۲. انتقاد از تصور نادرست عوام شیعه دربارۀ شفاعت
رسول جعفریان در این مورد میگوید:
«در بحث شفاعت هم، وی [یعنی شریعت] بسیار سختگیرانه برخورد کرده، هر نوع شفاعت را رد میکرد» [۸۶].
باید گفت که این اظهارنظر اصلاً درست نیست و غالباً اصلاحطلبان و مبارزان با خرافات، به این متهم میشوند که شفاعت را از اساس قبول ندارند. این در حالی است که شریعت و همفکرانش هیچ گاه اصل شفاعت را، که قرآن دربارهاش سخن گفته، انکار نمیکنند؛ بلکه آن تصور غلط از شفاعت را که بین عوام شیعیان رایج شده است نفی میکنند؛ یعنی آن تصوری که «هر که بر مصیبت امام حسین÷گریه کند و مرتب قبرش را زیارت کند و به امامت امام علی÷معتقد شود و آن امام را دوست بدارد و ولایت اهل بیت را داشته باشد، حتماً مورد شفاعت ائمه قرار خواهد گرفت؛ حتى اگر بزرگترین گناهها را مرتکب شده باشد».
نگاه شریعت به موضوع شفاعت را میتوان در کتاب «اسلام و رجعت» دریافت که توسط شاگردش، شیخ عبدالوهاب فرید تنکابنی، جمعآوری شد. تنکابنی در بخش پایانی این کتاب در بحثی مفصل در مورد شفاعت و حقیقت آن مینویسد:
«یهودیها چنانکه مغرور بشفاعت پدران خود شده، آتش جهنم را جز چند روزی بر خود حرام میپنداشتند و از اینرو از مقررات کتاب خدا [تورات] اِعراض [= سرپیچی] میکردند، بعبارت دیگر، در سایۀ انتساب به یعقوب و اعتقاد به گزاف، خویشتن را از حد وسط بین خوف و رجاء و آن حالت معتدلهای که تنها محرک بشر بطرف کمال میباشد بیرون کرده، رجائی [= امیدوار] محض شدند و در نتیجه، کتاب خدا را پشت سر انداخته، هر چیز قبیح را بجای میآوردند و فقط دلخوش بودند که خدا با یعقوب معاهده بسته که اینانرا جز چند روزی نخواهد معذب کرد؛ ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾[آل عمران: ۲۳-۲۴] [۸٧]. اینچنین برادران ما نیز چنانکه همه میدانیم یک چنین شفاعت گزاف دربارۀ پیغمبر و ائمۀ کرام قائل شده، قرآن و بیشتر مقررات اسلام را فدای یک محبت دروغی نسبت به خاندان علی و سوگواری سراسر ریا و تزویر نسبت به آنها کرده، آشکارا میگویند: آنهمه زحماتیکه پیغمبر ص، علی و دیگر مردان بزرگ اسلام در راه انتشار اسلام متحمل شده و عاقبت هر یک با وضع رقتباری جان خود را در این راه باختهاند: آن ضربت خوردن علی÷در محرابِ عبادت و کشته شدن حسین÷در کربلاء، اسارت و گرفتاری زنان و اطفال بیگناهش و آنهمه ناملایمات وارده بر دیگر ائمه کرام، همه برای شفاعت گناهکاران از شیعه بود؛ همه برای این بود که ما شیعیان علی÷در دنیا هر منکر و کار زشتی را به جای آورده، در آخرت هم فقط به مناسبت اینکه در دنیا قسمتی از دارائی خود را در راه دوستی خانوادۀ علی÷صرف کردهایم، یعنی هر سال دو ماه را بنام سوگواری حسین÷با یکدیگر ملعبه [= بازیچه] نموده، مجلسی که دارای چندین مفسدۀ اخلاقی و اجتماعی بوده، بنام عزاداری برپا داشتهایم؛ با وجود اینکه اطراف هر یک از ما را فقیرانی چند احاطه کرده، صدای بیچارگی زنان گرسنه و اطفال برهنهشان همواره بلند بود و با اینکه هر چند سالی یکدفعه بنام زیارت، ولی در معنی تجارت و تفریح به قم، مشهد و بینالنهرین [= عراق] مسافرت کردهایم، ائمۀ اطهار بدون تأمل دست ما را گرفته در یکی از غرفههای زیبای بهشت در آغوش حوریان مهوش جای دهند. خلاصه، همانطوریکه یهودیان جاهطلب یک معنی غلط و بیاساس برای شفاعت قائل شده، در نتیجه تعالیم کتاب خدا و آئینشان را در کمال خونسردی تلقی میکردند، برادران ما نیز از موضوع شفاعت مانند آنان کاملا سوء استفاده کرده، بالاخره بیشتر تعالیم قرآن کریم و اسلام را با نظر بیقیدی مینگرند.
خواننده عزیز، کسیکه نسبت به قوانین و دستورالعملهای اسلام ـ جز معدودی که از روی عادت و تقلید بجای میآورد ـ چندان عنایت ندارد و پیوسته در مقام هتک نوامیس شریعت اسلام برآمده، بیشتر منکرات را مرتکب میشود؛ کسیکه در اثر اخلاق زشت و کارهای ناشایستهاش، خویشتن را همواره از رحمت حق دور کرده، قابلیت غفران و آمرزش را از خود سلب میکند. خلاصه کسیکه جز اظهار دوستی نسبت به پیغمبر اکرم و ائمۀ کرام، عملاً هر لحظه روان پاک آن ذوات [= ذات] مقدس را از خود منزجر و خویشتن را آمادۀ عذاب دردناک خدا میکند، آیا ممکن است پیغمبر و ائمه از چنین کسیکه روحاً به هیچ وجه شباهت و تناسبی بینشان نیست، در محکمۀ عدل خدا شفاعت بکنند؟ رستگاری و سعادت اخروی مگر از چیزهای مادی مانند مال و جاه و منصب است که خداوند در اثر توسط پیغمبر به مردم اعطا نماید؟ آیا میتوان تصور کرد که خداوند عادل علی الاطلاق، با اینکه صریحاً در قرآن میگوید: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ﴾[الزلزله: ٧ و ۸] یعنی: «پس هرکه همسنگ ذرهاى نیکى کند، [پاداش] آن را خواهد دید، و هرکه همسنگ ذرهاى بدى کند، [نیز سزاى] آن را خواهد دید» و در جای دیگر میگوید: ﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا﴾یعنی: «و هرکه در این [جهان] کور [دل] باشد، در آخرت نابیناست و گمراهتر» به کسی اذن بدهد که از چنین کسانی شفاعت کند؟» [۸۸].
نورالدین چهاردهی بر این بیانات تبصره وارد کرده و مینویسد:
«شریعت سنگلجی در منابر خود به تفصیل دربارۀ شفاعت سخن رانده و شفاعت را به هر نحوی از انحا رد کرده و مردود دانسته است و آنچه این ناچیز مشاهده کرده، شریعت در پایان سخنرانیهای خود هیچگاه ذکر مصیبت ائمه اطهار†را تقریر نمیکرد. اما در این مبحث، شریعت سنگلجی سه مبحث اساسی از عقاید شیعه را با هم و در مطاوی [= موضوعات] چند صفحه شفاعت و عزاداری حسین بن علی÷و زیارت اماکن متبرکه را با هم در یک جا مورد بحث به کوتاهی یاد کرده و هر سه مطلب را مردود شناخته است» [۸٩].
رابطۀ نفی شفاعت با نفی مجالس عزاداری، روضهخوانی و زیارت قبور امامان†این است که عوام شیعه معتقدند انجام این امور، دلیل بر این است که آنها مستحق حتمی شفاعت ائمه قرار میگیرند؛ در نتیجه، تمام گناهان آنها آمرزیده میشود و به بهشت برین وارد خواهند شد. به همین سبب، شریعت تمام این امور را به این عنوان نفی میکند، نه به طور مطلق.
شیخ فرید تنکابنی در ادامۀ توضیح حقیقت شفاعت، که منعکسکنندۀ دیدگاه شریعت سنگلجی نسبت به این بحث است، مینویسد:
«اکنون که سخن به اینجا رسید، خوبست با رعایت اختصار، در مقام توضیح معنی [شفاعت] آن اندازهای که فکر ضعیفم اجازه میدهد برآیم: شفاعت مشتق از شفیع به معنی جفت است. حاجتمند چون خود را تنها میبیند، در حقیقت، شخص شفیع را جفت و قرینش قرار میدهد؛ یعنی چون خویشتن را برای قضای حاجت و رسیدن به مقصودش عاجز میداند، لذا دست توسل به دامن شخص دیگری یعنی شفیع دراز کرده او را به همراهی و کمک خود میطلبد. باید دانست که طرز شفاعت شفیع در همه جا یکجور نیست و به نسبت تفاوت چیزیکه مورد احتیاج حاجتمند است ـ از اینکه از مادیات و یا از امور معنویه است ـ کیفیت شفاعت تغییر میکند؛ مثلاً محصل فقیریکه معلمش را نزد وزیر معارف شفیع و واسطه قرار میدهد که وسائل زندگانیش را فراهم آورد، طرز شفاعت معلم در اینمورد غیر از آنطوریست که او را شفیع قرار بدهد برای اینکه وزیر او را به یکی از مقامات علمیه منصوب بکند؛ زیرا در صورت اول، شفاعت شفیع به این است که دست محصل را گرفته ببرد پیش وزیر و مراتب فقر او را به وزیر معرفی کرده سپس از او تقاضای کمک خرج محصل را بکند؛ ولی در مورد دوم، چون درخواست محصل از امور مربوطه به روح است، به عبارت روشن، چیزی است که گروبند رَقی [= بالا رفتن] نفس و مولود سعۀ روح و خلاصه، از مقامات نفسانیه است. شفاعت معلم در این مورد به این است که وسائل ترقیات نفس و مزایای استکمال روح، خلاصه شرائط قابلیت آن مقام علمی را به محصل خاطرنشان کرده روحش را متوجه به آن بنماید. بعبارت دیگر، محصل را در تحت تعلیم و ترتیبت خود قرار داده، آنچه که وسیلۀ رسیدن محصل به آن مقام است، از مزایای علمی و اخلاقی، بوی بیاموزد. حال محصل اگر کاملا از معلمش پیروی بکند، کردار، گفتار و دستور العملهای او را نصب العین خود قرار داده میزان عملش قرار بدهد، خلاصه روحش را با روح معلم پیوند کرده و خویشتن را از این راه شبیه و قرین او قرار داده و بالاخره قابلیت آن مقامی که منظورش بوده حائز بشود، البته در این موقع همینکه آن وزیر دانشمند از ماجری آگاهی یافت، او را به همان مقام علمی منصوب خواهد کرد. اینجاست که باید گفت معلم درپیشگاه وزیر، از آن محصل شفاعت کرده و محصل هم داخل در شفاعت او شده است؛ ولی چنانچه محصل شانه از زیر بار تحصیل خالی کرده تعالیم معلم را با کمال بیقیدی تلقی بکند و تمام اوقاتش را با تنبلی و تنپروری گذرانده، در عوض اینکه نسبت به کردار و گفتار معلمش ابراز علاقه بکند، نسبت به شخص او اظهار دوستی کرده و در عین حال، متوقع باشد به اینکه به توسط معلم مورد عنایت وزیر واقع شده، به مقام استادی مثلاً نائل شود، بدون شبهه چنین کسی چون به سوء اختیارش خویشتن را از شفاعت معلم بیرون کرده است، با چنین توقع بیجا نباید در شمارۀ عقلا شمرده شود. حاصل اینکه شفاعت در مورد دوم دارای مبادی چندی هست و در حقیقت، مانند درختی است که برای او بذر و شاخ و برگ و میوه میباشد. بذرهای آن، همان تعالیمی است که معلم در اعماق قلب محصل میفشاند؛ شاخ و برگ و میوهاش عبارت از آن مقامات علمیه است که نظر محصل بوده است. محصل چنانچه آن بذرهای علمی و اخلاقی را با اعمال خود آبیاری کند، البته در موقعش از میوۀ آن بهرهمند میشود؛ یعنی در این موقع، روح معلم یا روحیات همین محصل، که در حقیقت از رشحات [= تراوشها] و مظاهر روح معلم است، او را قهراً به همان مقام علمی که منظورش بوده رسانده، خلاصه او را در جرگۀ معلم و در حریم شفاعت او قرار میدهد. خوانندۀ محترم البته از همین مثال معنی شفاعت پیغمبران و این آموزگاران دبستان انسانیه را دریافته و بخوبی فهمیدهاند که شفاعت اینان نیز دارای مبادی چندی میباشد، و برای آن، بذر و شاخ و برگ و میوهای هست. بذرش، آن دستورها وتعالیمی است که این مربیان بنی آدم هر یک بنوبۀ خود از طرف مربی عالم در دلهای تودۀ بشر افشاندهاند، آنانیکه آن بذرها را با اعمال خود، طبق دستور پیغمبران در اعماق قلب خود پرورش میدهند، حتماً در انجام کار، درختی با شاخ و برگ شده و به نسبت زحماتی که در راه رویانیدن و پروراندن آنها متحمل شدهاند از میوۀ آن، که فلاح و رستگاری میباشد، بهرهمند خواهند شد و روزگارِ بیپایانی را در زیر سایۀ آن بسر خواهند برد، خلاصه هر آنکه در دنیا روحش را با ذوات مقدسۀ پیغمبر و ائمۀ اطهار پیوند و به راهنمائی این راهنمایان گمشدگان در این وادی سراسر حیرت و ضلالت، براه افتد. یعنی قرآن و سنت و سیره پیغمبر و ائمه را نصبالعین خود کرده، میزان اعمالش قرار دهد، عاقبت خویشتن را به سرمنزل سعادت ابدی رسانده و بالاخره داخل در حریم شفاعت آنان شده و با آنان محشور خواهد شد؛ ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[آل عمران: ۳۱] [٩۰]. اینکه در احادیث منقوله از طریق شیعه و سنی، علماء را نیز در عداد شُفَعا [=شفاعتکنندگان] قرار میدهد، به خوبی همین معنی را تأیید میکند؛ چه علماء در حقیقت نمایندگان عمومی پیغمبرند؛ اینان کسانی هستند آنچه را که از این آموزگاران خدائی مییابند، به مردم میآموزند؛ و هر آنچه که از کتاب خدا و سنت و سیرۀ پیغمبر و ائمه استفاده میکنند، به مردم میرسانند؛ و بالاخره، اینان نیز به نوبۀ خود، بذر شفاعت را در زمینِ دلهای افراد بشر میفشانند؛ هر آنکه طوق پیروی آنانرا، که در حقیقت پیروی از پیغمبر است، به گردن انداخت، گفتارشان را به قبول تلقی کرد و بالاخره روحاً خود را قرین آنان قرار داد، البته در آخرت در دایرۀ شفاعت آنان داخل شده و در زمرهشان محشور خواهد شد.
این است معنی شفاعت انبیاء و اولیاء. این است آن شفاعتی که در عوض اینکه در انسان به مناسبت اتکاء به غیر در امور دین، ایجاد ضعف نفس کرده، او را به تنبلی و کسالت وادار بکند، همواره انسانرا به سعی و عمل سوق میدهد، و به جای اینکه یک امیدواری گزاف در انسان ایجاد کرده و در نتیجه او را نسبت بهتک نوامیس شرع، جسور نموده، خلاصه انسان را در امر دین مغرور بکند، او را بین خوف و رجاء، که تنها عامل موثر در سعی و عمل است، نگاه میدارد؛ رعب و ابهت هر یک از نوامیس الهی در دل او جایگیر شده، همواره تمام آنها را با نظر عظمت و احترام مینگرد؛ و بالنتیجه، خویشتن را کوچکتر از این میداند که بتواند در راه مخالفت آنها کوچکترین قدمی بردارد. خلاصه آن شفاعتیکه موجب سعادت دنیا و آخرت مسلمان است، مراد از آن، همین است و بس؛ نه اینکه پیغمبر و ائمه جمعی را در آخرت از لحاظ اینکه نسبت به آنان در ظاهر اظهار علاقه میکردند ـ با اینکه مقررات دین را در کمال بیاعتنائی تلقی میکردند ـ از آتش جهنم، که از لوازم لاینفک سرپیچی از ایشان است، نجات داده، به روضه رضوان، که رهین پیروی خدا و رسول است، رهسپار بکنند؛ زیرا مکرر گفتم سعادت و شقاوت اُخروی بر حسب شریعت عقل و به حکم نصوص قرآن کریم گروبند عمل انسان است ﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾[يس:۵۴] یعنی:
«امروز ستم کرده نمیشود هیچ نفسی چیزیرا، و پاداش داده نمیشود مگر آنچه را که میکردید».
یعنی هر کس طبق کردار و رفتار خود جزا داده میشود؛ نه از ثوابشان چیزی کاهیده میشود و نه زیاده بر استحقاق، عقوبه میشوند؛ بلکه کاملا طبق عدالت رفتار خواهد شد ﴿ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡيَوۡمَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾[غافر:۱٧]
«امروز پاداش شود هر کسی به آنچه که کسب کرده؛ از اعمال حسنه و افعال سیئه؛ هیچگونه ستمی در اینرو نیست؛ نه ثواب کسی کمتر از اعمال شایستۀ او باشد، و نه عقاب شخصی زیاده بر کردار ناشایستۀ او باشد، و نه کسی را بگناه دیگری مؤاخذه بکنند و نه نیکی را پاداش بدی دهند، بتحقیق خداوند سریع الحساب است» [٩۱].
با این بیان مفصل، دیدگاه آقای شریعت و شاگردش، شیخ تنکابنی، در مورد شفاعت کاملا واضح شده است؛
[۸۶] رسول جعفریان، جریانها وسازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ص ۱۰۱٩ تا ۱۰۲۰؛ وهابیت و ریشههای آن، ص ۱۸۸و ۱۸٩. [۸٧] ترجمۀ آیه: «آیا داستان کسانى را که بهرهاى از کتاب [تورات] یافتهاند ندانستهاى که چون به سوى کتاب خدا فرا خوانده مىشوند تا میانشان حکم کند آنگه گروهى از آنان به حال سرپیچی روى برمىتابند. این بدان سبب بود که آنان [به پندار خود] گفتند: هرگز آتش جز چند روزى به ما نخواهد رسید، و برساختههایشان آنان را در دینشان فریفته کرده است» [آل عمران: ۲۳ و ۲۴]. [۸۸] عبد الوهاب فرید تنکابنی، اسلام ورجعت، سایت کتابخانه عقیده: http://www.aqeedeh.com، ص ۲۴۴ تا ۲۴۶. [۸٩] نور الدین چهاردهی، وهابیت و ریشههاى آن، ص ۱۸۸. [٩۰] ترجمۀ آیه: «بگو: اگر خدا را دوست مىدارید، مرا پیروى کنید تا خدا [هم] شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد، که خدا آمرزگارى است مهربان» [آل عمران: ۳۱]. [٩۱] عبدالوهاب فرید تنکابنی، اسلام ورجعت، ص ۲۴۶ تا ۲۴٩.