۴. مرتضى مدرسی چهاردهی
مرتضى مدرسی چهاردهی از شاگردان و یاران نزدیک شریعت بود و مقالههای متعددی در مجلههای مختلف در مورد استادش و مناقب او نوشته است که در اینجا خلاصۀ یکی از مقالههایش را برای خوانندگان میآوریم:
«...... در این هنگامه، نوجوانان و دانشپژوهان، که تربیت خانوادگی مذهبی داشتند گم شدۀ خود را میخواستند و در پی آن شدند که با کدام روحانی روشنفکر به صحبت پردازند و دردهای درونی و دینی را با کدام یک از دانشمندان در میان گذارند. فضلا و دانشمندانی که داعیه اصلاح داشتند و خواستند مردم را به تجدد و اسلام رهبری کنند، تقریباً فاقد نقش شخصیت بودند یا شرایط محیط جور نمیشد؛ اجتماع هم آنان را کمتر پذیرفت؛ ولی از همه با شهامتتر و جسورتر «شریعت سنگلجی» بود که هفتهای یک شب در مسجد سنگلج به منبر میرفت و صحبت میکرد. وعظ و خطابه او در حقیقت درس بود نه سخنرانی و نه بیانات احساساتی؛ شنوندگانش گفتار وی را سرسری نمیپنداشتند که از این گوش بشنوند و از آن گوش بدر کنند؛ چه او بسیاری از مسائل علمی وروانشناسی اسلام را تجزیه و تحلیل میکرد و شنوندگان مجلس را به حقایق دینی آشنا میساخت. خلاصۀ مطالعات هفتگی خود را بصورت وعظ منبرى ایراد میکرد. دانشجویان، فضلا، ادبا و نویسندگانی که میخواستند از معارف اسلامی بهرهمند شوند به مسجد سنگلج میشتافتند و از بیانات او بهره میبردند. کارگر، کاسب، بازرگان، معلم، دانشجو، نمایندۀ مجلس، روزنامهنگار، واعظ در پای منبر وی مینشست. برداشت سخن چنان بود که هرکس بفراخور فهم، دانش، ذوق خود مطلبی میفهمید، گروهی هم گفتارش را نوشته و دفترها تألیف و تدوین کردند. چون سخنان شریعت درس تفسیر، اخلاق، عقاید، ملل ونحل بود، همه مستمعین از برنا و پیر از گفتار شیوا و عالمانه وی بهره میبردند.
شادروان حسین مطیعی، صاحب و مدیر نامه هفتگی «کانون شعرا» چاپ تهران که از نیکان بود، بخشی از گفتار «شریعت» را در نامۀ ادبی خود بصورت پاورقی چاپ و منتشر کرد، چون خواستار داشت و دانشپژوهان طالب بودند.
جوانانِ درسخوانده و متجدد، هنگامی که گروهی از شبهات مادیگرى اندیشهشان را متزلزل ساخت بسوى او میرفتند؛ ایرادها را تشریح میکردند؛ خلجانهای روانی را بروز میدادند؛ آنگاه بیمهابا همی گفتند: "با این مقدمات خدا نیست؛ انسان از تبار میمون است؛ هرچه هست از خاصیت پیامبران برای دورۀ خودشان خوب بودند؛ ماده است دوره تاریکی بسر آمد و اینک «عصر طلائی» است؛ حج فستیوال اغنیاء است؛ پیامبران مردان هوشمندی بودند؛ هر زمان یک قانون و احکامی بنا به مقتضیات لازم دارد؛ به گواهی تاریخ بشر بیچاره است؛ گرفتار خر سوارانی شد که خودشان را نابغه پنداشتند و گروهی آن را قبول کردند؛ و صدها اینگونه سخنان گفتند. چون این حرفها تازه مد شده بود، کیست که پاسخ علمی این گونه تردیدها را بگوید؟ در اثر انقراض قاجاریه، نوجوانان یک باره از پرده حجاب شرم و خاموشی بدر آمدند؛ نوبت آزادی افکار و عقاید گشت؛ کیست که پاسخ درست و علمی گوید؟"
در این اوضاع و احوال، «شریعت» یکی از روحانیانی بود که وارد معرکۀ آراء و عقاید مذهبی شد، بنام یک روحانی اسلام، درفش «لا اله الا الله و محمد رسول الله» را به اهتزاز درآورد. آری، او مجاهد دین بود؛ با حُسن سلوک و ادب مانند یک پدر روحانی، دانشمند با وقار، فروتن نوجوانان را پذیرفت؛ نخست ایرادات را میشنید، آرام آرام سخنان طرف را تجزیه و تحلیل میکرد، بجای تندخوئی، پرخاشگوئی، کینهتوزی، لبخند میزد تا در چند جلسه، دانشپژوهِ از خدا برگشته را بسوى اسلام رهبری مینمود؛ راه خداشناسی و مسلمانی را بوی میآموخت، دوباره او را از حالت ارتداد و کفر، بازگشت به اسلام میداد و در جرگۀ مسلمانان وارد میساخت.
با رفتار پسندیده و عالمانه او گروهی نوجوانان و روشنفکران راه مسجد را پیش گرفتند و بجای اندیشهها و افکار مادیگرى، از قرآن مجید و فرهنگ اسلامی صحبت میداشتند و شیفتۀ دیانت و راه توحید گشتند.
بسیاری از نوجوانان که رنگ مسجد و نماز را هرگز ندیده بودند و توجهی به حقایق دین و مذهب نداشتند در اثر آمیزش با شریعت و آموزش او آشنا به اسلام و قرآن مجید شدند و خانواده باتقوائی را تشکیل دادند و از حالت بیمبالاتی، بیقیدی و لاابالیگری بیرون آمدند و آدم شدند. خدایش رحمت کند؛ روحانی بلند نظری بود ... » [۱۶۱].
[۱۶۱] مرتضى مدرسی چهاردهی، مقاله «شریعت سنگلجی»، نشریۀ زبان وادبیات «وحید»، شمارۀ ۱۱۶، مرداد ۱۳۵۲ش، ص ۵۱٧ و ۵۱۸.