٢- موضع حکیمانه در غزوه اُحُد
از دیگر مواضع پیامبر ج در شجاعت، جوانمردی و صبر در برابر اذیت و آزار قومش، عملکرد ایشان در غزوهی احد میباشد، آنگاه که با تمام توان جنگید؛ حال آنکه در ابتدای روز غلبه از آنِ مسلمانان بود و بر مشرکان چیره بودند و کفهی جنگ به نفع مسلمانان بود و دشمنان خدا شکست خوردند و چنان پا به فرار گذاشتند که به زنانشان (که در پشت صفها بودند) رسیدند. اما چون تیراندازانی که پیامبر ج آنها را در بالای کوه مستقر کرده بود، شکست مشرکان را دیدند مکانی را که به پاسداری از آن مامور شده بودند، رها کردند و این زمانی بود که گمان میکردند مشرکان به کلی شکست خوردهاند و راه برگشت به جنگ و نبردِ دوباره ندارند، بنابراین به دنبال جمعآوری غنیمت آمده و کوه را رها کردند؛ و از طرفی سواران مشرکین که گردنهی کوه را خالی از تیرانداز یافتند فرصت را غنیمت شمرده و از همان جا به مسلمانان حمله کردند و چنان سوار بر جنگ شدند که آخرین آنان که به جنگ پشت کرده بود به میدان جنگ بازگشت و اینگونه مسلمانان را محاصره کردند؛ و در نتیجه خداوند متعال برخی از صحابه را که تعدادشان بیش از ٧٠ نفر بود، با شهادت گرامی داشت و باقی اصحاب نیز عقبنشینی کردند و مشرکان در این لحظه به پیامبر ج رسیدند و صورتش را زخمی کردند و دندان رباعی پایین و کلاهخود آهنی را که بر سر داشت شکستند، درحالیکه شمار اندکی از صحابه در دفاع از پیامبر ج میجنگیدند.[٨٤]
در این لحظات سخت و دشوار که پیامبر ج با دو نفر از قریش و هفت نفر از انصار تنها مانده بود و مشرکان به پیامبر ج حمله کردند و نزدیک شدند، فرمود: «مَنْ يَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الْجَنَّةُ؟ - أَوْ «هُوَ رَفِيقِي فِي الْجَنَّةِ»: «هرکس آنها را از ما دور گرداند پاداشش بهشت خواهد بود. یا فرمودند: در بهشت رفیق من است». آنجا بود که مردی از انصار جلو آمده و جنگید تا شهید شد و چون دوباره به رسول خدا ج حمله کردند، فرمود: «مَنْ يَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الْجَنَّةُ»: «هرکس آنها را از ما دور گرداند پاداشش بهشت خواهد بود». مرد دیگری از انصار آمد و جنگید تا شهید شد. و امر چنین بود تا اینکه هفتمین نفر از انصار که به جنگ با مشرکان پرداختند، کشته شد. سپس رسول الله ج به آن دو یار قریشی خود گفتند: «مَا أَنْصَفْنَا أَصْحَابَنَا»: «همرزمان ما با ما به انصاف رفتار نکردند».[٨٥] [یا اینکه معنای این قسمت از حدیث آن است که: رسول الله ج این جمله را به آن دو قریشی گفتند که همراه پیامبر ج ماندند و برای دفاع از پیامبر ج اقدامی نکردند درحالیکه آن هفت نفر انصاری جنگیده و یکی پس از دیگری به دفاع از پیامبر ج پرداختند و کشته شدند؛ و این معنا قول جمهور علما از متقدمین و متاخرین میباشد].
پس از اینکه عدهای از اصحاب مانند ابوبکر، عمر، علی، حارث بن صمه انصاری و... جمع شدند و همراه پیامبر ج به سوی کوه رفتند، همین که به کوه رسیدند، رسول خدا ج متوجه شد ابن بی خلف بر اسبی سوار میگفت: محمد کجاست؟ زنده نمانم اگر او زنده بماند. آنجا بود که همراهان پیامبر ج (با شنیدن سخنان ابی) گفتند: ای رسول خدا، اجازه دهید که یکی از ما به جنگ با او برود. اما رسول الله ج به آنها دستور داد او را رها کنند. تا آنکه نزدیک شد و پیامبر ج دشنهیِ[٨٦] حارث بن صمه را گرفت و چنان شتابان از جای برخاست که اصحاب مانند موهای شتر که هنگام جستن به هوا میرود به اطراف پراکنده شدند؛ رسول الله از شکافی که بین کلاه خود و زره ابی بن خلف دیده میشد، گردنش را هدف قرار داد و ضربهای را به او وارد کرد که ابی بن خلف بر اثر آن چند بار به دور خود پیچید. چنانکه وقتی این دشمن خدا نزد قریش بازگشت با آنکه گردنش خراش کوچکی برداشته بود، گفت: به خدا که محمد مرا کشت. به او گفتند: تو فقط ترسیدهای، بخدا که زخمت چندان مهم و کاری نیست. ابی ابن خلف گفت: او در مکه به من گفته بود تو را خواهم کشت، به خدا سوگند اگر آب دهان خود را به من میانداخت، مرا میکشت. پس این دشمن خدا در راه بازگشت به مکه در جایی به نام «سرف» مرد[٨٧].
و سهل بن سعد روایت میکند که چون در مورد زخمی شدن پیامبر ج در جنگ اُحُد از وی سوال شد، گفت: صورت پیامبر ج زخمی شد و دندان رباعی ایشان شکست و کلاهخود آهنی بر سر ایشان شکست و چنان خونریزی جریان داشت که فاطمه خون را میشست و علی س آب را در سپر نگاه میداشت؛ و چون فاطمه دید که خون قطع نمیشود، حصیری را سوزاند و از خاکستر آن بر زخم نهاد تا خونریزی قطع شد[٨٨].
آری، رسول الله ج با چنین اذیت و آزاری روبرو شد که از شدت آنها کوهها به لرزه میآید، اما او پیامبر و فرستادهی الله بود و با این حال بر علیه قومش دعا نکرد، بلکه برای آنها طلب مغفرت و آمرزش میکرد، چون آنها نمیدانستند.
عبدالله بن مسعود س روایت میکند که: گویا من به پیامبر ج نگاه میکردم درحالیکه داستان یکی از پیامبران را حکایت میکرد که قومش او را زخمی کرده بودند و او درحالیکه خون را از صورتش پاک میکرد میگفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»: «پروردگارا قوم مرا ببخش که آنان نمیدانند»[٨٩].
اما پیامبران و در راس آنها محمد ج آراسته به شکیبایی، بردباری، بخشش و دلسوزی نسبت به قوم خود بودند و حتی در برابر اعمال نادرست و معذور شمردن آنها در جنایاتشان، برای هدایت و مغفرت آنها دعا میکردند، چون بر این باور بودند که آنان نمیدانند[٩٠].
رسول الله ج درحالیکه به دندان رباعی خویش اشاره میکرد، فرمودند: «اشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى قَوْمٍ فَعَلُوا هَذَا بِرَسُولِ اللهِ»[٩١]: «خداوند بر قومی که با پیامبرش چنین رفتار کند، به شدت خشمگین میشود».
و فرمودند: «اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى رَجُلٍ يَقْتُلُهُ رَسُولُ اللَّهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»: «کسی که فرستاده الله را در راه الله میکشد، به شدت گرفتار خشم الله خواهد شد»[٩٢].
سختیها و مشکلاتی که رسول خدا ج در جنگ احد متحمل شد نمونه و مثال والای صبر و استقامت برای دعوتگرانی است که در راه الله با شکنجهها و آزارهای جسمی یا سلب آزادی یا حتی ترور و کشته شدن روبرو میشوند؛ آری، پیامبر ج برترین الگویی است که سختیها و آزارها را تحمل کرد و در برابر آنها صبر نمود[٩٣].
[٨٤]- زاد المعاد (٣/١٩٦، ١٩٩)؛ والرحیق المختوم، ص٢٥٥، ٢٥٦.
[٨٥]- مسلم در کتاب الجهاد والسیر، باب غزوة أحد (٣/١٤١٥)، (ش: ١٧٨٩).
[٨٦] - از نیزه کوتاهتر است.
[٨٧]- زاد المعاد، ابن القیم (٣/١٩٩)؛ والرحیق المختوم، ص٢٦٣؛ و ماجرای کشته شدن ابی بن خلف به دست رسول خدا ج را أبو الأسود از عروة بن الزبیر وزهری از سعید بن مسیب روایت کردهاند. البدایة والنهایة، ابن کثیر (٤/٣٢)؛ و هر دوی این روایات مرسل هستند. و طبری (٢/٦٧)؛ فقه السیرة، محمد غزالی، ص٢٢٦.
[٨٨]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الجهاد، باب لبس البیضة (٢٩١١)؛ و مسلم، کتاب الجهاد، باب غزوة أحد (٣/١٤١٦)، (ش: ١٧٩٠).
[٨٩]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الأنبیاء، باب حدثنا أبو الیمان (٦/٥١٤)، (٣٤٧٧)، (١٢/٢٨٢)، (ش: ٦٩٢٩)؛ و مسلم آنرا در کتاب الجهاد، باب غزوة أحد (٣/١٤١٧)، (ش: ١٧٩٢) روایت کرده است. و نگا: شرح آن در الفتح (٦/٥٢١)؛ وشرح نووی بر صحیح مسلم (١٢/١٤٨).
[٩٠]- شرح نووی بر مسلم (١٢/١٥٠) باتصرف.
[٩١]- با این متن از رسول الله ج ثابت نیست و این نقل روایت به معنا است.
[٩٢]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب ما أصاب النبي ج من جراح یوم أحد (٧/٣٧٢)، (ش: ٤٠٧٣)؛ ومسلم، کتاب الجهاد، باب: اشتداد غضب الله على من قتله رسول الله (٣/١٤١٧)، (ش: ١٧٩٣).
[٩٣]- السیرة النبویة دروس وعبر، ص١١٦.