تأملی در واقعه جمل
پس از این مختصر بخوبی میتوان دریافت که چه کسانی خواهان وقوع این جنگ و نزاع بین مسلمانان بودند و به راستی چه کسانی بودند که از این ماجرا فایده بردند علامه عبدالشکور لکنوی میگوید: (هنگامی که سپاهیان حضرت علی سنزدیک شهر بصره رسیدند و در آنجا خیمه زدند حضرت علی سحضرت قعقاع سصحابی پیامبر اکرم صرا به عنوان قاصد خود نزد حضرت طلحه و زبیر بفرستاد قعقاع نخست با ام المؤمنین عایشه صدیقلملاقات و مذاکره کرد ام المؤمنین صریحاً اعلام داشت که هدف من فقط اصلاح و تفاهم است تا به نحوی این فتنه و اشوب از بین برود و امنیت برقرار شود سپس حضرت قعقاع سبا حضرت طلحه و زبیر ببه مذاکره نشست و پرسید شما برای اصلاح و اختلاف چه راه حلی پیشنهاد میکنید آنان اظهار داشتند که بدون گرفتن قصاص از قاتلان حضرت عثمان سراه دیگری جهت برقراری امنیت و تفاهم به نظر نمیرسد حضرت قعقاع سگفت: دست یافتن به این هدف بدون وحدت تمام مسلمانان امکان پذیر نخواهد بود لذا شما باید با حضرت علی متحد و متفق شده و برای قصاص چارهای را در نظر بگیرید این رای مورد پسند حضرت طلحه زبیر بقرار گرفت حضرت قعقاع س بشارت و نوید صلح وآشتی را به حضرت علی س اعلام نمود حضرت علی سبسیار خوشحال شد و تا مدت سه شبانه روز دو طرف با هم در تماس بودندو مذاکره جریان داشت روز سوم هنگام شام مقرر شد که فردا صبح حضرت طلحه و زبیر با حضرت علی کاملاً خصوصی و بدون حضور افراد بیگانه و احیاناً شورشیان برای یافتن راه حل این مشکل به مذاکره بنشینند این تصمیم برای شورشیان ومنافقان بسیار گران تمام شد چرا که آنان میدانستند که اگر حضرت علی و بقیه صحابه با هم بنشینند قطعاً به صلح و آشتی میرسند و توطئه آنها بیاثر خواهد ماند و طرحشان نقش بر آب خواهد شد لذا به فکر افتادن که تدبیری به کار گیرند تا از نشستن خصوصی و دست یافتن به صلح و آشتی جلوگیری نمایند عبدالله بن سباء یهودی – بنیانگذار فرقه روافض – در رأس همه فتنه جویان قرار گرفته بود این حیله گر و دشمن کینه توز اسلام پیشنهاد کرد که امشب باید جنگ را آغاز کرد و بعداً به علی چنین اطلاع داده شود که گروه مقابل تخلف ورزیده و به جنگ پرداخته است آشوب گران و یاران ابن سباء در آخر شب جنگ را آغاز نموده و در میان سپاه حضرت علی شایع کردند که طلحه و زبیر عهد شکنی نموده و بر ما حمله کردند از سوی دیگر در میان سپاه ام المؤمنین نیز چنین وانمود کردند که حضرت علی عهد شکنی نموده جنگ را آغاز کرده است به هر حال شیطنت ابن سباء به نتیجه رسید و جنگ خونینی در گرفت [۳۵]. ندامت و پشیمانی بزرگان هر دو طرف دلیل بر این امر است که بعداً فهمیده بودند که افراد دیگری (منافقان) مسبب جنگ بودند و آنان در صدد قتل عام و کشتن اصحاب رسول الله صبودند با نگاهی کوتاه به جریان جنگ به خوبی آن دستهای پلید رو میشود هنگامی که بدون اجازه حضرت علی سو حضرت طلحه سجنگ را شروع کردند و نیزبرای شعله ور کردن آتش جنگ افراد صلح طلب و وحدت طلب رابه قتل رساندند تمامی اینها دلایل روشن و واضحی است که جنگ طلب نه حضرت عایشه و طلحه و زبیر بودهاند و نه حضرت علی مرتضی – رضی الله عنهم اجمعین – از سوی دیگر با نگاهی به سخنان و اعمال بزرگان دو سپاه این واقعیت نیز آشکار میشود که آنها به دنبال پست و مقام و ریاست نبودهاند و به محض اطلاع از اشتباهشان فوراً استغفار کرده و نادم و پشیمان شدند.
حضرت ام المؤمنین عائشه صدیقه لبشدت به سفر خویش به بصره که به وقوع جنگ جمل انجامید بسیار اظهار ندامت و پشیمانی میکرد و هرگاه به یاد آن واقعه میافتاد به حدی گریه میکرد که چادر و روسری اش خیس اشک میشد [۳۶].
حضرت طلحه سنیز به محض مذاکره با حضرت علی سو پی بردن به توطئهای که دشمنان ریخته بودند با رضایت کامل از حضرت علی سجدا میشود و خود را به خاطر کوتاهی در امر پاسداری از حضرت عثمان سمقصر میداند و میگوید خدایا حق عثمان را از من بگیر تاتوراضی شوی [۳۷]. اما حضرت زبیر سوقتی حضرت علی سحدیث رسول اکرم صرا برایش بیان میکند که مگر به یاد نداری رسول الله صدر مورد جنگ تو با من پیشگویی کرده و فرموده: (ای زبیر تو بر موضع اشتباه خواهی بود) حضرت زبیر سبه محض شنیدن این سخن از حضرت علی سبا قلبی راضی از او جدا شده و از حضورش در این نبرد کاملاً پشیمان و ناراحت میشود [۳۸]. همان طورکه پیشتر اشاره نمودیم خود حضرت علی سنیز از حضورش در مقابل حضرت عایشهلو وقوع چنین جنگی به شدت ناراحت و نگران بود و با ناراحتی میفرمود: کاش بیست سال قبل مرده بودم و شاهد این نبرد نمیبودم وقتی در مورد کشته شدگان سپاه مقابل از ایشان سؤال میکنند و میفرماید: هر کدام از این افراد که دارای قلبی صاف و بدون نفاق بوده باشند وارد بهشت میشودند [۳۹].
[۳۵] زندگانی خلفاء راشدین ص ۲۱۲-۲۱۱. [۳۶] شرح عقیدة الواسطیة. [۳۷] سیر اعلام النبلاء ج ۲ ص ۶۴۰. [۳۸] البدایة والنهایة ج ۷ ص ۲۶۱. [۳۹] مقام صحابه ص ۱۴۱ به نقل از منهاج السنة ج ۲ ص ۶۱.