٩- موضع حکیمانه پیامبر صلی الله علیه وسلم در سخاوت و بخشندگی
انس س روایت میکند که هرگاه از رسول خدا ج چیزی برای پذیرش اسلام خواسته میشد، بیدریغ عطا میکرد. یک بار مردی نزد رسولخدا ج آمد و اسلام آورد و رسول خدا یک گله گوسفند به او داد. آن شخص نزد قومش بازگشت و گفت: ای قوم من، مسلمان شوید، زیرا محمد بسان کسی میبخشد که از فقر و تنگدستی نمیترسد[١٥٠].
این موضع حکیمانه بیانگر سخاوت و بخشش فراوان پیامبر ج میباشد[١٥١].
رسول خدا ج با توجه به رضایت الهی، تشویق مردم به اسلام، جذب قلوب و جلب محبت میبخشیدند. چنانکه گاهی شخصی ابتدا به خاطر مال و متاع دنیوی مسلمان میشد اما پس از آن به لطف خداوند و روش حکیمانه پیامبر ج و نور اسلام، چیزی نمیگذشت که برای اسلام و حقیقت ایمان شرح صدر پیدا میکرد و اسلام در قلبش جای میگرفت و پس از آن اسلام و ایمان نزد وی از دنیا و آنچه در آن بود محبوبتر میشد[١٥٢].
در این زمینه شواهد بسیاری وجود دارد که به برخی از آنها به عنوان نمونه اشاره میکنیم:
مسلم در صحیحش روایت میکند: رسول خدا ج پس از غزوهی فتح مکه با مسلمانانی که همراه ایشان بود به سوی حنین حرکت کرد و به جنگ در حنین پرداخت که الله تعالی دینش و مسلمانان را یاری نمود و رسولالله ج به صفوان بن امیه صد گوسفند و پس از آن صد گوسفند و پس از آن صد گوسفند بخشید. صفوان گفت: به خدا سوگند رسول الله ج به من بخشید آنچه بخشید، درحالیکه منفورترین مردمان نزد من بود و پیوسته به من میبخشید تا اینکه محبوبترین مردمان نزد من گردید[١٥٣].
انس میگوید: اگر شخصی تنها به خاطر دنیا اسلام آورد، درحقیقت اینگونه اسلام نمیآورد مگر اینکه (چیزی نمیگذرد که) اسلام نزد وی از دنیا و آنچه در آن است، محبوبتر میگردد[١٥٤].
و چون پیامبر ج شخصی ضعیفالایمان میدید به او بخشش فراوان میکرد. رسول خدا ج فرمودند: «إِنِّي لَأُعْطِي الرَّجُلَ، وَغَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُ، خَشْيَةَ أَنْ يُكَبَّ فِي النَّارِ عَلَى وَجْهِهِ»:[١٥٥] «گاهی من به شخصی (چیزی) میبخشم درحالیکه دیگری از او نزد من محبوبتر است. به این افراد کمک میکنم که مبادا (در اثر ضعف ایمان) واژگون به آتش دوزخ انداخته شوند».
و برای این بود که رسول خدا ج به برخی از مردان قریش صد شتر بخشید[١٥٦].
از دیگر رفتارهای حکیمانه و نیکوی پیامبر ج در این زمینه، رفتار ایشان در مورد زن مشرکی است که دو مَشک داشت. آنگاه که رسول خدا از مَشکها به یارانش آب داد و مشکها را در حالی به آن زن برگرداند که بیش از گذشته آب داشت. و سپس به اصحابش فرمود: «اجْمَعُوا لَهَا»: «چیزی برای وی جمع آوری کنید». صحابه مقداری آرد، خرما و سویق برای او جمع کردند که غذای زیادی جمع شد و آنها را در پارچهای بستند. آنگاه آن زن را سوار شتر کرده و مواد غذایی را جلوی او گذاشتند. رسول خدا ج به او گفت: «اذْهَبِي فَأَطْعِمِي هَذَا عِيَالَكِ تَعْلَمِينَ وَاللَّهِ مَا رَزَأْنَا مِنْ مَائِكِ شَيْئًا وَلَكِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي سَقَانَا»: «برو با این (مواد غذایی) خانوادهات را غذا بده؛ بخدا سوگند تو خود میدانی که ما چیزی از آب (مشکهای) تو کم نکردیم، الله ما را سیراب نمود».
در این داستان آمده که آن زن نزد قومش بازگشت و گفت: ساحرترین مردمان را ملاقات کردم یا گفت: چنانکه گمان میکردند، پیامبر بود؛ و اینگونه خداوند متعال افرادی را که با آن زن بودند به وسیلهی او هدایت نمود و آن زن اسلام آورد و قومش نیز مسلمان شدند[١٥٧].
و در روایتی آمده است: مسلمانان (در سریههایی) به دهکدههای اطراف حمله کردند اما به روستای آن زن کمترین تعرضی نکردند. روزی آن زن به مردان طایفه خود گفت: مسلمانان عمداً به شما حمله نمیکنند، آیا باز هم دربارهی اسلام شک دارید؟ سرانجام تمام مردم آن طایفه به پیروی از آن زن مسلمان شدند[١٥٨].
دو چیز سبب شد تا آن زن مسلمان شود:
الف) اینکه با چشمان خود دید پیامبر ج و اصحابش از دو مشک او آب خوردند و چیزی از آن کم نشد؛ و این از معجزات پیامبر ج و بیانگر صدق رسالتش بود.
ب) بخشش و سخاوت پیامبر ج زمانی که به یارانش امر نمود چیزی برای او جمع کنند و آنان نیز مواد غذایی زیادی جمع کردند.
قوم وی به دست او اسلام آوردند زیرا مسلمانان مراعات حال قوم آن زن را میکردند و این به دستور پیامبر ج و در راستای جلب محبتشان بود تا آنکه این رفتار سبب اسلام آوردنشان گردید[١٥٩].
اما مثالهایی که پیشتر ذکر شد، تنها قطرهای از دریای بیکران سخاوت و بخشندگی پیامبر ج بود. و باید توجه داشت که چقدر به آن نیاز داریم و داعیان الی الله چقدر به اقتدای به پیامبر ج و برگرفتن از نور و هدایت روش پیامبر در دعوت و در تمامی امور نیازمند هستند. والله المستعان.
[١٥٠]- مسلم، کتاب الفضائل، باب ما سئل رسول الله ج شیئاً قط فقال: لا، وکثرة عطائه (٤/١٨٠٦)، (ش: ٢٣١٢).
[١٥١]- در باب سخاوت و بخشش پیامبر نمونههای بسیاری ذکر شده است. نگا: بخاری و شرح آن الفتح، کتاب بدء الوحی، باب حدثنا عبدان (١/٣٠)، (ش: ٦)؛ وکتاب الأدب، باب حسن الخلق وما یکره من البخل (١٠/٤٥٥)؛ (ش: ٦٠٣٣)؛ وکتاب الرقاق، باب قول النبی ج: لو أن مثل أحد ذهباً (١١/٢٦٤)، (ش: ٦٤٤٥)، (١١/٣٠٣)، (ش: ٦٤٧٠)؛ وکتاب الکفالة، باب من تکفل عن میت دیناً فلیس له أن یرجع (٤/٤٧٤)؛ وکتاب التمنی باب تمنی الخیر وقول النبی ج: لو أن لی أحد ذهباً (٣/١٧)، (ش: ٢٢٩٦)؛ ومسلم، کتاب الفضائل، باب ما سئل رسول الله شیئاً قط فقال: لا، وکثرة عطائه (٤/١٨٠٥، ١٨٠٦)، (ش: ٢٣١١، ٢٣١٢)؛ وکتاب الزکاة، باب من سأل بفحش وغلظة (٢/٧٣٠)، (ش: ١٠٥٧)؛ وباب تغلیظ عقوبة من لا یؤدي الزکاة (٢/٦٨٧)، (ش: ٩٩١).
[١٥٢]- شرح نووی بر مسلم (١٥/٧٢).
[١٥٣]- مسلم، کتاب الفضائل، باب ما سئل شیئاً قط فقال: لا، وکثرة عطائه (٤/١٨٠٦)، (ش: ٢٣١٣).
[١٥٤]- همان (٤/١٨٠٦)، (ش: ٢٣١٢/٥٨).
[١٥٥]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الزکاة، باب قوله تعالى: ﴿لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ ﴾ (٣/٣٤٠)، (ش: ١٤٧٨)؛ ومسلم، کتاب الزکاة، باب إعطاء من یخاف على إیمانه (٣/٧٣٣)، (ش: ١٠٥٩).
[١٥٦]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب فرض الخمس، باب ما کان النبی یعطی المؤلفة قلوبهم (٦/٢٤٩)، (ش: ٣١٤٧).
[١٥٧]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المناقب، باب علامات النبوة (٦/٥٨٠)، (ش: ٣٥٧١)؛ ومسلم، کتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب قضاء الصلاة الفائتة واستحباب تعجیل قضائها (١/٤٧٦)، (ش: ٦٨٢).
[١٥٨]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب التیمم، باب الصعید الطیب وضوء المسلم یکفیه من الماء (١/٤٤٨)، (ش: ٣٤٤).
[١٥٩]- فتح الباری (١/٤٥٣).