۴- امام ربانی، مجدد الف ثانی /
آنچه ذیلاً ذکر خواهد شد، مکتوبی نسبتاً طولانی از حضرت مجدد الف ثانی میباشد، که کاملاً بیان کننده دیدگاه و موضع اهل سنت و جماعت است. (اصحاب پیغمبر صهمه بزرگاند و همه را به بزرگی یاد باید کرد. (خطیب) از (انس) سروایت میکند که رسول الله صفرموده«إن الله اختارني واختارلي أصحاباً، واختارلي منهم أصهاراً وانصاراً، فمن حفظني فيهم حفظه الله، ومن أذاني فيهم أذاه الله» و (طبرانی) از (ابن عباس) روایت کند که رسول – علیه وعلی اله الصلوة والسلام – فرموده: «من سب أصحابي، فعليه لعنة الله والـملائكة والناس أجمعين» [۱۰۸]ز و (ابن عدی) از عایشه لروایت کند که رسول الله- علیه و علی اله الصلوة والسلام – فرموده: «وإن شرار أمتي أجراهم على أصحابي» [۱۰۹].
(عزیزان)! منازعات و محاربات که در میان ایشان واقع شده است، بر محامل نیک، صرف باید کرد و از هوی و تعصب دور باید داشت، زیرا که آن مخالفات مبنی بر اجتهاد و تاویل بوده و نه بر هوی و هوس. چنانکه جمهور اهل سنت برآنند. اما باید دانست که محاربان حضرت امیر [۱۱۰]سبر خطا بودهاند و حق به جانب حضرت امیر بوده، لیکن چون این خطا، خطاء اجتهاد است، از ملامت دور است و از مواخذه مرفوع. چنانکه شارح (مواقف) از (آمدی) نقل میکند، که واقعات (جمل) و (صفین) از روی اجتهادی بوده و (شیخ ابو شکور سلمی) در تمهید تصریح کرده که اهل سنت و جماعت برآنند که معاویه با جمعی از اصحاب که همراه او بودند، بر خطا بودند و خطای ایشان، خطای اجتهادی بود. شیخ (ابن حجر) در (صواعق) گفته که، منازعت معاویه با حضرت امیر ساز روی اجتهاد بوده و این قول را از معتقدات اهل سنت فرموده است. و آنچه شارح مواقف گفته که بسیاری از اصحاب ما برآنند که آن منازعت از روی اجتهاد نبوده، مراد او از اصحاب، کدام گروه را داشته باشد. اهل سنت بر خلاف آن حاکماند چنانکه گذشت و «كتب القوم مشحونة بالخطاه الاجتهادي كما صرح به امام الغزالي والقاضي ابوبكر وغيرهما» پس (تفسیق) و (تضلیل) در حق محاربان حضرت امیر سجائز نباشد.
«قال القاضي في الشفا: قال مالك سمن شتم أحداً من أصحاب النبي صأبابكر او عمر او عثمان أو معاويه أو عمر بن العاص شفان قال: كانوا على ضلال وكفر قُتل» [۱۱۱]، و إن شتم بغير هذا من مشاتمة الناس نُكل نكالاً شديداً، فلا يكون محاربوا على كفره كما زعمت الغلاة من الرفضة ولا فسقه كما زعم البعض، و نسبه شارح الـمواقف الى كثير من أصحابه كيف وقد كانت الصديقة والطلحة والزبير وكثير من الأصحاب الكرام منهم وقد قتل الطلحه والزبير في قتال الجمل قبل خروج معاويه مع ثلثه عشر ألفاً من القتلى وتضليلهم وتفسيقهم مما لا يجترء عليه الـمسلم الا أن يكون في قلبه مرض وفي باطنه خبث»[۱۱۲] و آنچه در عبارات بعضی از فقها لفظ (جور) در حق معاویه نقل شده است و گفتهاند: «کان معاویه اماماً جائرا» مراد از جور عدم حقیت خلافت او در زمان خلافت حضرت امیر سخواهد بود، نه جوری، که مالش فسق و ضلالت است. تا با اقوال اهل سنت موافق باشد.
مع ذلک ارباب استقامت از اتیان الفاظ خلاف مقصودبرداشت شود، اجتناب مینمایند و زیاده بر خطا تجویز نمیکنند. «كيف يكون جائراً وقد صح أنه كان إماماً عادلاً في حقوق الله سبحانه وفي حقوق الـمسلمين كما في الصواعق»[۱۱۳].
و مولانا عبدالرحمن الجامی که خطای منکر گفته است، نیز زیاده روی کرده است. بر خطا هر چه زیاده کنند، خطاست و آنچه بعد از آن گفته که اگر او مستحق لعنت است، نیز نا مناسب گفته است، چه جای تردید و محل اشتباه، اگر این سخن، در باب ((یزید)) میگفت، گنجایش داشت. اما در مورد حضرت معاویه گفتن، وقاحت دارد و در احادیث نبوی به اسناد ثقات آمده که حضرت پیغمبر صدرحق معاویه دعا کردهاند و فرمودهاند: «اللهم علّمه الكتاب والحساب وقه العذاب» [۱۱۴]. و در جای دیگر فرمودهاند: «اللهم اجعله هادياً ومهدياً»[۱۱۵].
و دعای آن حضرت صمقبول است ظاهراً این سخن از مولانا بر سبیل سهو و نیسان سر بر زده است و ایضاً مولانا در همان ابیات تصریح به اسم نکرده گفته است (آن صحابی دیگر). این عبارت نیز از ناخوشی خبر میدهد. ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَا﴾[البقرة: ۲۸۶] و آنچه از امام شعبی در ذم معاویه نقل کردهاند و نکوهش او را از فسق هم بالاتر بر اوست، به ثبوت نرسیده است (امام اعظم) /که از شاگردان اوست، بر تقدیر صدق آن، او احق بود به این نقل. و (امام مالک) /که از تابعین است و معاصر او و اعلم علماء مدینه، شاتم [۱۱۶] معاویه و عمرو بن العاص را به قتل حکم کرده است (چنانچه بالا گذشت) اگر او مستحق شتم میبود، چرا حکم به قتل شاتم او میکرد پس معلوم شد که شتم او را از کبائر دانسته، حکم به قتل شاتم او کرده و ایضاً شتم او را هم در یک شتم ابی بکر و عمر و عثمان شساخته است (چنان که بالا گذشت) پس معاویه مستحق ذم و نکوهش نمیباشد. ای برادر! تنها معاویه در این معامله نیست بلکه نصفی از اصحاب کرام، کم و بیش در این معامله با وی شریکاند. پس محاربان امیر ساگر کفره یا فسقه باشند، اعتماد از شطر [۱۱۷] دین از بین میرود، که از راه تبلیغ ایشان به ما رسیده است و تجویز نکند این معنی را، مگر زندیقی که مقصودش ابطال دین است. امام غزالی /تصریح کرده که آن منازعت بر امر خلافت نبوده، بلکه در استیفاء در بدء خلافت حضرت امیر سبوده است. و(شیخ ابن حجر) نیز این معنی را از معتقدات اهل سنت گفته است. ای برادر! طریق اسلم در این موطن، سکوت از ذکر مشاجرات اصحاب پیغمبر است – علیه وعلیهم الصلوات والتسلیمات – و اعراض از تذکر منازعت ایشان. پیغمبر –عليه الصلوة والسلام- فرموده: «إياكم وما شجر بين أصحابي»[۱۱۸]و نیز فرموده –عليه وعلى آله الصلوة و السلام-: «إذا ذكر أصحابي فامسكوا»[۱۱۹]و نیز فرموده –عليه الصلوة و السلام-: «الله الله في أصحابي، الله الله في أصحابي، لا تتخذوهم غرضاً» یعنی بترسید از خدای ﻷدر حق اصحاب من، پس بترسید از خدا جل و علا در حق ایشان. ایشان را نشانه تیر خود نسازید.
(یزید) بیدولت از زمره فسقه است. توقف در لعنت او، بنابر اصل مقرر اهل سنت است که شخص معین را اگر چه کافر باشد تجویز لعنت نکردهاند. مگر آنکه به یقین معلوم کنند که ختم بر او کفر بوده (کابیلهب الجهنمی وامراته) نه آنکه او شایان لعنت نیست، (چرا که خداوند فرموده:) ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِينٗا٥٧﴾[الأحزاب: ۵۷] [۱۲۰].
بدانید که در این زمان چون اکثر مردم بحث امامت را پیش داشته، همواره سخن از خلافت و مخالفت اصحاب کرام – علیهم الرضوان – نصب عین ساختهاند و به تقلید جهله ارباب تاریخ و مرده اهل بدعت اکثر اصحاب کرام را به نیکی یاد نمیکنند و امور نامناسبه به جانب ایشان منتسب میسازند، به ضرورت شمهای از آنچه معلوم داشت، در قید کتابت آورده، به دوستان مرسل داشتند.
قال –عليه وعلى آله الصلوة والسلام-: «إذا ظهرت الفتن أو قال البدع وسبت أصحابي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل ذلك فعليه لعنة الله والـملائكة والناس أجمعين، لا يقبل الله صرفاً ولا عدلاً»[۱۲۱].
پس باید که مدار اعتقاد را بر آنچه معتقد اهل سنت است قرار دهند و سخنان (زید) و (عمرو) را در گوش نیارند. مدار کار را بر افسانههای دروغ ساختن، خود را ضائع کردن است. تقلید فرقه ناجیه ضروری است، تا امید نجات پیدا شود[۱۲۲].
[۱۰۸] هر کس اصحاب مرا دشنام دهد، نفرین خدا و رسول و ملائکه و تمامی انسانها بر او باد. [۱۰۹] بدبختترین افراد امت من آنانی هستند که به اصحابم بیادبی میکنند. [۱۱۰] در این مکتوب هر جا لفظ امیر به کار برده شود، منظور حضرت علی سمیباشد. [۱۱۱] امام مالک فرمود: اگر کسی به یکی از یاران پیامبر، ابوبکر یا عمر یا عثمان یا معاویه یا عمرو عاص شدشنام دهد، یا بگوید آنان گمراه و کافر بودهاند، باید کشته شود. [۱۱۲] چگونه میتوان در مورد مخالفان حضرت علی در جنگ جمل بد و بیراه گفت در حالی که ام المومنین و طلحه وزبیر و بسیاری از صحابه در جمع آنان بودهاند و حتی حضرت طلحه و زبیر با سیزده هزار نفر دیگر شهید شدهاند قبل از اینکه جنگ صفین رخ دهد. پس فاسق و گمراه دانستن آنها از جمله کارهایی است که هیچ مسلمانی نمی تواند آن را بگوید مگر کسی که قلبش بیمار و درونش ناپاک باشد. [۱۱۳] همانگونه که در صواعق ابن حجر به آن اشاره میکند، او امامی عادل بوده در ادای حقوق خداوند و بندگانش و تمامی مسلمانان، پس چگونه میتوان او را جائر نامید. [۱۱۴] خداوندا ! معاویه را از حساب و کتاب تعلیم بده و او را از آتش محافظت بفرما. [۱۱۵] بار الها ! معاویه را هدایت یافته و هدایت کننده بگردان. [۱۱۶] یعنی شتم کننده، دشنام دهنده و فحش گوینده . [۱۱۷] نصف دین [۱۱۸] پرهیز کنید و مواظب باشید (از قضاوت کردن) در مورد مشاجرات بین یارانم. [۱۱۹] هرگاه در مورد (مشاجرات) میان یارانم بحث شد، سکوت را اختیار کنید. [۱۲۰] (کسانی که خدا و رسولش را (با فحش و ناسزا به یاران رسول الله و اولیای خداوند) آزار میرسانند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت نفرین میکند (و از رحمت خود بینصیب میگرداند) و عذاب خوار کنندهای برای ایشان تهیه میبیند). [۱۲۱] هنگامی که فتنهها ظاهر شود (یا بدعات) و به اصحابم دشنام داده شود، پس باید عالم علمش را ظاهر کند و به دفاع بپردازد، اگر چنین نکند پس نفرین خدا و ملائکه و تمامی انسانها بر او باشد و هیچ چیزش در بارگاه قبول نباشد. [۱۲۲] مکتوبات مجدد الف ثانی، ج ۱، مکتوب ۲۵۱.