ولی بیشتر آنها از این گونه آویزها نیزمنع نمودهاند. مانند عبدالله بن عُکیم [۳۷۳]س، عبدالله بن عمروب [۳۷۴]و عبدالله بن مسعودسو یاران او.
رعایت این رأی اولیتر است. چون که نهی از آویز عمومی است و هیچ حدیث مرفوعی در این زمینه نیامده است که آن را تخصیص دهد. همچنین برای اینکه قرآن از اهانت بدور باشد، بهتر است این کار انجام نگیرد. زیرا که غالباً در حال غیر طهارت این وسایل حمل میشود. نیز تا بهانهای برای آویزان نمودن غیر قرآن نشود. همچنین برای اینکه سد ذریعهای شود، بر اعتقاد به آنچه که از آن تحذیر گشته است و قلوب را به غیر خداوند وابسته نگرداند. مخصوصاً در این زمان این تحذیر شدیدتر است. والله اعلم.
[۳۴۵] یکی از احادیثی که تأثیر سحر را ثابت میکند، روایتی است که بخاری از عایشهلآورده است. عائشهلفرمود: «پیامبر خدا جرا مردی از بنی زریق که به او لبید بن اعصم گفته میشد، سحر نمود. تا جائیکه رسول خدا جگمان مینمود که کاری را انجام داده است، درحالیکه آن را انجام نداده بود..». الحدیث. بخاری ۷/۲۸. [۳۴۶] جندب بن عبدالله بن سفیان بجلیسصحابی جلیل رسول خدا که از پیامبر جو حذیفه و اسودبن قیس و انسشروایت نموده است و ابن سیرین و حسن بصری و... از او روایت کردهاند. مابین سالهای ۶۰ تا ۷۰ فوت نمود. تهذیبالتهذیب ۲/۱۱۷-۱۱۸.. [۳۴۷] ترمذی ۴/ ۶۰ رقم ۱۴۶۰- درست این است که گفته شود، این حدیث بر جندب بن عبدالله موقوف است. [۳۴۸] شیخ الاسلام ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک بن ابیعامر اصبحی مدنی، فقیه امت، امام حافظ، امام دارالهجره از نافع و مقبری و نعیم المجمر و زهری و... روایت کرده و ابن مبارک، قطان و ابن مهدی و... از او روایت نمودهاند. علما بسیار او راستودهاند، شافعی میگوید: «هرگاه دربارهی علما صحبت شود، مالک ستارهی آنهاست». و نیز میگوید: «اگر مالک و سفیان بن عیینه نبودند، علم حجاز از بین میرفت». قول او درباره استواء مشهور است. استواء [خداوند بر عرش] معلوم است ولی کیفیت آن مجهول وایمان به آن واجب، نیز سوال از آن بدعت است. ذهبی درباره او می گوید: «در مالک خصلتهایی جمع شده است که در کسی دیگری آنها را سراغ ندارم: ۱- طول عمر و برتری روایات. ۲- ذهنی کاوشگر و فهم و وسعت علمی. ۳- اتفاق علما و ائمه حدیث بر اینکه حجت است و روایات او صحیح میباشد. ۴- اجماع علما بر دینداری و عدالت و تبعیت او از سنت. ۵- پیشرفت او در فقه و صحت قواعد او در این زمینه». تذکره ۱/۲۱۲- در سال ۱۷۹ بعد از ۸۶ سال زندگی فوت نمود. [۳۴۹] ابوعبدالله محمدبن ادریس شافعی مطلبی مکی که نسب او به بنیهاشم ختم میشود. در سال۱۵۰در غزه به دنیا آمد. سپس به مکه رفت از مالک، اسماعیل ابن جعفر، ابراهیم بن ابی یحیی و... روایت نموده است، احمدبنحنبل، حمیدی، ابوثور و... از او روایت نمودهاند. به فقه و حدیث روی آورد، تا اینکه امام مذهب شد. علما از جمله احمدبنحنبل او را ستودهاند. در اول شعبان سال ۲۰۴ در مصر فوت نمود. ۱/۳۶۱-۳۶۳ کلام او در زمینهی حد ساحر را ترمذی ۴/۶۰ روایت کرده است. [۳۵۰] امالمؤمنین حفصهلدختر عمربن خطابس، گفته شده پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد. پیامبر جدر سال سوم هجرت با او ازدواج نمود. از پیامبر جو از پدرش روایت نموده، برادرش عبدالله و پسر و همسر عبداللهشنیز از او روایت کرده است. در سال ۴۵ هجری یا قبل یا بعد از آن وفات نمود. تهذیب ۲/۴۱۰-۴۱۱. [۳۵۱] ابوعمرو عثمان بن عفانساموی مشهور به ذوالنورین س، از سابقین در اسلام بود. پیامبر جاو را به بهشت مژده داد. در تمام جریانات نبوی با ایشان بود. ملائکه از او شرم داشتند. پیامبر دو دختر خود رقیه و امکلثوم را به همسری او درآورد. به حبشه و مدینه هجرت نمود. بعد از عمرسبه خلافت رسید. در فتنهی خوارج و روافض خداوند او را امتحان نمود. سرانجام در ۱۰ذیحجه سال ۳۵ هجری در ۸۳ سالگی در خانهاش به شهادت رسید. تهذیب ۱/۸-۹. [۳۵۲] جندب بن کعب مشهور به جندبالخیر ازدی عامریساست. حارثه، وهب و حسن بصری و عثمان نهدی و... از او روایت کردهاند. گویند در سپاه علیسدر صفینفوت نمود. تهذیب ۲/۱۱۸-۱۱۹. [۳۵۳] قیس بن سعد بن عباده بن دلیهم بن حارثه انصاری خزرجیس، انس بن مالکسدرباره او میگوید: قیس بن سعد به همراه پیامبر ج، همانند رئیس پلیسی بود، همراه فرماندهاش. از پیامبر جو از پدرش و از عبدالله بن حنظله راهب روایت کرده و انس و عبدالرحمان بن ابیلیلی و عامر شعبی از او روایت نمودهاند. در جنگ صفین جلودار لشکر علیسبود. در زمان ولایت عبدالملک بن مروان در تفلیس وفات نمود. تهذیبالتهذیب ۸/۳۹۵-۳۹۶. [۳۵۴] ابوحفص عمربنعبدالعزیز بن مروان بن حکم اموی، در مدینه در زمان خلافت یزیدبنمعاویه به دنیا آمد. در مصر در زمان ولایت پدرش بر آن بزرگ شد. از عبدالله بن جعفر، انس بن مالک، سعید بن مسیب و... روایت نموده است و از او پسرانش، عبدالله و عبدالعزیز و زهری روایت کردهاند. به دلیل زهدی که داشت، مشهور بود. بعد از سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید. در رجب سال ۱۰۱در سن ۴۰سالگی در دیر سمعان درگذشت. ۱۱۸-۱۲۱. [۳۵۵] نعمان بن ثابت بن زوطی تمیمی، مشهور به ابوحنیفه فقیه عراق در سال ۸۰ هجری به دنیا آمد. از اصحاب، انس بن مالکسرا دیده است. از عطاء، نافع، عبدالرحمن بن هرمز روایت کرده است. زفر بن هذیل و ابویوسف و محمدبنحسن در نزد او تفقه نمودند، علما او را ستودهاند. یزیدبنهارون میگوید: «فقیهترین مردم ابوحنیفه است». از وظائف دولتی کناره نمود و به تجارت مشغول شد. در سال۱۵۰هجری فوت نمود. تذکره ۱/۱۶۸-۱۶۹. [۳۵۶] نُشره: رقیهایست که بوسیله آن مریض و مجنون را شفا دهند- القاموس المحیط ۲/۱۴۲. [۳۵۷] اشاره به حدیث نبوی که ابوداود از جابربن عبداللهسروایت مینماید. از پیامبر جدرباره نشره سوال شد، فرمود: «عمل شیطان است». ۴/۶رقم ۳۸۶۸- احمد۳/۲۹۴- بزار، مجمعالزوائد ۵/۱۰۲ رجال بزار صحیح است. [۳۵۸] حدیث رقیه خواندن بر پیامبر جتوسط جبرئیل، در صحیح مسلم آمده است. ۷/۱۳ ابن ماجه ۲/۱۶۴ رقم ۳۵۲۳-۳۵۲۴.- احمد۶/۱۶۰. [۳۵۹] رقیهای که پیامبر جبرای اصحابش خواند، در صحیحین آمده است. بخاری ۷/۲۴ و ۴/۱۱۹- مسلم ۷/۱۵. [۳۶۰] امر پیامبر جبر رقیه به اصحاب-بخاری ۷/۲۳- مسلم ۷/۱۷-۱۸. [۳۶۱] حدیث رقیهخوانی صحابه و گرفتن اجرت بر آن در بخاری و مسلم آمده است. بخاری ۷/۲۲-۲۳- مسلم ۷/۱۹-۲۰- ابوداود ۳/۲۶۵رقم۳۴۱۸- احمد۳/۲و۴۴. [۳۶۲] امر پیامبر جنسبت به رقیه به اصحاب ، بخاری ۷/۲۳- مسلم۷/۱۷- ۱۸ [۳۶۳] رک: معارج القبول از مؤلف ۱/۳۳۶-۳۳۸. [۳۶۴] طبرانی در مجمع الزوائد ۱۸۳۹۵/۵ [۳۶۵] بخاری ۴/۱۸- مسلم۶/۱۳۶-ابوداود ۳/۲۴ رقم ۲۵۵۲- مالک ۳/۱۱۸و احمد۵/۲۱۶. [۳۶۶] ابوداود ۴/۹/ رقم ۳۱۸۳- ابن ماجه ۲/۱۱۶۷ رقم ۳۵۳۰- احمد ۱/۳۸۱- حاکم ۴/۲۱۶-۲۱۷ بر شرط شیخین آن را صحیح دانسته ذهبی با او موافقت نموده است. [۳۶۷] احمد ۴/۱۵۶- مستدرک ۴/۲۱۹ حاکم و ذهبی بر آن سکوت نمودهاند. رجال احمد ثقاتاند. مجمعالزوائد ۵/۱۰۳ - رک: فتحالمجید۱۳۱. [۳۶۸] ابن ماجه ۲/۱۱۶۷ رقم ۳۵۳۱- احمد ۴/۴۴۵- حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی با او موافق است. ۴/۲۱۶. [۳۶۹] حذیفه بن یمانس، صحابی رسول خدا جو صاحب اسرار او ، قبل از بدر ایمان آورد امّا در آن حضور نیافت ولی در بقیهی مشاهد حضور داشت. در زمان عمرسبر مدائن ولایت نمود، و در سال ۳۶ هـ فوت نمود. التهذیب ۲/۲۱۹ - ۲۲۰ [۳۷۰] (حسن) این اثر را ابنکثیر از حذیفهسدر ذیل آیهی ۱۰۶ یوسف آورده است. تفسیر ابنکثیر ۲/۴۹۴ رک: فتحالمجید۱۳۲. [۳۷۱] قول سعیدبن جبیر است که وکیع آن را روایت میکند. فتحالمجید ۱۴۳. [۳۷۲] ازجمله امالمؤمنین عایشهلو ابوجعفر محمدبن علی. رک: معارج القبول از مؤلف ۱/۳۳۸. [۳۷۳] ابومعبد عبدالله بن عُکیم جهنی کوفی، در کوفه سکنی گزید و در زمان حذیفهسبه مدائن رفت. در حدیث ثقه است. بخاری میگوید: «در زمان پیامبر زیسته است، اما سماع صحیحی از او دیده نشده است». از کبار تابعین است. در زمان ولایت حجاج فوت نمود. تهذیب ۵/۳۲۳. [۳۷۴] ابومحمد یا ابوعبدالرحمان، عبدالله بن عمروبن عاص قرشی سهمیس، قبل از فتح با پدرش مهاجرت نمود. فاصله سنی او و پدرش فقط۱۱سال بود. در نزد رسولالله جاز محترمان به شمار میآمد. از پیامبر علم زیادی را کتابت نموده است، از فتنه کناره گرفت. در مصر در سال ۶۵ فوت نمود و در خانهی خود دفن شد. ۱/۴-۴۲.