شهید زنده
روز جنگ احد وقتی مسلمین شکست خوردند واز کنار پیامبر جپراکنده شدند فقط طلحه بن عبید الله ویازده نفر از انصار کنار پیامبر جباقی ماندند، در آن روز به طلحه لقب شهید زنده داده شد.
پیامبر جوافرادی که همراهش بودند از کوه بالا میرفت، مشرکین به پیامبر رسیدند ومی خواستند او را به قتل برسانند پیامبر جفرمود: «چه کسی این افراد را از ما دور میکند؟ هرکسی چنین کاری را انجام دهد یار من در بهشت خواهد بود».
طلحه گفت: ای پیامبر خدا! من حاضرم. پیامبر جفرمود: تو در کنار من باش. مردی از انصار گفت: ای پیامبر خدا! من این کار را میکنم. پیامبر جپذیرفت.
مرد انصاری با مشرکین جنگید تا اینکه شهید شد. سپس پیامبر جوهمراهانش از کوه بالا رفتند تا اینکه دوباره مشرکین به آنها رسیدند. پیامبر جفرمود که آیا مردی نیست که با اینها بجنگد؟! طلحه گفت: من حاضرم ای پیامبر خدا!
پیامبر جفرمود: نه تو در کنار من باش. مردی از انصار گفت: من حاضرم. پیامبر جپذیرفت، انصاری با مشرکین جنگید تا اینکه شهید شد.
پیامبر جهمچنان به بالا رفتن کوه ادامه میداد ومشرکین رسیدند. پیامبر جهمچنان گفته خود را تکرار میکرد و طلحه میگفت: من حاضرم. پیامبر جباز او را باز میداشت و به مردی از انصار اجازه میداد تا اینکه همه شهید شدند و فقط طلحه با پیامبر جباقی ماند ومشرکین رسیدند در این وقت پیامبر جبه طلحه گفت: الان تو اجازه داری با مشریکن بجنگی.
پیامبر جدندانهایش شکسته شده بود وپیشانیاش زخمی و لبهایش خونین بود و خون بر چهرهاش جاری بود طلحه به مشرکین حمله میکرد و آنها را از رسیدن به پیامبر جباز میداشت واز کنار پیامبر دور میکرد و بر میگشت وپیامبر جرا کمی بالاتر میبرد و آنجا او را مینشاند ودوباره به مشرکین حمله ور میشد طلحه همچنان ادامه داد تا مشرکین را نگذاشت به پیامبر گزندی برسانند.
ابوبکر صدیقسمیگوید: در آن هنگام من وابوعبیده بن جراح از پیامبرجدور بودیم وچون خود مان را به پیامبر جرساندیم و خواستیم کمکش کنیم فرمود: «من را بگذارید و به یاری دوستتان بشتابید». منظورش طلحه بود.
در این هنگام خون از بدن طلحه میچکید وحدود هفتاد واندکی ضربه شمشیر ونیزه تیز به بدنش اصابت کرده بود ودستش قطع شده بود وبیهوش درچالهای افتاده بود [۴۳]. وپیامبر جمیگفت: «هرکسی دوست دارد به مردی نگاه کند که وظیفهاش را انجام داده به طلحه نگاه کند».
[۴۳] مغازی و اقدی – احد، تاریخ طبری – غزوه احد.