٣- پیمان برادری میان مهاجرین و انصار
پیامبر ج ابتدا به بنای مسجد و دعوت یهود به اسلام پرداخت و پس از آن بین مهاجرین و انصار پیمان برادری بست؛ و این برخاسته از رشد، کمال نبوی، بلوغ سیاسی و حکمت محمدی بود[٥٠].
رسول خدا ج در خانهی انس بن مالک میان مهاجرین و انصار که ٩٠ نفر بودند و نیمی از آنها از مهاجرین و نیمی از انصار، پیمان برادری بست. پیمان برادری بر مبنای برادری و برابری تا جایی که حتی از یکدیگر ارث میبردند. ارث بردن برادران دینی تا جنگ بدر ادامه داشت و با نزول آیه ٧٥ سوره انفال[٥١] ارث بردن مسلمانان از یکدیگر، از پیمان برادری به خویشاوندی نَسَبی محدود شد[٥٢].
آری، این برادری تعصبات جاهلی را از بین برد و خشم و غیرت را تنها به خاطر خداوند و اسلام قرار داد و امتیازات رنگ و نسب و نژاد را بیاعتبار نمود و تنها جوانمردی و تقوا معیار برتری قرار گرفت؛ این پیمان نیز چنان عواطف و احساسات مسلمانان را برانگیخته بود که در برابر آن از همه چیز خود صرفنظر میکردند؛ در نتیجهی همین اقدام بینظیر رسول خدا بود که جامعه نوپای مدینه به جامعهای بیمانند تبدیل شد و در این برادری بزرگترین نشانههای عدالت انسانی و اخلاق اسلامی به ظهور رسید.
اما این برادری تنها معاهده و پیمانی نبود که بر روی کاغذ نوشته میشود و بس؛ و تنها کلماتی نبود که با زبان گفته میشود، بلکه پیمان برادری بود که بر صفحات قلوب ثبت گردید و در عمل با خون و مالشان عجین شده بود، نه اینکه تنها سخنی باشد که بر زبان جاری شود و بس، بلکه آن برادری در قول و عمل و جان و مال و در سختی و آسانی بود.
از بهترین مواردی که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد، نمونهای است که امام بخاری در صحیح خود روایت میکند. آنجا که میگوید: پیامبر ج میان عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ربیع پیمان برادری منعقد کرد. سعد بن عبدالرحمن گفت: من در میان انصار بیش از همه مال و ثروت دارم، نصف مالم را برای خودت بردار؛ من دو همسر دارم، ببین در نظرت کدام یک بهتر است، به من بگو تا طلاق دهم و چون عدهاش تمام شد، با او ازدواج کن. عبدالرحمن گفت: الله به مال و خانوادهات برکت دهد، بازار کجاست؟ سعد او را به بازار بنیقینقاع راهنمایی کرد؛ عبدالرحمن هنگام بازگشت با مقداری خوار و بار و روغن به خانه سعد رفت. وی همچنان کار میکرد تا اینکه روزی درحالیکه چهرهاش براق بود (و گویا عطر زده بود) نزد پیامبر ج آمد. رسول خدا ج پرسید: چه شده؟ پاسخ داد: ای رسول خدا، ازدواج کردم. فرمود: چقدر مهریه دادی؟ گفت: به اندازهی یک هسته[٥٣] طلا. رسول الله ج فرمودند: «أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ»: «ولیمه بده، هرچند یک گوسفند باشد»[٥٤].
[٥٠]- هذا الحبیب یا محب، أبیبکر الجزائری، ص١٧٨.
[٥١]- ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ ﴾: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند سزاوارترند».
[٥٢]- زاد المعاد (٣/٦٣)؛ والرحیق المختوم، ص١٨٠.
[٥٣]- هسته طلا معادل پنج درهم و یا ربع دینار بوده است.
[٥٤]- البخاری مع الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب إخاء النبي ج بین المهاجرین والأنصار (٧/١١٢)، (ش: ٣٧٨٠، ٣٧٨١)؛ واللفظ من الموضعین؛ و باب کیف آخى النبي ج بین أصحابه، در صحیح بخاری.