مثالهایی از شرک اصغر
الف) سوگندخوردن به غیر خدا
کسی که به پیامبر جیا به کعبه یا یکی از اولیای خدا و یکی از بزرگان دین سوگند خورد و یا به وطن، آباء و اجداد و یا هر مخلوق دیگری سوگند یاد کند، دچار شرک گردیده است. زیرا در حدیث آمده است:
«وَ مَنْ حَلَفَ بِغَيرِ اللهِ فَقَدْ كَفَرَ أو أشْرَكَ» [به روایت ترمذی و حدیث حسن است] یعنی: «کسیکه به غیرخدا سوگند خورد، کفر ورزیده یا دچار شرک گردیده است».
قسمخوردن به غیر خدا شرکاست، زیرا قسم خوردن به یک شیء نشانهی عظمت آن است و چون عظمت و تقدیس فقط مخصوص خداوند است، پیامبر جاز این کار نهی نموده است و فرموده که: «به پدران خود سوگند نخورید» و «اگر کسی خـواست سوگند خورد باید به خدا سوگند خورد. در غیر این صورت آن را رها کند».
ابنمسعود س فرموده است: «سوگندخوردن دروغ به خدا را بر سوگندخوردن راست به غیر خدا ترجیح می دهم».
این گفتهی ابنمسعود [که صحابه رسول خداست] نشان میدهد با وجود این که سوگند دروغ به خدا جزو گناهان کبیره است، امّا شرک اگر چه هم اصغر باشد ـ مانند سوگند خوردن به غیر خدا ـ نزد فقهاء صحابه از همهی گناهان کبیره بزرگتر و بدتر است۱.
ب) استفاده از حلقه و ریسمان
اعتقاد به توحید، تضادی با استفادهکردن از وسائلیکه خدا در هستی قرار داده، ندارد. مثل استفاده از غذا برای رفع گرسنگی، آب برای رفع تشنگی، دارو برای درمان بیماری و اسلحه برای دفاع و یا اسباب دیگری که خداوند آنها را وسیلهی رسیدن به اهداف قرار داد است.
پس اگر شخصی به هنگام بیماری به پزشک مراجعه کرد و از داروهای پیشنهادی او یا عمل جراحی بهره برد، از توحید خارح نشده است، تنها چیزیکه با توحید مخالف است، استفاده از وسائل پنهانی و غیرمشروع برای جلوگیری از بلا یا پیشگیری از آن است. مانند استفاده از حلقههای فلزی یا بازوبندهای نخی . امام احمد از عمران بن حصین روایت میکند که پیامبر جیک حلقهی فلزی را در بازوی شخصی دید ـ پیامبر جاز رنگ زرد آن زیر لباس متوجه آن شد ـ و فرمود: «وای برتو! این چیست؟» گفت: «دور کنندهی سستی است» فرمود: «بدان که این حلقه فقط تو را سُست و ضعیف میکند۱، آن را دور بینداز، زیرا اگر با اعتقاد به آن بمیری، هرگز رستگار نمیشوی».
شدّت برخورد پیامبر جباآن مرد به خاطر ترساندن او از عاقبت شرک و آموزش به صحابه است که تمام راههای کلّی و جزئی شرک را ببندند. به همین خاطر بودکه حذیفه بن یمان هنگام عیادت از یک مریض متوجه شد که در بازوی او یک بند چرمی یا نخی برای رفع سردرد وجود دارد. بلافاصله آن را پاره کرد و این آیه را خواند:
﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶].
«و اکثر آنان که مدّعی ایمان به خدا هستند، مشرکند».
ج) آویزانکردن تعویذ
یکی دیگر از موارد شرک اصغر، استفاده از «تمائم» به معنی تعویذها است. تمائم جمع تمیمه و به معنای تعویذ است. یعنی مهرههایی که عربها آن را به ویژه در گردن فرزندان خود میآویختند تا بهگمان خود از جنّ و بدچشمی و ... جلوگیری کند که اسلام آن را باطل کرد و به آنان یاد داد که دافع و مانع شرّ و باطل فقط خداست. امام احمد در حدیث مرفوعی از عقبه بن عامر نقل میکند: «کسیکه تمیمهای را آویزان کند، خداوند وی را به سرانجام نرساند و کسی که مهرهای آویزد، خداوند چیزی برایش نگه ندارد».
در روایت دیگری آمده است که: «آویزانکردن تمیمه (تعویذ) شرک است» معنی آویزانکردنِ تعویذ این است که فرد برای کسب خیر و یا دفعِ شرّ به آن امید قلبی دارد.
این کار شرک است زیرا در انجام آن طلب خیر و دفع ضرر از غیر خدا وجود دارد، در حالی که خداوند میفرماید:
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يَمۡسَسۡكَ بِخَيۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧﴾[الأنعام: ۱٧].
«اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچکس جز او نمیتواند آن را بر طرف سازد و اگر خیری به تو رساند (هیچ کس نمیتواند از آن جلوگیری کند) چرا که او بر هر چیزی تواناست».
برخی از این تعویذها «جامعه» یا «حرز» یا «حجاب» نامیده میشود و این فرقی در حُکم آنها ندارد. بلکه همهی آنها جزو امور بسیار منکر و زشت است که از بین بردن آن در حدّ توان بر هر فرد واجب است. از سعیدبنجبیر نقل شدهکه «اگر کسی انسانی را از پناه بردن و اعتقاد به تعویذ نجات دهد، ارزش آزاد کردن یک برده را برای او دارد».
اما اگر در تعویذ از آیات قرآن یا اسماء خدایتعالی استفاده شده باشد، آیا باز هم ممنوع است یا خیر؟
علمای گذشته در این مسئله نظرات مختلفی دارند، برخی آن را مجاز شمرده و برخی منع کردهاند. امّا نظر ما این است که این نوع هم مانند سایر انواع تعویذ ممنوع است. هرچند که در آن از آیات قرآن استفاده شده باشد، به چند دلیل:
اول: نهی از تعویذ، عام است و همهنوع آن را در بر میگیرد و احادیث وارده هیچ نوعی از آن را استثنا نکرده است.
دوم: بهخاطر «سدّ ذریعه» یعنیپیشگیری. زیرا مجاز دانستن استفاده از تعویذ قرآنی، راه را برای استفاده از انواع دیگر نیز باز میکند و دروازه شرّ اگر باز شد، بسته نخواهد شد.
سوم: جایز دانستن این کار، قرآن را در معرض بیارزشی و کمقدری قرارمیدهد. زیرا شخص حامل تعویذ به مکانهای نجس نیز مانند توالت میرود و در موقع جنابت و حیض و … به آن مکانها رفت و آمد میکند.
چهارم: استفاده از قرآندر تعویذ، کوچکشمردن قرآن است و با هدف نزول آن در تضاد است، زیرا خداوند آن را وسیله هدایت مردم به بهترین راه و نجات آنان از تاریکیها قرار داده است، نه این که از آن به عنوان تعویذ و نگهبانی زنان و بچهها استفاده شود.
د) طلسم (نوشتن دعا و جادو)
یکی دیگر از مواردیکه با توحید در تضاداست، طلسم است که عبارت از کلمات و وردهایی است که اهل جاهلیت از آن استفاده کرده و معتقد بودند از آنان شرّ و بلا را دور میکند.
آنان در این طلسم با تکرار برخی نامهای غیر عربی و کلمات نامفهوم از جنّ کمک میگرفتند که اسلام آن را باطل کرد، چنــانچه در حـدیث آمـده است که: «طلسم و تعویذ و سحر، شرک است».
در روایتی آمده است که روزی عبدالله بن مسعود در گردن همسرشریسمانی دید. از او پرسید: «این چیست؟» زن گفت: «ریسمانی است که در آن طلسمی برای جلوگیری از تبّ وجود دارد». عبدالله آن را گرفت، پاره کرد و دور انداخت و گفت: «اهل بیت عبدالله از شرک بینیاز گشتهاند. من از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «طلسم و تعویذ و سحر، شرک هستند». زن عبدالله در جواب گفت: «یکبار چشم من دچار تپش شد. من به فلان یهودی مراجعه کردم، او برایم طلسمی خواندکه در نتیجه چشمم ساکن شد». عبدالله گفت: «آگاه باش که علّت تپش چشمت شیطان بوده که با دستش آن را سیخک میزد. اما با خوانده شدن طلسم از آن دست برداشته است. اما اکنون کافی است که در این مواقع طبق آموزش رسول خدا جبگویی:
«إذْهَبِ البَأسَ رَبّ النَّاسِ وَ اشْفِ أنتَ الشَّافِي لا شِفاءَ إلاَّ شَفاؤكَ شِفاءً لا يُغَادِرُ سَقْمَاًیعنی»: «ای پروردگار انسانها درد را دور کن، و شفا عطا فرما، زیرا شفا دهنده فقط تو هستی و شفایی جز شفای تو نیست، شفایی عطا فرما که هیچ درد و مرضی را باقی نگذارد».
طلسم حرام آن استکه در آنکمکی از غیر خدا گرفته شود یا به زبان غیرعربی باشد، زیرا ممکن است کلماتی کفرآمیز و شرکآور را در برداشته باشد.
امّا در غیر این صورت ایرادی ندارد، زیرا در صحیح مسلم حدیثی از عوف بن مالک وجود دارد که میگوید: «ما در زمان جاهلیت طلسم میکردیم. سپس از پیامبر جدر مورد آن سؤال کردیم که نظر شما چیست؟» فرمود: «به انجام طلسم و دعا بپردازید، ایرادی ندارد اگر شرک نباشد».
شیخ سیوطی /میگوید: «همه علما طلسم و جادو را به سه شرط جایز دانستهاند»:
۱- در نوشتن آن از آیات قرآن، نامها و صفات خداوند استفاده شود.
۲- با زبان عربی و قابل فهم و معنیدار باشد.
۳- معتقد باشند که طلسم و دعا هیچ تأثیری از خود ندارد، بلکه تأثیر آن وابسته به تقدیر خداست.
امّا سحر و جادوی مذکور در حدیث که با لفظ «تولۀ» آمده است، نوعی از کارهای ساحران برای ایجاد محبّت و عشق میان مردان و زنان است [که ناجایز است].
هـ) سحــر
یکی دیگر از موارد شرکاصغرکه اسلام نسبت به آن هُشدار داده، سحر است. یعنی ایجاد نوعی خیال و گمان و یا افسون به وسیله نوشته و گرهزدن و دمیدن در اشیاء.
و چون در این مورد نیز کمکخواستن از غیرخدا مانند جنّ و شیطان و ستارهها و … وجود دارد، شرک به حساب میآید. به همین دلیل در حدیثی چنین آمده است که: «هرکس [به منظور طلسم] گرهی زند و در آن فوت کند، سحر انجام داده و کسی که سحر انجام دهد، دچار شرکگردیده است». در تمام ادیان آسمانی از جمله اسلام، سحر جزو گناهان کبیره به شمار رفته است. قرآن از زبان موسی ÷ نقل میکند:
﴿وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ﴾[طه: ۶٩].
«و جادوگر هرکجا برود، پیروز نمیشود».
﴿قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُۖ إِنَّ ٱللَّهَ سَيُبۡطِلُهُۥٓ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾[یونس: ۸۱].
«موسی گفت: آنچه (شما ساحران) ارائه دادید واقعاً جادوست. قطعاً خداوند آن را پوچ نابود خواهد کرد (و جای شگفت نیست، زیرا) خداوند کار تبهکاران را (بقاء و دوام نمیبخشد و) شایسته و سودمند نمیگرداند».
پیامبر جسحر را پس از شرک جزو هفت گناه بزرگ و هلاککننده به شمار آورده است.
قرآن نیز به ما یاد داده که از شرّ سحر و ساحران به خداوند پناه بریم.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾[الفلق: ۵].
که در این آیه منظور از «نفاثات فی العقد» ساحران است، زیرا آنان هنگامی که قصد انجام سحر را داشتند، نخهایی را گره زده و در هر گره میدمیدند تا خواستشان عملی شود.
معنی «نَفَثَ»: دمیدن به همراه مقداری از آب دهان است.
بسیاری از پیشوایان گذشته از جمله امام مالک /و امام ابوحنیفه /ساحر را کافر و عمل سحر را کفر دانستهاند. از تعدادی از اصحاب پیامبر نیز این رأی صادر شده که مجازات ساحر این است که گردن وی با شمشیر زده شود.
در صحیح بخاری از بجاله بن عبده نقل شده که گفت: عمر بن خطاب سبرای ما فرمانی نوشتکه مردان و زنان ساحر را بُکشید. بجاله میگوید که ما سه نفر ساحر را کشتیم. کشته شدن ساحر توسط امّ المؤمنین حفصه لو جُندب سهم در حدیث صحیح گزارش شده است.
سحر حرام است، پس کسی که ساحران را تصدیق میکند یا برای انجام آن تلاش کند، در این جرم و گناه شریک است.
پیامبر جفرمود: «سه نفر وارد بهشت نمیشوند:
۱- کسی که به نوشیدن شراب عادت دارد و به آن معتاد است.
۲- کسی که سحر را باور کند و آن را راست بپندارد.
۳- کسی که رابطه خویشاوندی را قطع کند». به روایت امام احمد و ابنحبّان در صحیح.
و) طالعبینی یا پیشگویی از روی ستارهها جزو سحر است
یکی از انواع سحر، طالعبینی است. برخی ادّعا میکنند که از طریق ستارهشناسی میتوانند به اتفاقاتی کلی و جزئی که در آینده روی خواهد داد، پی ببرند. که در واقع نوعی حیله و نیرنگ است. در حدیثی آمده است که: «کسی که به شعبهای از ستارهشناسی روی آورد، شعبهای از سحر را به دست آورده است». به روایت ابوداود با سند صحیح.
البته باید دانست این حدیث در موردکسانی نیستکه در علم نجوم به شناخت فاصله میان ستارگان، جایگاههای آنها، حجم آنها، مدارهای آنها و مسائل مشابهآن میپردازند. [و هدف آنان فقط شناخت جهان ستارهها و کنجکاوی است] و به وسیله مشاهده ازطریق وسائل رَصَد، آن را انجام میدهند و به «دانش فضا» نام گرفته است. اینکار جزو سحر نیست و دارای اصول و قوانین و وسائل خاص خود است.
آنچه که در حدیث بیان شده در مورد کسانی استکه از این دانش در جهت اهداف کفرآمیز استفاده میکنند. مانند ادّعای شناخت غیب، که سحر است و شرک، زیرا کسی جز خداوند غیب را نمیداند.
ز) یکی از موارد سحر و شرک، جادوی مرد و زن است
این نوع سحر ازگذشته در میان ساحران رواج یافته و عبارت است از نوشتن برخی حروف و کلمات و آویزانکردن بعضی اشیاء [در گردن و یا در دیوار] به این امید که بین زن و مرد محبّت ایجاد شود. که ما در بحث قبل این حدیث را آوردیم که پیامبر جفرمود: «طلسم، تعویذ و سحر و جادو شرک است».
ح) فالگیری و پیشگویی
این کار نیز همانند طالعبینی جزو شرک اصغر است.
فالگیر (کاهن)کسی استکه از اخبار غیبی در آینده یا آنچه که در درون انسان است، خبر میدهد.
پیشگو (عرَّاف) نامی است برای فالگیر، طالعبین و رمال و هرکسیکه ادّعای شناختن غیب را داشته باشد، چه غیب مربوط به آینده و چه غیب درون افراد، فرقی هم ندارد که این اخبار از طریق رابطه با جنّ یا نگاهکردن به کف دست از طریق رمالی انجام گیرد یا از طریق فنجان و غیره. همه جزو موارد شرک است.
در صحیح مسلم روایت شده که پیامبر جفرمودند: «هر کسکه نزد پیشگو (عرّاف) رود و از او چیزی پرسد و آن را راست شمارد و باور کند، تا چهلروز نماز وی پذیرفته نخواهد شد».
ابوداود نیز از پیامبر جنقل میکند که: «هرکس نزد فالگیر رود و سخنان او را بپذیرد، نسبت به دین محمّد کافر شده است». این بیان پیامبر جبه این خاطر استکه یکی از موارد نازل شـده بر ایـشان این است که کسی جز خداوند غیب را.
نمیداند و خداوند فرموده است:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[النمل: ۶۵].
«بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند، غیب نمی دانند جز خدا و نمیدانند چه وقت برانگیخته میشوند».
﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَ﴾[الأنعام: ۵٩].
«گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خداست و کسی جز او از آنها آگاه نیست».
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ﴾[الجن: ۲۶-۲٧].
«دانندهی غیب خداست، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد، مگر پیغمبری که خدا از او خشنود باشد».
حتیخود شخص پیامبر جنیز نسبت بهغیب چیزی نمیدانست مگر مواردی را که خداوند به او اطلاع میداد و به همین دلیل وی را چنین آموزش میدهد که:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨﴾[الأعراف: ۱۸۸].
«بگو: من مالک سود و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و اگر غیب میدانستم، منافع فراوانی نصیب خود میکردم و اصلاً شرّ و بدی و بلا به من نمیرسید. من کسی جز بیمدهنده و مژده دهندهی مؤمنان (به عذاب و ثواب یزدان) نمیباشم».
طرف دیگر قضیه هم این است که ساحران و کاهنان برای دریافت اطلاعات خود از جنّها کمک میگیرند، در حالی که خود جنّها نیز قدرتی برای شناخت غیب ندارند. قرآن در مورد جنّیهای تحت امر سلیمان نقل میکند که آنان مرگ سلیمان را متوجّه نشدند.
﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ١٤﴾[سبأ: ۱۴].
«هنگامی که سلیمان (که در میان جنیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپایید) فرو افتاد. فهمیدند که اگر آنان از غیب مطلع بودند، در عذاب خوارکننده بیگاری و اسارت) باقی نمیماندند».
به همین دلیل اعتقاد به کار فالگیرها و پیشگوها که ادعای شناخت غیب را دارند، کفر ورزیدن به آیات روشنگری است که خداوند نازل فرموده است.
حال که مراجعه به این افراد و تصدیق گفتههای آنان چنین جایگاه پست و بیارزشی در دین خدا دارد، نظر تو راجع به خود فالگیرها و پیشگوها چیست؟ واضح استکه آنان از دین خدا خارج و دینخدا هم از آنان جدا و بیزار است و در حدیث چنین آمده است که: «کسی که فال بد گیرد یا برایش فال گرفته شود و کسی که پیشگویی کند یا برایش پیشگویی کنند و یا سحر انجام دهد و یا برایش سحر انجام دهند، جزو من و امّت من نیست». به روایت بزار با سند جید.
ط) نذر کردن برای غیر خدا
نذر برای غیر خدا [هرچه و هرکس که باشد] شرک است. مانند نذر برای مردگان.
زیرا نذر عبادت و سبب نزدیکی به خدا است و عبادت جز برای خدا جایز نیست. خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠﴾[البقرة: ۲٧۰].
«و هر هزینهای را که (در راه خیر و شرّ) متحمل میشوید، یا هر نذری را که به گردن میگیرید، بیگمان خداوند آن را میداند و ستمگران را یاوری نیست».
منظور از ظالمین در این آیه مشرکان هستند. زیرا شرک، ظلم عظیم است و کسی که هدف عبادتش غیر خدا باشد، دچار شرک گردیده است.
یکی از علماء میگوید که: آنچهکه بیشتر مردم به خاطر آن نذر میکنند ـ طبق آنچه که دیده میشودـ یا در مورد شخص یا چیزی است که گم کردهاند یا مریضی دارند و یا نیازی دارند، در این صورت نزد قبر انسانهایصالح میرود و میگوید: «ای آقای من! اگر خداوند [به واسطه تو] گم شدهام را باز گرداند یا مریضم را شفا دهد یا نیازم را برآورده سازد، آن مقدار طلا یا غذا و یا شمع و روغن را برای تو اهدا میکنم. امّا باید دانست که چنین نذری طبق نظر همهی علما باطل است، به چند دلیل:
اول: زیرا این نذر برای مخلوق شده است و نذر برای مخلوق جایز نیست. زیرا نذر نوعیعبادت است و عبادت برای مخلوق جایز نیست.
دوم: شخصی که برای وی نذر میشود، مرده است و مرده نمیتواند مالک چیزی باشد.
سوم: شخصیکه چنین نذری میکند، معتقد استکه مردگان توانایی انجام دادن کارها و دخالت در امور دنیا را دارند و اعتقاد به چنین چیزی کفر است.
آن عالِم در ادامه میگوید: حال که این را دانستی، بدان که درهمها و شمعها و روغنها [و یا هر چیز دیگری] که به بارگاه اولیا و قبور آنان برده شود تا به آنان نزدیک گردند و رضایتشان را جلب کنند، طبق نظر همهی علمای اسلام حرام است. و نذریکه حرام است، انجام آن لازم نیست و حتی نادرست است. زیرا:
اولاً: آن نذر مطابق دستور پیامبر جنبوده و ایشان فرمودهاند که: «هرکس کاری انجام دهد که مطابق دستور ما نباشد، مردود است». (به روایت مسلم).
دوماً: نذر برای غیر خدا شرک است و شرک جزو آن دسته از امور حرام نیست که برای جبران آن نیاز به کفّاره و فدیه و … باشد و فقط نیاز به استغفار دارد. امام ابنتیمیه نیز چنین نظری دارد.
سوماً: نذر آن شخص گناه است و در سنّت پیامبر جبیان شده که هر نذری اگر شامل گناه یا شرک باشد، نه تنها وفا به آن لازم نیست، بلکه ناجایز است. در این مورد در صحیح بخاری از عایشه به صورت مرفوع آمده است که: «اگر کسی برای عبادتِ خدا نذری کرد، باید آن را انجام دهد و اگر کسی برای کاری گناه نذر کرد، آن را انجام ندهد».
و نیز از ثابت بن ضحّاک روایت شده که:
«مردی نذر کرد که در «بوانه» شتری را قربانی کند. برای این کار از پیامبر جسؤال کرد. ایشان فرمود: آیا در آن مکان در زمانجاهلیت بتی وجود داشت که عبادتش کنند؟ عرض کردند: خیر. فرمود: پس آیا در آنجا جشنی از جشنهای مشرکین انجام میشد؟ عرض کردند: خیر. سپس پیامبر جفرمود: «پس به نذرت وفا کن، زیرا [فقط] در کارهای گناه و اموری که در اختیار انسان نیست، به نذر وفا نمیشود. (به روایت ابوداود).
ی) قربانیکردن برای غیر خدا
یکی دیگر از انواع شرک، پیشکشکردن قربانی و سربریدن حیوان برای غیر خدا است. روش جاری مشرکین در همه امتها این بودهکه بوسیلهی قربانیکردن حیوانات، خدایان و بتهای خود را خشنود سازند. در نتیجه اسلام چنین عملی را باطل کرد و در آیهی ۳ سوره مائده فرمود:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ... وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ ... وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ﴾[المائدة: ۳].
«بر شما حرام است (خوردن گوشت) حیواناتی که به هنگام ذبح نام غیرخدا بر آنها برده شود و حیواناتی که برای نزدیکی به بتان قربانی شدهاند و خداوند امر کرده که قربانی فقط برای خدا باشد».
و به همین دلیل، خداوند به پیامبرش دستور میدهد که نماز و قربانیاش را برای خدا انجام دهد:
﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾[الکوثر: ۲].
و به او امر میکند که در میان مشرکین اعلام کند که روش او در نماز و قربانی برخلاف آنان است:
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ﴾[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].
«بگو: نماز و قربانی و زیستن و مردن من از آن خداست که پروردگار جهانیان است، خدا را هیچ شریکی نیست و به من همین دستور داده شده است».
از علی س روایت استکه فرمود: «رسول خدا در مورد چهار چیز با من سخن گفت و فرمود: خداوند بر کسیکه برای غیر او قربانی کند، یا پدر و مادرش را نفرین نماید، یا با نفوذ و قدرت خود شخصی را که مجرم است و باید مجازات شود را حمایت کند و از دست قانون مخفی سازد و یا حدود و مرز زمین را تغییر داده و به ملک خود بیافزاید، لعنت کرده است». (به روایت مسلم).
طارق بن شهاب نیز از پیامبر جروایت میکند که فرمود: «مردی به خاطر یک مگس به بهشت رفت و مردی دیگر به خاطر یک مگس به جهنم داخل شد. عرض کردند: ای پیامبر خدا چگونه؟ فرمود: دو مرد از کنار قومی که بتی داشتند، گذشتند. آنان به هیچکس اجازهی عبور نمیدادند تا این که چیزی برای بت آنها هدیه کند. پس به یکی از آن دو مرد مسافر گفتند: چیزی هدیه کن. او گفت: چیزی ندارمکه هدیه بت شما کنم. گفتند: حتی اگر مگسی باشد، پذیرفته است … او مگسی را هدیه کرد. آنان راه را برایش باز کردند. او سرانجام به جهنّم داخلشد. آنان به مرد دومی همگفتند: چیزی هدیهنما … گفت: من جز برای پروردگارمتعال چیزی هدیه نمیکنم. پس گردنش را زدند و او به بهشت داخل گردید». (به روایت امام احمد)
پیامبر جآن مرد مؤمن را ستود و خبر داد که به بهشت وارد شده چون به کشته شدن راضی شد، امّا به هدیه کردن چیزی برای غیر خدا راضی نشد. این مسأله بسیار اساسی است و کسی که حاضر است مگسی را برای غیر خدا تقدیم کند، امکان دارد در آینده شتری را هم تقدیم کند!.
اسلام به قدری نسبت به توحید و پرهیز از شرک حریص است که جایز نمیداند در مکانی که محل قربانی کردن برای غیر خدا بوده، چیزی برای خدا قربانی شود و این مسئله در حدیث ثابت بن ضحاک که نذر کرده بود، در «بوانه» شتری برای خدا قربانی کند، بیان شد.
ک) نحس و بدشگون پنداشتن اشیاء شرک است
نحس پنداشتن اشیاء نیز شرک است. یعنی این که برخی صداها، اشیاء و ... را نشانهی بدشگون بودن آن بداند. مثلاً اگر شخصی قصد سفر یا ازدواج یا انجام یک عمل تجاری را دارد، امّا به خاطر یکی از آن موارد که ذکر کردیم، کار خود را انجام ندهد، دچار شرک گردیده است. زیرا توکل خود را برای خدا خالص نکرده و به طرف غیر خدا توجه نموده و به بدشگونی اشیاء اعتقاد پیدا کرده است».
امام احمد از پیامبر جروایت میکند که فرمود: «کسیکه اعتقاد به نحوست و بدشگونی اشیاء، وی را از انجام کارش منصرف کند، شرک ورزیده است.» عرضکردند: «ای پیامبر خدا کفّارهی آن چیست؟» فرمود: «باید بگوید: اللَّهُمَّ لا خَيرَ إلاَّ خَيرُكَ وَ لا طِيرَ إلاَّ طِيرُكَ» یعنی: «خداوندا، فقط آنچه را که تو خیر قرار دهی، خیر است و فقط آنچه را که شرّ قرار دهی، شرّ است و خدایی جز تو وجود ندارد».
باید دانست که اگر در قلب کسی گرفتگی و احساس شرّ و بدی نسبت به برخی اشیاء ایجاد شد، هیچ تأثیر و ضرری بر حال او نخواهد داشت. البته به شرطی که با توکل بر خدا کار و راه خود را ادامه دهد و اعتقاد به نحوست و بدشگونی اشیاء، وی را از انجامکار باز ندارد. ابوداود و ترمذی از ابنمسعود به صورت مرفوع روایتی نقل میکنندکهگفته: «بدشگونی و نحس دانستن اشیاء شرک است (سه بار) و همهی ما ... اما خداوند به وسیلهی توکل، آن را از بین میبرد».
معنی جملهی آخر روایت این است که همهی ما در قلب خود به خاطر ضعف بشری تا حدودی به این باور غلط معتقدیم، امّا مزیت انسان مؤمن این است که خداوند به وسیلهی توکل او و به خاطر برکت آن، آن نگرانیها و دلشورههای زودگذر را از بین میبرد. زیرا فرموده است:
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ﴾[الطلاق: ۳].
«کسی که به خدا توکل کند، خدا برایش کافی است».
متضاد بدشگونی، نیکدانستن و خوشبین بودن است. یعنی انسان همیشه در انتظار خیر است و هر چه بشنود یا ببیند به خیر تأویل میکند.
پیامبر جفال نیکزدن را دوست داشت. در حدیثی آمده که فرمود: «من فال نیکزدن را دوست دارم». عرضکردند: «فال نیک چیست؟» فرمود: «گفتار نیکو».
نمونهای از فال نیک: مثلاً شخصی مریض است. میشنود که دیگری میگوید: ای سالم. آن شخص مریض شنیدن این کلام را به فال نیک و رسیدن به سلامتی و صحّت میپندارد. چنین عملی نیکوست. زیرا انگیزهای است برای امیدواری و حسن ظنّ به خدای تعالی. امّا فال بدزدن شامل بدگمانی به خدا و انتظار بلا از غیر اوست. در حالی که علّتی هم برای بلا وجود ندارد.