دعای پذیرفته شده
سعید بن زید صحابی مژده داده شده به بهشت، دعایش پذیرفته میشد و هنگامی که مظلومانه دست به دعا بلند میکرد خداوند دعایش را رد نمیکرد. روایت میشود که زنی که اروی بن اویس خوانده میشد نزد فرماندار مدینه، ابن خرم آمد وبه او گفت: ای اباعبدالملک سعید بن زید دیواری در زمینی که متعلق به من است بنا کرده است با او حرف بزن که ازحق من دست بردارد واگر نه سوگند به خدا که فردا در مسجد پیامبر جخواهم آمد ومیان مردم اعلام میکنم که حق مرا خورده است.
ابن خرم به او گفت: صحابی پیامبر جرا اذیت نکن او بر تو ظلم نکرده وحق تو را نگرفته است.
اما آن زن در هر کجا که میرفت از سعید شکایت میکرد، نزد عماره بن عمر وعبد الله بن سلمه رفت واز سعید شکایت کرد آنها نزد سعید که در عقیق در زمینش بود رفتند. سعید به آنها گفت: برای چه آمدهاید؟ گفتند: اروی بنت اویس آمده وگمان میبرد که تو زمین او را حصار کشیدهای وحق او را گرفته ای وسوگند خورده که اگر تو از زمین دست بر نداری صبح فردا در مسجد پیامبر جبیاید و در میان مردم ا ز تو شکایت کند بنابر این ما آمدهایم تا تو را خبر کنیم [۵۶].
سعیدسگفت: من از پیامبر جشنیدهام که میگفت: هرکسی یک وجب از زمین کسی دیگر را به ناحق بگیرد، خداوند هفت زمین را روز قیامت به گردنش خواهد آویخت [۵٧].
سپس سعید افزوده: او بیاید و آنچه میخواهد بگیرد، بار خدایا اگر او دروغ میگوید او را نمیتوان تا چشمهایش را کور نکردهای، و در اثر کوری در جای بیفتد وهمانجا دفن شود.
در این هنگام عماره بن عمرو وهمراهش برگشتند و آن زن را به آنچه سعید گفته بود خبر کردند، او دیوار سعید را تخریب کرد وآنجا خانه ای ساخت، دیری نگذشت که آن زن کور شد شب بلند میشد کنیزی داشت که دست او را میگرفت تا او کارگران را بیدار کند، در یکی از شبها از خواب بلند شد و کنیزش را بیدار نکرد و از خانه بیرون رفت و همچنان میرفت تا اینکه در چاه افتاد ومرد. خلاصه اینکه سعید مردی مستجاب الدعاء بهشتی ومجاهد بود و در معرکههای جنگ وفتح شهرها همراه مسلمین شرکت میکرد، در جنگ یرموک یکی از سربازان لشکر اسلام بود. از یکی از برادران مسلمانش شنید که به فرمانده لشکر ابوعبیده میگفت: من تصمیم قطعی برای شهادت در راه خدا گرفته و در این لحظه میخواهم شهید بشوم، آیا تو پیغامی برای پیامبر جنداری که بفرستی؟! ابوعبیده گفت: بله! ازطرف من و مسلمین پیامبر را سلام کن و به او بگو: ای پیامبر خدا! آنچه پروردگارمان به ما وعده داده ما آن را یافتیم [۵۸].
سعید بن زید که در نزدیک آن مرد وابوعبیده قرار داشت این گفتگو را، سعید میگوید: دیری از سخنان او نگذشت که من او را دیدم که شمشیرش را از نیام کشیده و به سوی دشمنان خدا میتازد. من به هیجان آمدم وخود را به زمین انداختم و دو زانو نشستم ونیزه را راست کردم ویکی از اسب سواران دشمن را که به سوی من میآمد از پای در آوردم، سپس بر دشمن حمله ور شدم، خداوند ترس را از من بیرون کرده بود وهمه مردم بر رومیها یورش بردند و آنها را شکست دادند.
سعید این چنین افتخار جهاد در آن روز حساس وجنگ یرموک را بدست آورد.
[۵۶] الاستیعاب ج ۲ ص ٧۰۶، ۸ ط. دار الکتاب العربی. [۵٧] مسلم در المساقاة باب تحریم ظلم وغصب الارض به ش ۱۶۱۰ روایت کرده است. [۵۸] تاریخ طبری ج ۴.