ده یار بهشتی

فهرست کتاب

مژده بهشت

مژده بهشت

روزی رسول اکرم جبا اصحابش نشسته بودند، سپس آن حضرت جنگاهش را به آسمان دوخت وسکوت همه چیز را فرا گرفته بود، یارانش به او نگاه کردند منتظر بودند که چه می‌گوید: تا اینکه او نگاهش را به سوی آن‌ها انداخت وفرمود: «اکنون مردی از اهل بهشت برشما وارد می‌شود» [۶۸].

یاران پیامبر جبه این طرف و آن طرف نگاه می‌کردند تا این مرد خوش قسمت ومژده داده شده به بهشت را ببینند. لحظاتی گذشت که سعد بن ابی وقاص بر آن‌ها وارد شد، عبدالله بن عمرو بن عاص به سوی او رفت و او را به گوشه‌ای برد و از این مقام بلندی که خداوند به او عنایت کرده بود جویا شد از او پرسید که چه عبادتی انجام می‌دهد که پیامبر جبه او مژده بهشت داده است. سعد گفت: «عبادتی که همه مان انجام می‌دهیم من بیشتر از آن انجام نمی‌دهم اما کینه وبدخواهی مسلمانی را در دل ندارم».

آری، چنین بود سعد بن ابی وقاص دایی پیامبر، روزی سعد از روبرو می‌آمد، پیامبر جفرمود: «این دایی من است اگر کسی که دایی‌اش از او بهتر است به من نشان بدهد» [۶٩].

[۶۸] کنز (۳٧۱۱۶). [۶٩] حاکم ۳/۴٩۸، بخاری ۳٧۵٧.