فعالیت تبلیغی شریعت پس از بازگشت از نجف
«پس از بازگشت به تهران، مرحوم شریعت به مطالعۀ دقیق در کتب و آثار حکما و فلاسفه و طبیعیون و اهل منطق و کلام غرب بپرداخت و تماس با دانشمندان بزرگ ممالک اسلامی و عربی پیدا کرد و دامنۀ معلوماتش با این دروس و مطالعات وسعت بسیار یافت و بمرحلۀ جامعیت بینظیری رسید؛ بطورى که در علوم ماوراء الطبیعه و همچنین در فقه و شرایع صاحبنظر گردید و فرید [یگانۀ] عصر خود شد، محاضرات [= گفتگوها] و مباحثات او با بعضی دانشمندان بزرگ شرق و غرب و نمایندگان مسیحیت و بعضی از رجال و جهانگردان اروپائی و امریکائی، نزد اهل اطلاع، معروف و موجب شگفتی و تحسین است» [۱۶].
بلافاصله پس از بازگشت سنگلجی از نجف، مجلس خطابه و تدریس وی تشکیل شد و با سرعت رو به توسعه رفت. دوازده سال قبل، مستمعین این خطابات، که از آغاز امر شبهای پنجشنبه ایراد میشد، به قدری زیاد شدند که مسجد گنجایش نداشت؛ لذا با همت شریعت و کمک دوستان و اهل خیر و احسان، «مسجد دارالتبلیغ اسلامی» در محل همان مسجد در گذر تقىخان ساخته شد؛ سپس در نتیجۀ خرابی سنگلج باز هم همت و پشتکار و علاقهمندى استاد بزرگ، موجب بنای مسجد دارالتبلیغ در خیابان فرهنگ تهران گردید. از اوایل سال ۱۳۱٩ ش تا زمان در گذشت شریعت در سال ۱۳۲۲ ش، دارالتبلیغ پذیرای علاقهمندان دیدگاههای او بود [۱٧].
ساختمان دارالتبلیغ دو طبقه بود: طبقۀ بالا حالت ایوان وسیعى داشت که به طبقۀ پایین مشرف بود. حاضران در طبقۀ اول روى فرش مینشستند؛ اما آنانى که در طبقۀ دوم بودند، روى صندلی مینشستند و سخنرانیهای شریعت را میشنیدند [۱۸]. این ساختمان هنوز هم به همان شکل در خیابان فرهنگ باقى است.
شریعت در زمان اقامت در سنگلج، برای برخى از خواص پیروان خود، تفسیر قرآن میگفت؛ اما پس از بنیانگذارى دارالتبلیغ، چند جلسۀ تفسیر داشت. برخى شاگردانش نیز با اجازۀ او درس تفسیر قرآن دایر کردند [۱٩].
نورالدین چهاردهی مینویسد:
«مسجد فرهنگ به وسعت حیاطِ خانۀ شریعت در سنگلج نبود؛ اما در خیابان فرهنگ به تدریج از همه گروه شرکت میجستند و بعضی از جوانان، سخت به شریعت دل بسته بودند و عدهای نسبت به وی غالی بودند» [۲۰].
شریعت در درسهای خود، از خرافات و بدعتهایی که در طول تاریخ به اسلام چسبانده شده بود انتقاد میکرد.
رسول جعفریان، تاریخنگار معاصر، میگوید:
«کسانی که در محفل شریعت حاضر میشدند، بیشتر تحصیل کردههای جدید بودند که علاقه به شنیدن مطالب او در نقد مظاهر مذهبی و غربی کردن دین داشتند» [۲۱].
یکی از دوستدارارن او در مقالهای که برای بزرگداشتش نوشته، به این موضوع اشاره کرده است:
«امروز شاید بتوانیم متجاوز از هزار نفر را نشان دهیم که در سایۀ تربیت این مرد بزرگ، متدین به دین حنیف اسلام، بااطلاع از حقیقت این دین [شدهاند] و مُتَخلَّق به اخلاق حسنه با اعتقاد به لزوم اخلاق نیک برای سعادتمند بودن هستند. مرحوم شریعت سنگلجی با شجاعتى بینظیر و بدون بیم و هراس از غوغای عوام، خرافاتی را که قرنها گوهر تابناک اسلام را در میان گرفته و نهان ساخته بود به دور ریخت و بُطلان بسیاری از عقاید سوء و بدعتهای زیانبخش و افسانهها و خرافات و احادیث و اخبار دروغى را با دلایل علمی و کتابی به اثبات رسانیده و در چند مورد که بطلان این خرافات به زبان یک عده از متظاهرین به دیانت تمام میشد، با این دانشمند بزرگ، گاه گاهى ابراز مخالفت میکردند؛ ولی آن مرد شجاع و توانا به هیچ وجه نترسید و سخنان و اندیشههای بزرگ خود را با صراحت بیشترى دنبال کرد ... ولی این مبارزه و تلاش دایمی، اثر خود را بخشید. در عین حالکه روح توانای این مرد از آسیبهای یک مبارزه و مجاهدۀ طولانی، رونق و توانایی بیشتری میگرفت، جسم نحیف او آسیب میدید و سلامت از مزاجش دور میشد؛ به طوری که در ده سال اخیر، که مبارزات او پیوسته قدرت یافت، پیرى زودرس و بیموقع، با سرعت بسیار گُلِ جوانی او را پژمرده ساخت و بالاخره در سال اخیر، انحرافِ سلامتِ مزاج آن مرحوم به جایی رسید که غالباً بیمار بود؛ مع هذا، منبر خود را ترک نمیگفت و غالباً با داشتن تب به منبر میرفت و مبارزه و مجاهدۀ خود را دنبال میکرد» [۲۲].
مخالفان شریعت سنگلجی معتقد بودند که او تحت تأثیر عقاید وهابیت [۲۳]و بعضی از نویسندگان نوگرای مصری بود [۲۴]و مردم را گمراه میکرد. موافقان او نیز چنین میپنداشتند که وی از به دام افتادن جوانان تحصیلکرده به دامن «داروینیسم»، «ماتریالیسم»، و «کمونیسم» جلوگیری میکرد [۲۵].
[۱۶] حسینقلی مستعان، مقدمۀ کتاب محو الموهوم، ص ۵. [۱٧] مرتضى مدرسى چهاردهی، سیمای بزرگان، ص ۱۸۴ و ۱۸۵. [۱۸] نور الدین چهاردهى، وهابیت و ریشههاى آن، ص ۱۶۱. [۱٩] همان، ص ۱۶۲ و ۱٩۳. [۲۰] همان، ص ۱۶۲. [۲۱] رسول جعفریان، جریانها وسازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ص ۱۰۱٧ و ۱۰۱۸. [۲۲] بیگدلى، ابو الحسن، «ضایعۀ بزرگ اسلامى»، روزنامه اطلاعات، ۱٧ دى ۱۳۲۲، ص ۲۸. [۲۳] اهل بدعت و مشرکین، همیشه دعوتکنندگان به اصلاح در دین و بازگشت به اسلام ناب و توحید خالص را به وهابیت متهم میکنند، یعنی به پیروی از شیخ محمد بن عبدالوهاب که در سال ۱۲۰۶ ق در منطقۀ نجد عربستان فوت کرد. این در حالی است که منادیان اصلاح و نوگرایی دینی، چه بسا نام شیخ محمد بن عبدالوهاب را نشیده باشند، یا هیچ کتاب و یا اثری از آثار او را مطالعه نکرده باشند. اگر سخن این مصلحان دینی در دعوت به توحید خالص و ترک بدعتهای شرکآمیز با گفتار شیخ همسو و مشابه است، نه به خاطر پیروی از او، بلکه به دلیل درک صحیح و مشترک از آموزههای اسلام است. چه بسا اصلاحطلبان دینی در ایران، در غیر این موارد، با محمد بن عبدالوهاب اختلاف نظرهای زیادی داشته باشند. علاوه بر این، خود شیخ محمد بن عبدالوهاب مکتب و مذهب خاصی نداشت؛ بلکه پیرو مکتب اهل حدیث و تابع مذهب حنبلی جدید بود که ابنتیمیه و شاگردش، ابنقَیّم جوزیه، مؤسس آن بودند. بنابراین نسبت دادنِ موحدان ایران به وهابیت، از دو جهت غلط است؛ یکی اینکه: آنها واقعاً پیرو محمد بن عبدالوهاب نیستند؛ دوم اینکه: خود ابن عبدالوهاب بنیانگذار مذهب خاصی به نام خود نبوده است. [۲۴] سید عبدالحجت بلاغی، تذکره عرفاء، ص ۲۵۸. [۲۵] مرتضى مدرسى چهاردهى که از شاگردان و همفکران شریعت بود، چنین گفته است. نک: سیمای بزرگان، ۱۸۱ و ۱۸۲.