گامی بسوی حقیقت

فهرست کتاب

اختلاف‌ نظر در میان‌ اصحاب‌

اختلاف‌ نظر در میان‌ اصحاب‌

اهل‌ سنت‌ زبان‌ و قلمشان‌ را از آنچه‌ بین‌ اصحاب‌ پیامبر جروی‌ داده‌‌است‌، پاک‌ نگاه‌ داشته‌اند و اعتقاد دارند که‌ این‌ مشاجرات‌ فتنه‌ای‌ بوده‌ است‌ که‌ خداوند دست‌های‌ ما را از آلوده‌ شدن‌ به‌ آن‌ پاک‌ نگاه داشته‌ است‌، پس‌ چرا قلم‌ و زبانمآن را بدان‌ آلوده‌ نمائیم‌. خصوصاً اینکه‌ خداوند ما را از آنچه‌ بین‌ آن‌ها پیش‌ آمده‌ است‌ مؤاخذه‌ نخواهد کرد. حق‌تعالی ‌می‌فرماید: ﴿ تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٣٤ [البقرة: ۱۳۴]. «و این‌ امتی‌ است‌که‌ درگذشت‌، بر آنست‌ آنچه‌ حاصل‌ نمودند و شما راست‌ آنچه‌ حاصل‌ می‌نمائید و شما از آن‌چه‌ آن‌ گروه‌ انجام‌ می‌دادند سؤال‌ نخواهید شد».

علت‌ اصلی‌ اختلاف‌ میان‌ سنی‌ و شیعه‌ چیزی‌ نیست‌ جز اصرار شیعیان‌ به‌ تحریف‌ قرآن‌ و هتک‌ حرمت‌ و ناسزاگویی‌ به‌اصحاب‌ و همسران‌ پیامبر جو مردود شمردن‌ احادیثی‌ که‌ توسط‌ اصحاب‌ پیامبر ججمع‌آوری‌ شده‌ است‌. و گفته‌ها و نوشته‌های‌ ایشان‌ مبنی‌ بر اینکه‌ اصحاب‌ بعد از اینکه‌ ایمان‌ آوردند مجدداً به‌ جاهلیت‌ برگشتند. ما می‌گوئیم‌ اگر این‌ حلقه‌ از زنجیره‌ اختلافات‌ برداشته‌ نشود، اختلاف‌ بین‌ اهل‌ سنت‌ و تشیع‌ تا ابد باقی‌ خواهد ماند سمینارها و کنفرانسهایی‌ که‌ به‌ منظور رفع‌ اختلاف‌ و تقریب‌ میان‌ دو گروه‌ تشکیل‌ می‌شود هیچ‌ ثمری‌ نخواهد داشت‌ مگر اسراف ‌بیت‌ المال‌ مسلمین‌. هتک‌ حرمت‌ و ناسزاگویی‌ نسبت‌ به‌ اصحاب‌ و همسران‌ پیامبر جخط‌ بطلانی‌ بر مذهب‌ تشیع‌است.

جالب‌ است‌ بدانیم‌ چه‌ کسی‌ ناسزا گویی‌ به‌ اصحاب‌ پیامبر جرا برای‌ شیعیان‌ سنت‌ قرار داد و او چه‌ بدکرار بود.

این‌ عمل‌ قبیح‌ را اولین‌ بار شخصی‌ یهودی‌ که‌ تظاهر به‌ مسلمانی‌ می‌کرد بین‌ شیعیان‌ حضرت‌ علی‌سبدعت‌ نهاد و متأسفانه‌ امروز شاهد این‌ بدعت‌ هستیم.

این‌ حقیقت‌ را شیخ‌ نوبختی‌ که‌ از بزرگ‌ترین‌ و معتبرترین‌ علمای‌ شیعه‌ است‌ در کتاب‌ «فرق الشیعة»‌ ص: ۴۵-۴۴ متذکر شده‌است‌. وی‌ می‌نویسد که‌ اساس‌ ناسزاگویی‌ به‌ اصحاب‌ پیامبر جرا عبدالله بن‌ سباء بدعت‌ نمود. وی‌ یهودی‌ الاصل‌ بوده‌ که‌ به‌ تظاهر به‌ اسلام‌ اقدام‌ به‌ توطئه‌ علیه‌ اصحاب‌ می‌کرد. نوبختی‌ می‌نویسد: ابن‌ سباء از کسانی‌ بود که‌ بدگویی‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ و سایر اصحاب‌ را می‌کرد و از آن‌ها برائت‌ می‌نمود و می‌گفت‌ علی‌ او را به‌ این‌ کار مأمور کرده‌ است‌. حضرت‌ علی‌ او را دستگیر و مؤاخذه‌ نمود. وی‌ اعتراف‌ کرد که‌ قصد او ایجاد تفرقه‌ و جدائی‌ میان‌ مسلمین‌ بوده‌ است‌. آنگاه‌ حضرت‌ علی‌سفرمان‌ به‌ کشتن‌ او داد. مردم‌ فریاد برآوردند: یا امیرالمؤمنین‌، آیا کسی‌ را می‌کشی‌ که‌ ادعای‌ دوستی‌ تو را دارد؟ نوبختی‌ اضافه‌ می‌کند: این‌ شخص‌ آن‌ هنگام‌ که‌ رسماً یهودی‌ بود می‌گفت‌ که‌ یوشع‌ وصی‌ و جانشین ‌موسی‌÷است‌ و وقتی‌ که‌ به‌ ظاهر مسلمان‌ شد، می‌گفت‌ علی‌ وصی‌ و جانشین‌ پیامبر جاست‌. وی‌ اولین‌ فردی ‌بود که‌ جانشینی‌ آنحضرت‌ را عنوان‌ نمود.

تشیع‌ امروزی‌ به‌ اعتباری‌ ریشه‌ در یهودیت‌ دارد و به‌ اعتبار دیگری‌ از مجوس‌ (زرتشتیان‌) رسوماتی‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌است‌. بدین‌ علت‌ است‌ که‌ مخالفین‌ شیعیان‌ را رافضی‌ می‌نامند. میرزا تقی‌ در کتاب‌ «ناسخ‌ التواریخ‌« دلیل‌ دیگری‌ بر اینکه‌ چرا شیعه‌ موسوم‌ به‌ رافضه‌ است‌ بیان‌ نموده‌ است‌. و آن‌ اینکه‌ زید ابن‌ علی‌سیکی‌ از بزرگان‌ اهل‌ بیت‌ که‌ فرقه‌ شیعه‌ زیدیه‌ به‌ ایشان‌ منتسب‌ می‌باشد، این‌ فرقه‌ در عقاید و عبادات‌ همچون‌ سایر مسلمین‌ عمل‌ می‌کنند و فقط‌ معتقد به‌ افضلیت‌ ابوبکر می‌باشند لیکن‌ خلافت‌ خلفاء ثلاثه‌ را نیز صحیح‌ می‌دانند - متعرض‌ شیعیان‌ شدند که‌ چرابه‌ ابوبکر و عمربتهمت‌های‌ ناروا نسبت‌ می‌دهند. شیعیان‌ از او پرسیدند پس‌ تو در مورد آن‌ها چه‌ می‌گویی‌؟ وی‌ گفت‌ من‌ جز خیر در مورد آن‌ها چیزی‌ نمی‌گویم‌. آن‌ها گفتند پس‌ تو از ما نیستی‌ و او را ترک‌ کردند. زیدسگفت‌: امروز مرا ترک‌ کردند «رفضتمونی». پس‌ از آن‌ روز کسانیکه‌ زید بن‌ علی‌ را ترک‌ کردند بدین‌ مناسبت‌ رافضه‌ نامیده‌ شدند. از آنروز زید بن‌ علی‌سکسانی‌ را که‌ در مذهب‌ زیاده‌ روی‌ می‌کردند و طعنه‌ و توهین‌ به‌ اصحاب‌ را جائز می‌دانستند، با کلمه‌ رافضه‌ خطاب‌ می‌کردند [۲۲].

در کتاب «الغارات» ثقفی‌ ج‌۱ ص‌۳۰۲ آمده‌ است‌: روزی‌ عبدالله بن‌ سباء خدمت‌ علی‌سآمد و خواست‌ او را علیه ‌ابوبکر و عمربتحریک‌ کند. علی‌ساو را تنبیه‌ نمود و گفت‌ آیا تو کاری‌ جز این‌ نداری‌؟

پس‌ چگونه‌ است‌ که‌ شیعیان‌ از این‌ سخنان‌ علی‌سپند و عبرت‌ نمی‌گیرند و آگاه‌ نمی‌شوند! و مگرنه‌ این‌ بود که‌ علی‌سعبدالله بن‌ سباء را به‌ خاطر ناسزا گفتن‌ به‌ عمر و ابوبکرببه‌ اعدام‌ محکوم‌ نمود.

[۲۲] ناسخ‌ التواریخ‌ ج‌۳ ص‌۵۹۰.