اصول و مبانی دعوت در سیرت پیامبر رحمت

فهرست کتاب

٤- موضع‌ حکیمانه پیامبر صلی الله علیه وسلم در بازارها و گردهمایی‌ها

٤- موضع‌ حکیمانه پیامبر صلی الله علیه وسلم در بازارها و گردهمایی‌ها

رسول خدا  ج پس از بازگشت از طائف، در ماه ذی العقده سال دهم بعثت، به دعوتش در مکه ادامه داد و با این هدف در گردهمایی‌ها و تجمعاتی حاضر می‌شد که در بازارهای عکاظ و مجنه و ذی مجاز و... برپا می‌گردید.

قبائل عرب برای تجارت یا شنیدن اشعاری که در این اماکن سروده می‌شد، حضور می‌یافتند. رسول خدا  ج از این فرصت استفاده می‌کرد، (دعوت) خود را به قبایل مختلف عرضه می‌نمود و آنها را به سوی خداوند متعال فرامی‌خواند؛ و در همین سال چون موسم حج فرا رسید و عرب‌ها قبیله قبیله برای حج به مکه آمدند، اسلام را به آنها عرضه کرد همان‌طور ‌که آنها را از سال چهارم بعثت دعوت می‌داد.

اما پیامبر  ج در این مسیر، تنها به عرضه نمودن اسلام به قبایل اکتفا نکرد بلکه همچنین اسلام را نیز به افراد عرضه می‌کرد.

همه‌ی مردم را به فلاح و رستگاری تشویق می‌کرد و فرامی‌خواند. عبدالرحمن بن ابی الزناد از پدرش روایت می‌کند که: فردی که به او ربیعه بن عباد گفته می‌شد و از قبیله‌ی بنی‌الدیل و از اهل جاهلیت بود، به من گفت: در دوران جاهلیت رسول خدا را در بازار ذی مجاز دیدم که می‌گفت: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ تُفْلِحُوا»: «ای مردم، بگویید هیچ معبود بر حقی جز الله نیست تا رستگار شوید».

مردم در حالی پیرامون او جمع بودند ‌که پشت سرش مردی با صورتی روشن و چشم کج و دو گیسوی آویخته می‌گفت: از دین برگشته و دروغگوست؛ هرجا پیامبر  ج می‌رفت به دنبال او بود. گفتم: این مرد کیست؟ پس نَسَب رسول الله  ج را برایم ذکر نمودند و گفتند: این عمویش ابولهب است[٣٥].

اوس و خزرج نیز همچون عرب‌ها حج می‌کردند اما یهودیان حج نمی‌کردند، وقتی انصار احوال پیامبر  ج و دعوتش را جویا شدند، دانستند که این پیامبر  ج همان کسی است که یهود در درگیری و کشمکش‌های خود با آنها، وعده‌ی ظهور او را می‌دهند؛ به این ترتیب تصمیم گرفتند در بیعت با پیامبر  ج از یهودیان سبقت گیرند اما در این سال بدون بیعت با پیامبر  ج به مدینه بازگشتند[٣٦].

پیامبر  ج در موسم حجِ سال ١١ بعثت، دعوت را بر قبایل مختلف عرضه می‌نمود و در همین سال درحالی‌که از گردنه (عقبه) می‌گذشت با ٦ نفر از جوانان یثرب برخورد کرد و اسلام را بر آنها عرضه نمود و آنها نیز دعوتش را پذیرفتند و در حالی به سوی قوم خود بازگشتند ‌که حامل رسالت اسلام بودند (و دعوت به اسلام را در میان قوم خود آغاز کردند) به این ترتیب هیچ خانه‌ای از خانه‌های انصار نبود مگر اینکه در آن سخن از پیامبر  ج بود[٣٧].

یک‌سال گذشت و در سال جدید یعنی دوازدهمین سال بعثت، چون مردم به حج روی آوردند از میان حجاج یثرب که ١٢ مرد بودند، پنج نفر از آنها همان شش نفری بودند که سال گذشته (١١ بعثت) با پیامبر  ج آشنا شده و اسلام را پذیرفتند و مطابق با عهدی که با پیامبر  ج داشتند، در گردنه مِنا با ایشان ملاقات کردند و در آنجا اسلام آوردند و با رسول خدا بیعت نمودند که به بیعت النساء مشهور است.[٣٨]

عبادت بن صامت روایت می‌کند که رسول الله  ج در حضور برخی از اصحاب فرمود: «تَعَالَوْا بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لاَ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلاَ تَسْرِقُوا، وَلاَ تَزْنُوا، وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ، وَلاَ تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلاَ تَعْصُونِي فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ بِهِ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ لَهُ كَفَّارَةٌ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَسَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيهِ فَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، إِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ، وَإِنْ شَاءَ عَفَا عَنْه»: «بیایید و با من بیعت کنید که چیزی را با الله شریک نسازید و دزدی نکنید و زنا نکنید و فرزندان‌تان را نکشید و به کسی تهمت نزنید و در کارهای خیر از الله و رسولش نافرمانی نکنید؛ هریک از شما به این وعده‌ها وفا کند، خداوند پاداش اعمالش را خواهد داد و هرکس مرتکب یکی از اعمال فوق شود و در دنیا مجازات گردد، این مجازات کفاره گناهش خواهد بود؛ اما اگر مرتکب گناهی شود که در دنیا مجازات نشود و خداوند گناهش را پنهان کند، فرجام کارش به خداوند متعال واگذار می‌شود، اگر بخواهد او را مجازات می‌کند و اگر بخواهد او‌ را می‌بخشد». و بر این امور با پیامبر  ج بیعت کردیم[٣٩].

پس از اینکه بیعت و موسم حج به پایان رسید، رسول خدا  ج همراه آنان مصعب بن عمیر را فرستاد تا به مسلمانان شرائع اسلام را بیاموزد و به نشر اسلام در مدینه بپردازد و مصعب این ماموریت را به نحو احسن و بهترین شکل انجام داد و در سال ١٣ بعثت ٧٣ مرد و دو زن از یثرب برای ادای حج به مکه آمدند درحالی‌‌که همگی اسلام آورده بودند و چون به مکه رسیدند، با پیامبر  ج در عقبه قرار گذاشتند و مطابق با این قرار به عقبه آمدند؛ ابتدا رسول الله  ج سخن گفت و سپس آنها گفتند: ای رسول خدا، بر چه چیزی با تو بیعت کنیم؟ رسول خدا  ج فرمودند: «تُبَايِعُونِي عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ فِي النَّشَاطِ وَالْكَسَلِ، وَ النفقة فِي الْعُسْرِ وَالْيُسْرِ، وَعَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ أَنْ تَقُولوا فِي اللَّهِ لَا تَخافُونَ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَعَلَى أَنْ تَنْصُرُونِي فَتَمْنَعُونِي إِذَا قَدِمْتُ عَلَيْكُمْ مَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَأَزْوَاجَكُمْ وَأَبْنَاءَكُمْ، وَلَكُمُ الْجَنَّةُ»: «با من بیعت می‌کنید بر شنیدن و اطاعت کردن چه در شادمانی و نشاط و چه در ضعف و ناتوانی، بر انفاق کردن در حال تنگدستی و توانگری و بر امر به معروف و نهی از منکر و اینکه در راه خدا سخن بگویید و در راه کسب خشنودی او از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای باکی نداشته باشید و زمانی‌که نزدتان آمدم مرا یاری دهید و از من حمایت و حفاظت کنید در برابر چیزی که خود، خانواده و فرزندان‌تان را از آن مصون و محفوظ می‌دارید و اگر چنین کنید بهشت از آن شما خواهد بود»[٤٠]. سپس برخاسته و با رسول الله  ج بیعت کردند.

پس از انعقاد این بیعت، پیامبر  ج از آنها ١٢ نماینده انتخاب کرد تا هریک مسئول قوم خود باشد؛ از میان آنها ٩ نفر از خزرج و سه نفر از اوس بودند؛ پس از این به یثرب بازگشتند و چون به یثرب رسیدند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداختند و این‌گونه بود که خداوند متعال در مسیر دعوت الی الله آنان را بهره‌مند گردانید[٤١].

پس از اینکه بیعت عقبه دوم به پایان رسید و پیامبر  ج موفق به تاسیس جامعه‌ای اسلامی (در مدینه منوره) گردید، این خبر در مکه پیچید و برای قریش ثابت شد که پیامبر  ج با یثربیان بیعت کرده است و در واکنش به این خبر بر اذیت و آزارشان نسبت به کسانی که در مکه اسلام آورده بودند، افزودند (و این سبب شد تا) رسول خدا  ج به هجرت به مدینه دستور دهد و مسلمانان هجرت را آغاز کردند. این تحولات منجر شد تا قریش در روز ٢٦ صفرِ چهاردهمین سالِ نبوت پیامبر  ج، جلسه‌ای تشکیل دهند و بر کشتن پیامبر  ج اتفاق کنند؛ اما خداوند متعال پیامبرش را بوسیله‌ی وحی، از این تصمیم آگاه نمود. و این‌گونه بود که پیامبر  ج با سیاست نیکو و حکمت والای خود به علی  س دستور داد تا آن شب را تا صبح در بستر ایشان بخوابد و اینگونه مشرکان با گمان اینکه پیامبر  ج در بستر است، منتظر ماندند. آنها از روزنه‌ی در به علی  س نگاه می‌کردند و چنین بود که پیامبر  ج (در برابر چشمان آنها) از خانه خارج شد و نزد ابوبکر  س رفت و همراه او مسیر هجرت به مدینه را آغاز نمود[٤٢].

چنین مواضعی خود دلیل روشن و آشکاری بر حکمت، صبر و شجاعت پیامبر  ج می‌باشد.

چون رسول خدا  ج می‌د‌انست قریش راه طغیان در پیش گرفته‌ و دعوت را نمی‌پذیرد، به جستجوی مکانی دیگر به عنوان هسته‌ای مرکزی برای دعوت اسلامی پرداخت و به این هم بسنده نکرد بلکه از آنها پیمان گرفت یار و یاور اسلام باشند و این بیعت در دو پیمان بیعت عقبه اول و دوم منعقد گردید؛ و چون مکانی مرکزی برای دعوت و نیز یاوران دعوت یافت، به اصحاب و یارانش اجازه‌ی هجرت داد و زمانی‌که قریش بر علیه ایشان مشغول توطئه بود، از اسباب و راهکارهای مختلف استفاده کرد و در بهره‌گیری از اسباب مختلف دریغ نکرد که البته این به معنای ترس و فرار از مرگ نیست بلکه (به معنای) اتخاذ اسباب و استفاده کردن از آنها همراه توکل به خداوند متعال است و این سیاست حکیمانه یکی از ابزار موفقیت دعوت می‌باشد.

آری، شایسته است که داعیان الی الله نیز چنین باشند زیرا پیامبر  ج امام و پیشوا و الگوی آنان است[٤٣].

[٣٥]- مسند احمد (٣/٤٩٢)، (٤/٤١)؛ و سند آن حسن و برای آن شاهدی نزد ابن حبان (ش: ١٦٨٣) ذکر شده است؛ (موارد) من حدیث طارق بن عبد الله المحاربی، و حاکم در مستدرک با دو سند، و در مورد سند اول می‌گوید: (صحیح على شرط الشیخین، رواته کلهم ثقات أثبات)؛ (١/١٥).

[٣٦]- زاد المعاد (٣/٤٣،٤٤)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (٢/١٣٦)؛ والرحیق المختوم، ص١٢٩؛ والبدایة والنهایة (٣/١٤٩)؛ وابن هشام (٢/٣١).

[٣٧]- التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (٢/١٣٧)؛ وهذا الحبیب یا محبّ (٢/١٤٥)؛ والرحیق المختوم، ص١٣٢؛ وزاد المعاد (٣/٤٥)؛ وسیرة ابن هشام (٢/٣٨)؛ والبدایة والنهایة (٣/١٤٩).

[٣٨]- زاد المعاد (٣/٤٦، ٤٤)؛ والرحیق المختوم، ص١٣٩؛ والتاریخ الإسلامی (٢/١٣٩)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص١٤٥؛ وسیرة ابن هشام (٢/٣٨).

[٣٩]- البخاری مع الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب وفود الأنصار إلى النبی  ج فی مکة (٧/٢١٩)، (ش: ٣٨٩٢)؛ وکتاب الإیمان، باب حدثنا أبو الیمان (١/٦٤)، (ش: ١٨).

[٤٠]- مسند احمد (٣/٣٢٢)؛ و بیهقی (٩/٩)؛ و حاکم آن‌را روایت کرده و صحیح دانسته است و ذهبی با وی موافقت کرده است (٢/٦٢٤)؛ و اسناد آن‌را حافظ در الفتح (٧/١١٧) حسن دانسته است.

[٤١]- سیرة ابن هشام (٢/٤٩)؛ والبدایة والنهایة (٣/١٥٨)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (٢/١٤٢)؛ والرحیق المختوم، ص١٤٣.

[٤٢]- سیرة ابن هشام (٢/٩٥)؛ والبدایة والنهایة (٣/١٧٥)؛ وزاد المعاد (٣/٥٤)؛ والسیرة النبویة دروس وعبر لمصطفى السباعی، ص٦١؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (٢/١٤٨)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص١٥٦.

[٤٣]- نگا: السیرة النبویة دروس وعبر، ص٦٨.