ب) توحید عامل ایجاد شخصیت مطلوب
توحید، انسان را در جهت تشکیل شخصیت مطلوب یاری میدهد، شخصیتی که دارای جهتگیری معین، هدفی واحد و مسیری مشخص است. شخصیت انسان موحد فقط یک خدا دارد که در درون و بیرون فقط او را در نظر دارد و در خوشی و ناخوشی فقط او را صدا میزند و در ریز و درشت زندگی برای رضای او کار میکند.
برخلاف مشرک که خدایان مختلف، قلب او را تکهتکه کرده و هر گوشه از زندگی او وابسته به معبودانی شده است. گاهی به سوی خدا میل میکند و گاهی به سوی بتها، گاهی به سوی این بت و گاهی به سوی آن بت دیگر.
به این دلیل است که یوسف ÷میفرماید:
﴿يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٣٩﴾[یوسف: ۳٩].
«ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه چیره».
خداوند نیز چنین مثال میزند:
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا﴾[الزمر: ۲٩].
«خداوند مثالی زده است: مردی را که برده شریکانی است که پیوسته دربارهی او به مشاجره و منازعه مشغولند (و هرکدام او را به کاری دستور میدهد و او درمیان دستورهای ضدّ و نقیص ایشان سرگردان و ویلان است) و مردی را که تنها تسلیم یک نفر است (و تحت سرپرستی او خط و برنامهاش مشخص است) آیا این دو برابرند؟».
انسان مؤمن مانند بندهای است که دارای یک آقا و سرور است که میداند که چه چیز آقایش را خشنود و چه چیز او را خشمگین میسازد، پس با راضیکردن او به آرامش و آسایش میرسد. امّا شخص مشرک مانند بندهای است که دارای چند آقا و ارباب است، یکی از آنها او را به شرق و دیگری به غرب میفرستد. یکی به راست و دیگری به چپ فرا میخواند و او مانند کالای چند شریک است که با هم اختلاف دارند و او در میان آنها پریشان و مضطرب و بیثبات و ناآرام است.