نگرشی بر منزلت صحابه رضی الله عنهم از دیدگاه مفسران شیعه

فهرست کتاب

تعریف اصطلاحی صحابه:

تعریف اصطلاحی صحابه:

در اصطلاح مذاهب، ایده‌های متفاوت در معنای اصطلاحی صحابی وجود دارد.

مذهب اول چنین می‌گوید: صحابی کسی است که پیامبر را دیده ولو اینکه یک ساعت با او مصاحبت نموده باشد، حال چه از پیامبرصروایت کرده باشد یا نه.

قائلین به این قول یکی امام احمد است که از ایشان روایت شده که گفته است. افضل مردم بعد از اهل بدر کسانی هستند که رسول خدا در میان آن‌ها مبعوث شد. هر یک از افراد که یک سال یا یک ماه یا حتی یک روز و یا یک ساعت پیامبر را دیده باشد به همان مقداری که مصاحب رسول خدا بوده از جمله صحابه محسوب می‌گردد. ابو عبدالله بخاری در صحیح خود چنین می‌گوید که: هر مسلمانی که رسول خدا را دیده و با او معاشرت (مصاحبت) نموده باشد از جمله اصحاب به شمار می‌آید. ابن حجر نیز می‌گوید: هر کسی پیامبر را در حالت ایمان ملاقات کرده باشد و بر همان اسلام خود هم وفات کرده باشد صحابی است هر چند که نقصی نیز از او دیده شده باشد. ابن حجر در اصابه در توضیح صحابی چنین می‌گوید: اگر کسی رسول خدا را ملاقات کرده باشد حال چه مجالست او با نبی اکرمصکوتاه یا طولانی باشد و یا از او روایت کرده یا روایت نکرده باشد، با پیامبرصدر غزوه‌ای شرکت کرده یا شرکت نکرده باشد، او را دیده باشد ولی با او مجالست نکرده باشد یا با او مجالست کرده ولی چون کور بوده او را ندیده باشد از جمله صحابه به شمار می‌آید. اما اگر کسی در زمان کفر خود رسول اللهصرا ملاقات کرده باشد ولی بعداً اسلام آورده باشد ولی موفق نشده باشد در حالی که مومن است رسول خدا را ملاقات کند، صحابی به شمار نمی‌آید و این مذهب جمهور محدثین می‌باشد، ابن عبدالشکور نیز می‌گوید صحابی در نظر جمهور محدثین کسی است که پیامبرصرا در حالی که مسلمان بوده، ملاقات کرده و با همان اسلام و ایمان خود هم از دنیا رفته باشد. بعضی از علما از جمله ابن همام می‌گوید این قول همه محدثین است.

عده‌ی زیادی از علمای شهیر از جمله، اصولیین و فقهای مثل ابویعلی حنبلی، عکبری الحنبلی، ابن قدامه، ابن حزم سیف الدین آمدی، صفی الدین عبدالمومن بغدادی حنبلی، طوفی، انسوی، فتوحی حنبلی همان عقیده ابن حجر و ابن عبدالشکور را تایید کرده و پذیرفته‌اند و آن را بعضاً به جمهور علما اعم از سلف و خلف نسبت داده‌اند از جمله ابن کثیر می‌گوید جمهور علما از سلف و خلف به همان قولند که صحابی کسی است که پیامبر را دیده باشد ولو اینکه دیدار و مصاحبت او طولانی نباشد. این مذهب اول در بحث ترجمه اصطلاحی صحابی بودند که عده زیادی از علما و اصولین را شامل می‌شود.

مذهب دوم در تعریف مصطلح صحابی می‌گویند: صحابی کسی است که زمان پیامبر را درک کرده باشد ولو اینکه پیامبر را شخصاً ندیده باشد. قرافی در شرح تنقیح الفصول و کمال بن همام در التحریر این مورد را ذکر کرده ولی آن را به کسی نسبت نداده‌اند ولی عراقی آن را به یحیی بن عثمان بن صالح مصری نسبت داده و از او نقل کرده که از میان اصحاب پیامبرصکسی که او را درک کرده ولی سخن او را نشنیده عبدالله بن مالک است.

مذهب سوم می‌گویند: صحابی کسی است که پیامبر را دیده باشد هر چند یک ساعت از روز باشد در حالی که شخص مسلمان و بالغ و عاقل بوده باشد. واقدی می‌گوید عده‌ای از اهل علم را دیدم که می‌گفتند هر کس رسول خدا را دیده باشد در حالی که به پیامبرصایمان آورده باشد و امور دین را با عقل پذیرفته باشد او در نزد ما از صحابه پیامبر به شمار می‌رود ولو اینکه یک ساعت از روز را با پیامبر بوده باشد.

مذهب چهارم می‌گویند: صحابی کسی است که پیامبر را دیده باشد و آن قدر با پیامبر بوده باشد که از لحاظ عرفی به آن مقدار بودن او با پیامبر مصاحبت اطلاق شود یعنی مصاحبت عرفی صورت گرفته باشد حال چه از پیامبر روایت کند یا نه و یا چیزی از ایشان آموخته باشد یا نه.

امام الحرمین و ابان الصالح و غزالی در مستصفی و ابن سمعانی و صمیر و قرافی بر این قول رفته‌اند.

مذهب پنجم می‌گویند: صحابی به کسی اطلاق می‌شود که حداقل یک یا دو سال با رسول خداصمعاشرت و مصاحبت کرده یا با ایشان حداقل در یک یا دو غزوه شرکت کرده باشد. سعید بن مسیب بر این مذهب بود که ابن حجر، عراقی، ابن کثیر، ابن همام و شوکانی نیز این مذهب را به وی منتسب کرده‌اند.

مذهب ششم می‌گویند که صحابی کسی است که حداقل شش ماه پیامبر را همراهی و مصاحبت کرده باشد، البته این مذهب به کسی منتسب نشده است.

مذهب هفتم می‌گویند صحابی کسی است که مصاحبت طولانی با رسول خدا داشته و از ایشان علم آموخته باشد و روایت نیز از ایشان کرده و ملازم و همراه ایشان بوده است.

عده‌ای این مذهب را ذکر کرده‌اند اما آن را به کسی نسبت نداده‌اند اما عده‌ای از جمله ابویعلی و ابوخطاب آن را به جاحظ نسبت داده‌اند.( مخالفه الصحابی للحدیث النبوی الشریف، عبدالکریم بن نمله، (ریاض، مکتب الرشد، ۱۴۲۰).