خداوند طمانینه و آرامش را در دل صحابه به خاطر رضایتش نازل میكند
منظور از بیعتی که در این آیه ذکر شده است بیعت الرضوان است که در حدیبیه به وقوع پیوست اما نکته مهم و قابل توجه در این آیه جملهی: ﴿فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ میباشد که این خود دلیلی است بر اینکه خداوند از اصحاب و یاران رسول اللهصراضی و خشنود گردید چرا که میدانست در قلوب و نهاد آنان چه میگذرد و میدانست که آنان در ایمان خود صادق و راستگو و در بیعتشان ثابت قدم، مخلص و پایدارند و هیچ گونه ریا و تظاهری نداشته و به خاطر دور بودن از هر گونه ریا و تظاهری بود که فرمود: ﴿فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا﴾ خدا اطمینان و آرامش را بر آنان نازل فرمود و به خاطر بهره مند شدن از ثواب و پاداش فتح عظیمی را به آنان نوید داد و آن فتح خیبر بود.
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾[الفتح: ۱۸]. «خداوند از مومنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تبعیت کردند خدا میدانست آنچه را که در درون دلهایشان (از صداقت و ایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام) نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت) پاداششان کرد».
خدا از مومنان در آن هنگام خرسند شد که با تو در زیر درخت بیعت میکردند.
اما هدف عهد بستن با خدا آن است که سبب رسیدن به خرسندی و پاداش او میشود پس وسایل خرسندی خدا از مومنان در آن هنگام که با رسول اللهصدرباره جنگ حتی با مردن در میان دستهای او بیعت کردند، گسترش پیدا کرد، و این پیش از آن بود که قرار داد صلح بسته شود پس چون مشرکان از عزم مومنان بر جنگ و استقامت آگاه شدند به پذیرفتن صلح رضایت دادند.
خداوند سبحانه و تعالی بیعت مومنان را پذیرفت و همه گناهانشان را آمرزید مگر نه آن است که حسنات و کارهای نیک سبب از میان رفتن سیئات و کارهای بد میشود آری، ایستار قهرمانانه در نزد خدا ارزش فراوان دارد و در ترازوی او بر هر عمل ترجیح پیدا میکند و شاید به همین سبب است که خدا گناهان شهید را میآمرزد و بیعت کردن با رسولصدر زیر درخت دلیل اکید بر عمق ایمان ایشان به رسالت بود، و اگر مومن به معنای درست این کلمه نمیبودند با او بیعت نمیکردند چه میدانستند که رو به رو شدن آنان با مشرکان، اگر صورت بگیرد بر حسب معیارهای ظاهری بر افتادن ایشان را از وجود همراه دارد، و به همین سبب است که آن بیعت وسیله تمایزی میان منافقان و سست ایمانان با مومنان راستین به شمار میرود و به همان گونه که وسیله باز شناختن مخالفان بود، مومنان را از دیگران جدا و متمایز ساخت و بدین گونه است که ایستگاههای دشوار جنبش مکتبی برای باز شناختن و کشف هویت افراد و یافتن نقاط ضعف و قوت در ایشان سودمند واقع میشود.
(پس دانست که در دلهای آنان چه میگذرد) از اثبات و راستی ایمان و همه شایستگیهای لازم برای رسیدن به نصر و نصرت الهی. پس آرامش و اطمینان را بر ایشان فرو فرستاد و فتح نزدیکی را پاداش آنان قرار داد.
این فتح در پیروزیها و غنایم جنگی تجسم پیدا کرد که مومنان پس از آن در نبرد خیبر و فتح مکه و جز آن به آنها دست یافتند، و در این شک نیست که اگر مومنان قرارشان شکست و انهزام بود، زیان فراوان میدیدند و این پیروزیها نصیب آنان نمیشد، و این در تاریخ ملتها و نهضتها حقیقی آشکار است پس چون به اصول و هدفهای آن متمسک شوند و با وجود سختیها و فداکاریها، به همین جهت استقامت پیدا کنند با فداکاریهای کمتری به آنها میتوان دست یافت و از آیات گذشته آشکار میشود که مومنان در نتیجه ثبات خویش بر عهد و پیمان به دستاوردهای ذیل دست یافتند:
۱- تثبیت و استقرار ایمان در قلوب ایشان و افزایش آن
۲- فتح نظامی نزدیک علاوه بر فتح سیاسی تحقق یافته با صلح حدیبیه
۳- سودها و غنیمتهای فراوان معنوی و سیاسی و اقتصادی ( تفسیر هدایت، ج۱۳، ص ۳۲۸-۳۲۶)
راضی شد خدای متعالی از مومنان چون با تو بیعت کردند در زیر درخت، گفتند درخت سمره بود و سبب این بیعت آن بود که، رسولصچون به مدینه فرود آمد مردی را از خزاعه بفرستاد نام او خراش بن امیه به مکه تا اشراف قریش را بگوید که او به چه کار میآید به مکه و شتر خود به او داد که آن را ثعلب میخواندند. چون بیامد و پیغام به گزاردش شترش را پی کردند و او را خواستند بکشند احابیش اقاربش او را حمایت کردند، او بازگشت و رسول را خبر داد از آنچه رفت.
رسولص عمر را بخواند و گفت او را به مکه باید رفتن و اشراف قریش را از من پیغام دادن که من به جنگ نمیآیم، طواف این خانه میآیم عمر گفت: مرا به مکه ناصری نیست، و از بنی عدی آنجا کس نیست، من نیارم رفتن، اما اگر عثمان را بفرستی که او را در مکه خویشانند، باشد که به حرمت ایشان با او خطابی دیگر نکنند رسولصعثمان را بخواند و این پیغام به دو داد و عثمان برفت، چون به نزدیک مکه رسید ابان بن سعید بن العاص را دید و او اموی بود ـ و ابان سوار بود از اسب فرو آمد و عثمان را بر نشاند و او از پس عثمان به ردیف بر نشست و در مکه رفتند و این برای آن بود تا بدانند عثمان در حمایت او است عثمان پیغام رسول بگزارد، ایشان گفتند: شنیدیم محمد را این کار نیست و ما رها نکنیم تا او اینجا آید اما اگر تو خواهی تا طواف خانه کن برو و طواف کن. گفت: من پیش ار رسول طواف نکنم، چون خواست باز گردد رهایش نکردند و باز گرفتند او را چون عثمان دیر میآمد رسولصگمان برد که عثمان را بکشتهاند، صحابه را جمع کرد زیر آن درخت و بیعت تازه کرد و این را بیعه الرضوان گویند و بیعه الشجره گویند. مردم میگفتند این بیعت مرگ است. بکیر بن الاشج گفت: بیعت بر مرگ کنی؟ رسولصگفت: نه، بیعت بر آن کن که توانی.
عبدالله بن معقل گفت: من بر بالا سر رسول ایستاده بودن و شاخی از آن درخت در دست گرفته و رسول را باد میزدم و رسول بیعت میگرفت از مردم و میگفت، بیعت بر آن میکنم که نگریزی، جابر بن عبدالله انصاری میگفت، جمله حاضران بیعت بکردند الا جد بن قیس که او منافق بود، خود را در پس شتر پنهان کرد و بیعت نکرد. اول کس که بیعت کرد مردی بود اسدی، نام او ابوسنان بن وهب. آنگاه گفت: خبر برسید که عثمان را نکشتهاند و در عدد ایشان خلاف کردند، عبدالله ابی اوفی گفت: هزار و ششصد مرد بودند، قتاده.
گفت: هزار و پانصد مرد بودند، عبدالله عباس گفت: هزار و پانصد و بیست و پنج مرد بودند دیگران گفتند: هزار و چهارصد مرد بودند، جابر بن عبدالله روایت کرد که رسولص گفت: به دوزخ نرود از آنان که در زیر درخت بیعت کردند. ( روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن مشهور به تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی الیف حسین بن علی بن محمد بن احمد الخزاعی النیشابوری، به کوشش و تصحیح دکتر محمد جعفر یا حقی، دکتر محمد مهدی ناصح، ج ۱٧، ص ۳۳۶، تهران، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۶۶.) رضا و غضب خدا به صورت واقعیتی در جهان جاری است نیکوکاران با عمل خویش در تحت رضا قرار میگیرند و بدکاران در تحت غضب، نظیر انتقال از ظلمت به نور و بالعکس بیآن که در نور و ظلمت تغییری رخ دهد، مرا از ﴿مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ صدق نیت آنهاست، انزال سکینه حاکی است که خدا به آنها اطمینان و آرامش قلب نازل کرد از اهل مکه نترسیدند. ( تفسیر احسن الحدیث، ج۱۰، ص ۲۴۶. )