مسلمان پرهیزگار
سعید بن زیدسخبر رسالت ودعوت محمد جرا شنید و اسلام آورد، همسرش فاطمه بنت خطاب نیز مسلمان شد آنها چون مسلمان شدند از خباب بن ارت که یکی از مهاجرین بود خواستند تا به آنها قرآن بیاموزد. همسر سعید خواهر عمر بن خطاب بود.
در یکی از روزها عمر از خانه بیرون رفته بود مردی از بنی زهره عمرسرا دید به او گفت: کجا میروی ای عمر!
عمر گفت: میخواهم محمد را به قتل برسانم!!
مردگفت: اگر محمد را بکشی چگونه از دست بنی هاشم و بنی زهره در امان بمانی؟!
عمر گفت: به نظر من تو هم بیدین شده ای ودینت را رها کردهای.
مردگفت: آیا خبر عجیبی را به اطلاع تو نرسانم؟!!
عمر تعجب کرد و گفت: آن خبر چیست؟ بگو!
مرد گفت: داماد وخواهرت فاطمه مسلمان شدهاند و دینی را که تو بر آن هستی رها کرده اند [۴٩].
عمر از این سخن به شدت خشمگین شد و بدون اینکه چیزی بگوید به سوی خانه خواهرش فاطمه و دامادش سعید حرکت کرد، عمر چون به خانه آنها رسید خباب بن ارت که معلم آنها بود وبه آنها قرآن میآموخت در داخل خانه پنهان شد، عمر گفت: این زمزمه چه بود که ازخانه شما بگوش میرسید؟ آنها سوره طه را میخواندند.
سعید وهمسرش فاطمه که خواهر عمر بود گفتند: با همدیگر حرف میزدیم.
عمر گفت: شاید شما مسلمان شدهاید!
دامادش سعید بن زید گفت: ای عمر، چه میگویی اگر دین تو حق نباشد و ما دینی را بر حق است بپذیریم؟
عمر به سعید حمله کرد وضربه شدیدی بر او وارد ساخت، فاطمه برای دفاع از همسرش دخالت کرد، عمر چنان ضربه محکمی به خواهرش زد که خون از چهرهاش جاری شد فاطمه فریاد زد و به عمر گفت: ای عمر! حق در دین تو نیست من شهادت میدهم که هیچ معبودی جز خدا نیست وگواهی میدهم که محمد پیامبر خداست.
عمر ایستاد و بعد از اندکی تامل گفت: قرآن را بیاورید تا کمی بخوانم، اما سعید وهمسرش گفتند تو باید ابتدا وضو بگیری بعد قرآن را بخوانی عمر وضو گرفت وسوره طه را تلاوت کرد واز خواندن قرآن بسیار متاثر شد. عمر گفت: مرا راهنمایی کنید تا نزد محمد جبروم، سپس عمر به خانه پیامبر جرفت واسلام آورد وخداوند به سبب مسلمان شدن عمر اسلام را قدرت بخشید، وسعید بن زید سبب اسلام آوردن عمر شد.
[۴٩] طبقات ابن سعد ج ۳ ص ۲۶۸.