ده یار بهشتی

فهرست کتاب

صحنه‌های آغازین

صحنه‌های آغازین

علی کودکی بود که صحنه‌های ابتدایی دعوت محمدی را مشاهد نمود، پیامبر را می‌دید که هنگام نزول این آیه‌ها اقوام نزدیک خود را به اسلام دعوت داد:

﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤ وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥ فَإِنۡ عَصَوۡكَ فَقُلۡ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٢١٦[الشعراء: ۲۱۴ - ۲۱۶].

«خویشاوندان نزدیک خود را بیم بده و در برابر مومنان فروتنی نشان بده. اگر آنان نافرمانی کردند، بگو من از اعمال شما بیزارم».

روزی پیامبر جخویشاوندان خود را برای صرف نهار به خانه خود دعوت نمود وتلاش کرد که آن‌ها را به دین خدا دعوت دهد اما ابولهب عموی پیامبر جسخن پیامبر را قطع کرد واز مردم خواست تا متفرق شوند وپیامبرجرا ترک کنند، علی با تعجب وحیرت نگاه می‌کرد، او خشونت وسنگدلی ورفتار نامناسب عمویش با پیامبر را نمی‌پسندید، اما پیامبر جروز بعد دو باره آن‌ها را به خانه‌اش دعوت کرد وچون آن‌ها غذا خوردند، بعد از صرف غذا پیامبر به آن‌ها گفت: انسانی را می‌شناسید که بهتر از آنچه که من برایتان آورده‌ام، برای قومش آورده باشد، من خیر دنیا وآخرت را برایتان آورده‌ام و پروردگارم به من دستور داده تا شما را به سوی او دعوت دهم. کدامیک از شما حاضر است که در این امر با من همکاری کند.

آن‌ها از پیامبر جروی گردانده و او را ترک گفتند اما علی نوجوانسآن‌ها را نگذاشت بروند و با اینکه نوجوانی کوچک بود در میان همه آن اشراف وبزرگان ایستاد و گفت: ای پیامبر! من تو را کمک می‌کنم، هر کس با تو بجنگد من با او می‌جنگم [۳۱].

افرادی از بنی هاشم که این نوجوان را دوست می‌داشتند از شهامت او احساس خوشحالی کردند وبعضی از آن‌ها سخنان او را مورد تمسخر قرار داده وبرگشتند.

[۳۱] حیاة محمد د. هیکل ص ۱۵۸.