گامی بسوی حقیقت

فهرست کتاب

مسئله‌ امامت‌

مسئله‌ امامت‌

شیعیان‌ معتقدند خداوند تصریح‌ به‌ امامت‌ علی‌سو فرزندان‌ او کرده‌ است‌ و علی‌ شایسته‌تر و اولی‌تر از دیگران‌ به‌ جانشینی‌ پیامبر جبوده‌ است‌، و می‌گویند ابوبکر و عمر و عثمان‌ش‌ به‌ علی‌ و فرزندانش‌ ظلم‌ کرده‌ و حق‌ خلافتشان‌ را غصب‌ کرده‌اند، و اضافه‌ می‌کنند هرکس‌ معتقد به‌ صحت‌ خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ باشد، فاسق‌ بلکه ‌کافر است.

مجلسی‌ در «بحار الأنوار» ج‌۲۳ ص‌۳۹۰ می‌نویسد: شیعه‌ بر این‌ اصل‌ متفقند که‌ هرکس‌ امامت‌ یکی‌ از ائمه‌ و اطاعت‌ از آن‌ها را که‌ خداوند فرض‌ دانسته‌ است‌ انکار کند، کافر و همیشه‌ در جهنم‌ خواهد بود. کلینی‌ نیز می‌نویسد: نافرمانی‌ علی ‌کفر و اعتقاد به‌ برتری‌ کس‌ دیگری‌ جز او شرک‌ است‌ [۲۳].

در تفسیر «نور الثقلین»‌ ج‌۱ ص‌۶۵۴ آمده‌ است‌: آیاتی‌ در قرآن‌ تصریح‌ به‌ امامت‌ علی‌ کرده‌اند اما این‌ آیات‌ را از قرآن‌ حذف ‌کرده‌اند. اما این‌ آیات‌ را از قرآن‌ حذف‌ کرده‌اند. مانند: «یا أیها الرسول‌ بلغ‌ ما أنزل‌ الیك‌ من‌ ربك‌ فی‌ علی‌ وإن‌ لم ‌تفعل‌ فما بلغت‌ رسالته».

آنچه‌ از گفته‌های‌ خمینی‌ نیز می‌توان‌ استنباط‌ کرد این‌ است‌ که‌ او بر این‌ باور بوده‌ که‌ قرآن‌ تحریف‌ شده‌ است‌. خمینی‌ در کتاب‌ حکومت‌ اسلامی‌ می‌نویسد: ما معتقدیم‌ که‌ پیامبر جباید جانشین‌ خود را معین‌ می‌کرد و این‌ کار را هم‌ کرد و اگر این‌ کار را نمی‌کرد، رسالت‌ خود را ابلاغ‌ نکرده‌ بود [۲۴].

اعتقاد به‌ وجود نصی‌ در قرآن‌ که‌ در آن‌ به‌ امامت‌ علی‌ و فرزندانش‌ تصریح‌ کرده‌ باشد، تناقضات‌ و ایرادات‌ ساختاری‌ مهمی‌ را بوجود خواهد آورد.

اولین‌ تناقض‌: آنچه‌ مسلمین‌ در امر خلافت‌ بعد از رحلت‌ پیامبر اکرم‌ جانجام‌ دادند بر اساس‌ شوری‌ و مشورت‌ بوده‌است‌. چنانکه‌ خداوند می‌فرماید: ﴿ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشوری: ۳۸]. «در امورتان‌ با یکدیگر مشورت‌ کنید». واضح‌ است‌ که‌ خلافت‌ هم‌ از امور مسلمین‌، بلکه‌ از مهم‌ترین‌ آن‌هاست.

دومین‌ تناقض‌: در «نهج‌ البلاغة» آمده‌ است‌ که‌ حضرت‌ علی‌سبه‌ معاویه‌ متذکر شد که‌ شوری‌ از آن‌ مهاجرین‌ و انصار است‌ و هرگاه‌ بر امامت‌ فردی‌ اتفاق کردند، آن‌ موجب‌ رضایت‌ خداوند خواهد بود و از آن‌ خشنود خواهد شد [۲۵].

در ادامه‌ روایتی‌ که‌ از آنحضرت‌ نقل‌ شد، آمده‌ است‌: سپس‌ علی‌ از معاویه‌ خواست‌ که‌ با او بیعت‌ کند و گفت‌: قومی‌ بامن‌ بیعت‌ کرده‌اند بر آنچه‌ که‌ با ابوبکر و عمر بیعت‌ کرده‌ بودند، پس‌ نه‌ شخصی‌ که‌ حاضر است‌ می‌تواند به‌ رأی‌ خود برگزیند و نه‌ شخصی‌ که‌ غایب‌ است‌ می‌تواند رأی‌ مردم‌ را رد کند. از این‌ روایت‌ می‌توان‌ پی‌ برد که‌ علیسمعتقد بوده‌ که‌ خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ش‌ مطابق‌ موازین‌ شرعی‌ و بر اساس‌ مشورت‌ و رضایت‌ مردم ‌بوده‌ است.

سومین‌ تناقض‌: سنی‌ و شیعه‌ متفق‌ القولند که‌ حضرت‌ علی‌سبا خلفای‌ سه‌ گانه‌ بیعت‌ کرده‌ است‌. گرچه‌ برخی‌ از بزرگان‌ شیعه‌ می‌گویند علی‌سابتدا اعتراض‌ نمود، اما اعتراف‌ می‌کنند که‌ علی‌سپس‌ از خلافت‌ را پذیرفت‌ و با ایشان‌ بیعت‌ نمود.

بنابراین،‌ بیعت‌ علی‌ساعتراف‌ به‌ مشروعیت‌ و صحت‌ خلافت‌ آن‌ها و حجتی‌ بر شیعیان‌ است‌. مجلسی‌ که‌ حکم‌ به ‌تکفیر کسی‌ می‌کند که‌ معتقد به‌ شرعی‌ بودن‌ خلافت‌ ابوکر و عمر و عثمان‌ باشد، نسبت‌ به‌ حضرت‌ علی‌ که‌ با آن‌ها بیعت‌کرده‌ است‌ چه‌ حکمی‌ می‌کند؟

کاشف‌ الغطاء در کتاب‌ «أصل‌ الشیعة وأصولها» ص‌۹۱ می‌نویسد: علی‌ چون‌ دید که‌ ابوبکر و عمر نهایت‌ سعی‌ خود را معطوف‌ اعتلا و نشر کلمه‌ توحید، تجهیزات‌ ارتش‌ و گسترش‌ فتوحات‌ اسلامی‌ نموده‌اند و در جهت‌ رفع‌ ظلم‌ و ستم‌ و تبعیض‌ها کوشش‌ می‌کنند، با آنان صلح و بیعت کرد.

گفته‌های کاشف الغطاء مغایر گفته‌های تیجانی است, آنجا که می‌گوید: آن‌ها (ابوبکر و عمر) در جهاد سستی کرده و به دنیا گرایش پیدا کردند.

در «شرح نهج البلاغة» از علیسروایت است که ایشان به هنگام بیعت با ابوبکرسگفتند: از نظر ما مستحق‌ترین‌ فرد برای‌ خلافت‌ ابوبکر است‌، چرا که‌ او یار غار پیامبر جبوده‌ و ما گذشته‌ نیک‌ او را می‌دانیم‌. او کسی‌ است‌ که ‌پیامبر جبه‌ او دستور داد که‌ امامت‌ مردم‌ را در نماز برعهده‌ گیرد درحالی که‌ پیامبر جدر قید حیات‌ بود [۲۶].

آخوندهای‌ شیعه‌ برای‌ توجیه‌ بیعت‌ علی‌سبا خلفای‌ سه‌ گانه‌ دو دلیل‌ می‌آورند.

اول‌ اینکه‌: بیعت‌ علی‌سبخاطر اسلام‌ و هراس‌ از، از بین‌ رفتن‌ آن‌ بوده‌ است‌. در رد این‌ توجیه‌ همین‌ بس‌ که‌ بگوئیم ‌دوران‌ خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ش‌ عصر طلایی‌ اسلامی‌ بوده‌ که‌ خلافت‌ اسلامی‌ از شرق تا بخارا و از غرب‌ تا شمال‌ افریقا گسترش‌ پیدا کرد.

دوم‌ اینکه‌: بیعت‌ علی‌ستقیه‌ بوده‌ است‌. «و به‌ عبارتی‌ دیگر عذر بدتر از گناه‌» یعنی‌ اینکه‌ علی‌سبه‌ ظاهر بیعت‌ کرده‌ است‌ و در واقع‌ از بیعت‌ با آن‌ها ناخشنود بوده‌ است‌. این‌ دلیل‌ از دلیل‌ اول‌ بی‌‌اساس‌تر است‌، چرا که‌ از علی‌سچهره‌ای‌ سازشکار و فریبنده‌ و ترسو ترسیم‌ می‌کند که‌ آنچه‌ را که‌ می‌گوید و می‌کند بر خلاف‌ تمایل‌ باطنی‌‌اش می‌باشد. و براستی‌ آیا علی‌ چنین‌ شخصیتی‌ داشت‌؟ و مگر نه‌ این‌ که‌ شاعت‌ و حق‌ طلبی‌ آنحضرت‌ زبانزد شیعه‌ و سنی ‌می‌باشد؟ در «نهج‌ البلاغة‌» از علی‌سروایت‌ شده‌ که‌: «من‌ از آن‌ گروهی‌ هستم‌ که‌ ملامت‌ هیچ‌ ملامت‌گری‌ آن‌ها را از راه ‌خدا باز نمی‌دارد» [۲۷].

پذیرش‌ اینکه‌ علی‌ستقیه‌ کرده‌ باشد، در حالی که‌ ایشان‌ وزیر و قاضی‌ خلفای‌ سه‌ گانه‌ بوده‌اند، دشوار است‌. کما اینکه‌ دشوار است‌ که‌ بپذیریم‌ علی‌ دخترش‌ را به‌ نکاح‌ حضرت‌ عمر در آورد و سه‌ نفر از فرزندانش‌ را به‌ نام‌ خلفای‌ سه‌گانه‌ نامگذاری‌ کرد و این‌ همه‌ را در حال‌ تقیه‌ انجام‌ داده‌ باشد. اهل‌ سنت‌ می‌گویند نسبت‌ دادن‌ تقیه‌ به‌ شجاع‌ترین‌ فردروی‌ زمین‌ طعنه‌ و ریشخندی‌ به‌ اهل‌ بیت‌ است‌ و می‌پرسند آیا شایسته‌ است‌ شیعیان‌ که‌ مدعی‌ دوستی‌ علی‌سهستند چنین‌ نسبت‌هایی‌ به‌ ایشان‌ بدهند که‌ حتی‌ در شان‌ یک‌ آدم‌ معمولی‌ هم‌ نیست؟!.

در «نهج‌ البلاغة» ص‌۱۸۲ـ۱۸۱ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ علیسپیشنهاد خلافت‌ را رد کرد و گفت‌: مرا رها کنید و کسی‌ دیگر را بجوئید، من‌ اگر وزیرتان‌ باشم‌ برایتان‌ بهتر از آن‌ است‌ که‌ امیرتان‌ باشم ‌. و در صفحه‌ ۳۲۲ «نهج‌ البلاغة»‌ اضافه‌ شده ‌است‌ که‌ بعد از کشته‌ شدن‌ حضرت‌ عثمان‌ هنگامی که‌ مردم‌ با علی‌ بیعت‌ کردند، ایشان‌ گفتند: به‌ خدا قسم‌ من‌ نه ‌علاقه‌ای‌ به‌ خلافت‌ داشتم‌ و نه‌ آرزوی‌ ولایت‌، اما شما مرا به‌ آن‌ دعوت‌ دادید و مرا بر آن‌ گماشتید.

از این‌ دو روایت‌ می‌توان‌ دریافت‌ که‌ علی‌سمعتقد به‌ وجود آیه‌ای‌ در مورد امامت‌ نبوده‌ است‌ و اگر چنین‌ می‌بود نمی‌گفت‌ مرا رها کنید و کسی‌ دیگر را بجوئید. چرا که‌ در این‌ صورت‌ از دستور خداوند سرپیچی‌ کرده‌ بود. (به‌ فرض‌ اینکه‌ بپذیریم‌ قرآن‌ به‌ امات‌ علی‌ تصریح‌ کرده‌ باشد).

اهل‌ سنت‌ و تشبع‌ متفق‌ القولند که‌ امام‌ حسن‌سبه‌ نفع‌ معاویه‌ از خلافت‌ کناره‌ گرفت‌. چنانکه‌ پیامبر جفرموده ‌بود: پسرم‌ حسن‌سمرد والا مقامی‌ است‌ و شاید که‌ خداوند به‌ واسطه‌ او بین‌ دو گروه‌ بزرگ‌ از مسلمین‌ تفاهم‌ و آشتی‌ برقرار کند.

سوال‌ اینجاست‌ که‌ چرا امام‌ حسن‌ساز خلافت‌ کناره‌گیری‌ کرد؟ هرچند که‌ بعضی‌ از زعمای‌ شیعه‌ به‌ این‌ اقدام ‌ایشان‌ معترض‌ هستند. همچون‌ سلیمان‌ بن‌ سرد که‌ یکی‌ از زعمای‌ شیعه‌ است‌ خطاب‌ به‌ ایشان‌ می‌گوید: «السلام‌ علیك ‌یا مذل‌ المومنین»‌، یعنی: «سلام‌ بر تو ای‌ ذلیل‌‌کننده‌ مسلمین‌ (بجای‌ اینکه‌ بگوید السلام‌ علیك یاإأمیر المومنین‌)». همین‌ مطلب‌ در کتاب‌ «رجال‌ الکشی»‌ ص‌۱۰۳ و «تاریخ‌ یعقوبی»‌ ج‌۲ ص‌۲۱۵ و «ارشاد المفید» ص‌۱۹۰ و «الفصول‌ الـمعمع‌ فی‌معرفة‌ احوال‌ الأئمة»‌ ص‌۱۶۲ و «احتجاج‌ طبرسی»‌ ص‌۱۴۸ آمده‌ است‌. ملا محمد باقر مجلسی‌ هم‌ در کتاب‌ «جلاء العیوم» ‌ج‌۱ ص‌۳۹۳ به‌ این‌ مطلب‌ اذعان‌ کرده‌ است.

در اینجا اهل‌ سنت‌ می‌پرسند بحث‌ و جدل‌ پیرامون‌ گذشته‌ و اینکه‌ ابتدا چه‌ کسی‌ می‌بایست‌ خلیفه‌ می‌شد چه‌ سودی ‌دارد؟ آیا شیعیان‌ می‌پندارند که‌ می‌توانیم‌ تاریخ‌ را به‌ عقب‌ برگردانیم‌ و این‌ بار خلافت‌ را به‌ علی‌سبدهیم‌؟ نتیجه ‌این‌ بحث‌ و جدل‌ها جز اختلاف‌ و تفرقه‌ بیشر آیا چیز دیگری‌ است‌؟ اگر شیعیان‌ به‌ راستی‌ خواهان‌ وحدت امت‌ اسلامی ‌هستند چرا خاطرات‌ گذشته‌ را تازه‌ می‌کنند؟ ما از آن‌ها می‌پرسیم‌ مگر آن‌ها اعتقاد به‌ عصمت‌ علی‌سندارند و مگر به ‌نظر آن‌ها حسن‌سمعصوم‌ نیست‌؟ پس‌ چگونه‌ است‌ که‌ شیعیان‌ به‌ موضوعی‌ تکیه‌ می‌کنند که‌ علی‌ و حسن‌باز آن‌ موضوع‌ دست‌ برداشته‌ و کناره‌ گرفته‌اند.

[۲۳] الکافی‌، الحجة‌، ج‌۱ ص‌۴۵ و ۵۲. [۲۴] حکومت‌ اسلامی ص‌۲۰. [۲۵] نهج ‌البلاغة‌ ج‌۳ ص‌۷. [۲۶] شرح ‌نهج‌ البلاغة‌، ج‌۱ ص‌۱۳۲ [۲۷] ص: ۱۹۵.