مُرده‌های تجملاتی

فهرست کتاب

پذیرایی از چه کسانی: کاخ نشینان یا کوخ نشینان

پذیرایی از چه کسانی: کاخ نشینان یا کوخ نشینان

امروزه معمول گشته که بازماندگان متوفّی در شب و روز حادثۀ وفات و در سوم و هفتم و چهلم و... جمعیت زیادی را به شام و ناهار دعوت می‌کنند و با غذاهای متنوع و لذیذ و آشامیدنی‌های مطبوع از همۀ آن‌ها به شکلی پذیرایی به عمل می‌آورند که صدای اعتراض و ایراد هیچ کسی درنیاید و هیچ کسی بهانه‌ای نداشته باشد تا به دین و دنیای بازماندگان متوفّی حمله کند!

براستی مَدعوّین و مهمانان این چنین مراسمی چه کسانی هستند؟ چه کسانی ریزه‌خوار خوان صدقه و خیرات بازماندگان متوفّی هستند؟! انسان‌های مرفّه و صاحبان زر و زور و تزویرند، یا پابرهنگان و مستمندان؟ کاخ‌نشینان‌اند یا کوخ‌نشینان؟ پیاده‌هایند یا سواره‌ها؟ کسانی که سفره‌هایشان رنگین از غذاهای متنوع و گوناگون است یا کسانی که سفره‌هایشان تهی از نان خالی است؟ برج‌سازان و دانه درشتهایند، یا کلیه فروشان و خون فروشان و عفّت فروشان برای بدست آوردن لقمۀ نانی برای خود و فرزندانشان؟

آیا تا به حال از خودت پرسیده‌ای که این صدقه و خیرات(؟!) را به خورد چه کسانی می‌کنی؟ برای چه کسانی صرف می‌کنی؟ مگر این فرمودۀ خداوندرا نشنیدی: ﴿۞إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ...[التوبة: ۶۰]

پس چرا انسان‌های مرفّه، صاحبان زر و زور و تزویر، صاحبان موقعیت‌های کذایی، بزرگ‌زاده‌ها، سبیل‌کلفت‌ها، سواره‌ها، کاخ‌نشینان و دانه درشت‌ها را به چنین مجالسی دعوت می‌کنی، مگر آن‌ها فقیر و مسکین‌اند؟

چرا برج سازان، کلّه گنده‌ها، کسانی که زندگی‌های مُدِرن، و دارای ویلاهای مجهّز در نقاط خوش آب و هوای کشوراند، میلیاردها، کسانی که سفره‌هایشان رنگین از غذاهای متنوع و گوناگون است، را به چنین مجالسی دعوت می‌کنی؟ چرا از بنده زادگان(!)، غلامان، نوکران، پابرهنگان، فقیران، مستمندان، تهی‌دستان، خاک نشینان، بیوه زنان، یتیمان، واماندگان، بیچارگان و آن‌هایی که به نصف نان شب محتاجند، و همیشه برای تأمین زندگی‌شان بار بر پشت دارند و فریاد «واخدایا» در درون دارند، کمک نمی‌کنی و صدقه و خیرات را صرف آن‌ها نمی‌کنی؟ مگر این صدقه و خیرات مخصوص آن‌ها نیست؟ پس چرا حق آن‌ها را به دیگران می‌دهی؟ اگر هدفت ایصال ثواب به مرده است و قصدت رضایت و خشنودی خداست، به خدا قسم! این راه و روش صحیح نیست (این ره که تو می‌روی به ترکستان است.)

این نوع مهمانداری‌ها، برای آن دسته از سرمایه‌دارانِ بی‌خاصیّت و جیب پر و تهی دلی نیست که همیشه در پی بهانه‌هایی هستند که سرمایه‌های خویش را به رخ مردم بکشند و در میدان مسابقات تجمل پرستی از رقبای خویش سبقت بگیرند. آخر در سرای آن‌ها مگر نان نیست؟ غذا نیست؟ زندگی نیست؟ مگر سال‌های قحطی و خشکسالی است؟ مگر آن‌ها صاحبان منازل متعدد و گران قیمت، و برج‌های سر به فلک کشیده، و اتومبیل‌های آخرین سیستم و... نیستند؟ پس چرا...

آری، کسانی که در کنار ساحل‌های خوش منظر و ویلاها و خانه‌های صدها میلیون تومانی در دریایی از ثروت غوطه‌ورند، چگونه خویشتن را مسلمان و پیرو پیامبر جمی‌نامند؟ و از سفرۀ تهی از غذای مستمندان و ناله‌های محرومان و بی‌سرپناهانِ جامعه فراموش کرده‌اند.

امروز متأسفانه گروهی با ثروت‌های باد آورده شاداند و به فکر جمع‌آوری مال و منالند و تنها چیزی که هرگز به یاد این گروه نمی‌آید، کلبۀ فقیران و دردهای اجتماعی پابرهنگان است.

آری، اجتماعِ فقیر، گورستان هر خصلت نیکو و هر فضیلت است. در جامعۀ فقیر، سکوتِ ناراحت کننده‌ای بر فضای آن جامعه، سنگینی می‌کند، و بوی زنندۀ مرگ از هر سو مشام آدمی را آزار می‌دهد. در جامعۀ فقیر که به هر طرف بنگری، مناظر رقّت‌بار و ملال‌انگیز و گاهی مناظر تهوّع‌آور را خواهی دید. در اجتماع فقیر، در چهره‌ها نشانی از نشاط و شادابی نمی‌بینیم، جز چهره‌های گرفته، تنهای علیل و بیمار، اسکلت‌های بی‌روح، قیافه‌های ناموزون، دل‌های پرسوز، دیدگان اشکبار، موجودات بی‌پناه و بی‌سرپرست و به جان هم افتاده و از زندگی سیر و خسته، و کلبه‌های ویران و خاموش. و در اینجاست که پیامبر نور و رحمت فرمود: «کسی که صبح کند و از دردهای اجتماع و فقیران فراموش کند و به فکر آنان نباشد، او مسلمان نیست، و کسی که فریاد برآورد: ای مسلمین! به فریاد من برسید و مرا یاری نمائید، و او جوابگو نباشد، مسلمان نیست.»

و اینجاست که باید گفت: در کنار این همه درد و رنج، کاخ‌های بلورین و زندگی‌های مدرن، و اسراف و تبذیر، و سفره‌های رنگین، و مهمانی‌های کذایی و عیش و نوش‌ها، و خود خوردن، و جمله عیش و نوش مشغول بودن و از کوخ و ستم بر ستمدیدگان فراموش کردن در این دنیای وانفسا، چگونه باید جواب این همه بیدادگری‌ها را داد و نظام طبقاتی را در برابر میزان عدل الهی جوابگو بود.

آیا تا به حال از خود پرسیده‌ای که یک زن بیوه با چند بچۀ یتیم، با مشکلاتِ طاقت‌فرسای زندگی، چگونه به زندگی خود ادامه می‌دهد. اگر به پای صحبت‌های یکی از آنان بنشینی، حتماً با چشمانی اشکبار و چهره‌ای غم زده به تو خواهد گفت:

«آقا چه می‌گوئید برای خودتان که معنویت چنین و چنان، و حیاء و عفاف در زن مسلمان باید این باشد. امّا من که برای سیر کردن شکم بچه‌هایم و اجاره خانه‌ام در جامعۀ وانفسا باید مورد... قرار بگیرم، آن هم به دست گرگان در لباس میش؛ از زالو صفتان برج‌دار و کاخ‌دار گرفته تا کوخ‌نشین و زاغه‌نشین و خود به نان شب محتاج.

حالا مگر می‌شود دم از جامعۀ سالم زد و ارزش‌ها را حفظ کرد. (می‌گوید:) ای آقا ! خدا خودش می‌داند که شما نیازمند نشده‌اید و مشکلات را ندیده‌اید که به قول خود شما آقایان «وقتی فقر می‌آید، کفر در کنار آن انسان را دعوت می‌کند.» و اگر معاش زندگی تأمین نباشد، معاد و پاکی و ارزش چه مفهومی دارد؟ جایی که به قول شما پیامبر جدست به دعا بلند کرد و فرمود: «خدایا ! نان را از ما نگیر، وقتی سؤال نمودند که چرا شما این همه تأکید و سفارش بر این امر دارید، فرمود: «معاد، روزه و نماز و هر چه هست، در همین نان است که اگر نباشد، نتوان اهل معاد و روزه و نماز بود.»

آن‌هایی که امروز فقط حرف دارند و حرف می‌زنند و ما را آلوده و ضدارزش می‌خوانند، هنوز خودشان و فرزندانشان گرفتار کابوس وحشتناک فقر نشده‌اند، سواره از پیاده چه می‌داند؟ گرسنه از سیر چه می‌داند؟ کاخ‌نشین از دردهای کوخ‌نشین و زاغه‌نشین چه خبر دارد؟

من که قرار است هم اجاره خانه بدهم و هم پول آب و برق و گاز، و هم قلم و دفتر و هم به فکر شکم گرسنۀ بچه‌هایم باشم، شما بفرمائید که در این عصر و زمانی که انسان از انسانیّت دور، و سیرت گرگ دارد و تورّم و گرانی بیداد می‌کند، و دخلم با خرجم نمی‌خورد، و درآمد چهل یا پنجاه هزار تومان و خرج دویست یا سیصد هزار تومان در ماه، چه باید بکنم؟ شما بگوئید: با چه منطق و معیاری می‌شود زندگی را گذراند؟ پس جبراً و ناخواسته، احتیاج و گرسنگی وادارم می‌کند که به ضد ارزش رو بیاورم. مگر ما نمی‌دانیم که زشتی و ضدارزش و خودزنی و خودفروشی بد است، و انسان باید پاک و سالم زندگی کند، ولی چه کنیم نظام طبقاتی را و دیوارهای بلند و کوتاه را؟ سفره‌های رنگین از غذاهای مختلف و تهی از غذا را؟ زندگی‌های مُدِرن و بریز و بپاش‌های شاهانه و در گوشه‌ای ستمدیدگان و پابرهنگان و به نان شب محتاج را چگونه می‌توان تحمل کرد؟ این فاصله‌های طبقاتی را؟ این بیدادگری‌ها را؟ خدایا تو خود شاهدی که در هر ثانیه از زندگی بر ما چه می‌گذرد. مدام آرزوی مرگ داریم که برای ما بهتر از این است که در حیات باشیم، ولی نتوانیم زندگی کنیم، و دیگران به ما به چشم حقارت و انسان‌های بدبخت و بیچاره نگاه کنند. اما امید دارم که دولتمردان و والیان امور و سرمایه‌داران و ثروتمندان متدیّن، با تعهّدِ اسلامی و دلسوزی و شفقت، بستر مناسبی را فراهم نمایند که دختران ما، راه ما را ادامه ندهند!...»

آری، این سخنان، دردِ دل یک زن بیوه و بی‌نوا و بی‌سرپرست و بی‌پناه، با بچه‌های گرسنه و مشکلاتِ طاقت‌فرسای زندگی است. آیا براستی از خودت پرسیده‌ای که این صدقه و خیرات(؟!) را به خورد چه کسی می‌کنی؟ براستی چرا از بیوه‌زنانِ با عفّت و پاکدامن، نوکران و پابرهنگان بی‌نوا، فقیران و مستمندانِ وامانده، یتیمان و درماندگانِ بیچاره، تهی‌دستان و خاک‌نشینانِ بی‌پناه، و آن‌هایی که به نصف نان شب محتاجند و همیشه برای تأمین زندگی به این در و آن در می‌زنند، غافلی! و به آن‌ها کمک نمی‌کنی! و صدقه و خیرات را صرف آن‌ها نمی‌کنی؟!

مگر صدقه و خیرات مخصوص آن‌ها نیست؟ پس چرا حق آن‌ها را به دیگری (که مستحق آن نیست) می‌دهی؟ مگر این فرمودۀ رسول خدا جرا نشنیده‌ای که فرمود: «کسی که صبح کند و از دردهای اجتماع و فقیران فراموش کند، و به فکر آنان نباشد، او مسلمان نیست.»؟

اگر هدفت ایصال ثواب به مرده است و قصدت رضایت و خشنودی خداست، نه ریا و تظاهر و خودنمایی و حاتم‌نمایی، به خدا قسم که این راه و رسمش نیست!

دل به دست آور که حجِّ اکبر است
از هزاران کعبه، یک دل بهتر است
کعبه از آثار ابن آزر است
دل گذرگاه جلیل اکبر است