٣- موضع پیامبر صلی الله علیه وسلم در برابر زید بن سعنه، یکی از علمای یهود
رسول الله ج در هنگام قدرت میبخشید و هنگام خشم و غضب شکیبایی مینمود و به کسی که به ایشان بدی میکرد خوبی مینمود. و این اخلاق نیکو از بزرگترین اسباب و عوامل پذیرفتن دعوت پیامبر ج و ایمان آوردن به ایشان و جذب قلبها به ایشان بود که از مصادیق این اخلاق نیکو نحوهی برخورد پیامبر ج با زید بن سعنه یکی از علمای بزرگ یهود بود[١١٤].
زید بن سعنه نزد رسول الله ج آمد و طلبی را که از ایشان داشت به این صورت مطالبه نمود: یقهی لباس و ردای پیامبر ج را گرفت و کشید و با لحنی شدید و با نگاهی تند به پیامبر ج گفت: ای محمد، چرا حق مرا پرداخت نمیکنی؛ شما قبیلهی عبدالمطلب قومی هستید که بدهیتان را دیر پرداخت میکنید. و با لحنی شدید و کلماتی تند رسول خدا را خطاب قرار داد؛ عمر س (آنجا بود) درحالیکه چشمانش از خشم در حدقه میچرخید به وی نگاهی کرد و گفت: ای دشمن خدا، با رسول الله چنین رفتار کرده و حرف میزنی؟! سوگند به کسی که او را به حق مبعوث کرده است، اگر از ملامتش نمیترسیدیم حتما با شمشیرم سرت را میزدم؛ و این در حالی بود که پیامبر ج با آرامش، تبسم، متانت و بردباری به عمر س نگاه میکرد و سپس فرمود: «أَنَا وَهُوَ كُنَّا أَحْوَجُ إِلَى غَيْرِ هَذَا مِنْكَ يا عُمَر، اَن تَأْمُرَنِي بِحُسْنِ الْأَدَاءِ، وَتَأْمُرَهُ بِحُسْنِ التِّقاضی، اذْهَبْ بِهِ يَا عُمَرُ فَاقْضِهِ حَقَّهُ وَزِدْهُ عِشْرِينَ صَاعًا مَنْ تَمْرٍ»: «ای عمر، من و او به رفتاری جز این نیاز داریم، اینکه مرا به ادای نیکوی (قرض) و او را به مطالبهی نیکو فراخوانی؛ ای عمر، با وی برو و حقش را پرداخت کن و علاوه بر آن ٢٠ صاع خرما هم به او بده».
این رفتار نیکوی پیامبر ج با سعد، باعث شد مسلمان شود و شهادتین بر زبان آورد.
زید بن سعنه کسی بود که پیش از این داستان میگفت: «هیچیک از علامات و نشانههای نبوت باقی نمانده مگر اینکه همهی آنها را در چهرهی محمد شناختم، مگر دو علامت که آنها را ندیدم: اینکه صبر و بردباری بر خشم و غضبش سبقت داشته باشد و دیگر آنکه شدت جهل مردم جز بر صبر و شکیبایی او نیفزاید»[١١٥].
و با این ماجرا بود که این دو صفت را نیز در پیامبر چنان دید که توصیف شده بودند و به این ترتیب مسلمان شد و ایمان آورد و پیامبر را تصدیق کرد و همراه رسول خدا ج در غزوات شرکت کرد تا سرانجام در غزوهی تبوک در حال حمله به دشمن شهید شد[١١٦].
آری، در اخلاق رسول الله ج دلایل و براهین بسیاری وجود داشت که بیانگر صداقت و حق بودن دعوت ایشان بود.
[١١٤]- هذا الحبیب یا محبّ، ص٥٢٨؛ وهدایة المرشدین، ص٣٨٤.
[١١٥]- ابن حجر این قصه را در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» ذکر کرده است و آنرا به طبرانی و حاکم و أبیالشیخ در کتابش أخلاق النبی و ابن سعد و... نسبت میدهد. سپس میگوید: و رجال اسناد آن ثقة هستند... و ابن مَعین محمد بن أبی السری را توثیق نموده است ... و ولید به روایت آن تصریح نموده است. (١/٥٦٦)؛ ابن کثیرآنرا در «البدایة والنهایة» ذکر نموده و به أبینعیم فی الدلائل نسبت داده است. البدایة والنهایة، (٢/٣١٠)؛ و هیثمی در مجمع الزوائد (٨/٢٤٠) میگوید: طبرانی آنرا روایت نموده و رجال آن ثقة میباشند.
[١١٦]- الإصابة فی تمییز الصحابة (١/٥٦٦).