عجیب ترین دروغ تاریخ

فهرست کتاب

نخست: دلایل عقلی

نخست: دلایل عقلی

وجود امامی بر روی زمین که تمام علم شریعت نزد او باشد و مردم در احکام دین به او مراجعه کنند و اینکه معصوم باشد و اینکه از فرزندان حسین بن علیسباشد، ضروری است. سپس ایمان به وفات حسن عسکری و اعتقاد به وراثت عمودی - یعنی از نسل حسین س- و اینکه معصومی جز محمد و محمد بن حسن عسکری (همان مهدی منتظر) وجود نداشته، ضروری است.

بنابراین مرتضی می‏گوید: عقل مقتضی وجوب رئیسی در هر زمان می‏باشد و رئیس باید معصوم باشد [۹۱].

مفید می‏گوید: این اصلی است که مثل امامت نیازی به روایت نصوص و اخبار نیست و عقل خود مقتضی آن است [۹۲].

طوسی می‏گوید: هر زمانی باید امام معصومی وجود داشته باشد و امامت لطف است و لطف در هر حال بر خداوند واجب است [۹۳].

مجلسی می‏گوید: عقل حکم می‏کند که لطف بر خداوند واجب است و وجود امام لطف است و باید او معصوم باشد و عصمت تنها از جهت او فهمیده می‏شود و اجماع وجود دارد که غیر از صاحب زمان کسی معصوم نیست، پس وجودش ثابت می‏شود [۹۴].

[۹۱] رسائل المرتضی، ۲/۲۹۴. [۹۲] الارشاد، مفید، ۲/۳۴۲-۳۴۳. [۹۳] المسائل العشر، ص۹۸. [۹۴] بحار الانوار، ۵۱/۲۱۴-۲۱۵. جواب دلایل عقلی

اینها دلایل عقلی بودند که باید امامی وجود داشته باشد و این امام باید معصوم باشد و باید از اولاد حسین بن علی م باشد و باید پسر حسن عسکری باشد و باید که حسن عسکری مرده باشد و باید محمد بن حسن عسکری باشد اما تمامی این امور از کجا آمده‏اند؟! می‏گویند که عقل بر آن دلالت می‏کند...!! و ما می‏گوییم: اول عرش را ثابت کنید بعد هر آنچه را که می‏خواهید بر آن درست کنید. این عقیده که امام معصومی باید وجود داشته باشد [۹۵]و مردم در احکام دینی به او مراجعه کنند، می‏گوییم که حقیقت دارد و او تنها پیامبر صاست و اما بقیه سخنان آنها که باید از فرزندان حسین سباشد و مهدی منتظر باشد، چیزهایی هستند که در دلایل نقلی بررسی می‏کنیم.

اما اینکه می‎گویند: لطف بر خدا واجب است، این بی‎ادبی با خداوند متعال است. چون هیچ کس حق ندارد که چیزی را بر خداوند واجب کند، چون خداوند هر آنچه را که می‎خواهد انجام می‎دهد، سپس ادعای این که وجود امام لطف است، لازمه‎اش این است که در هر مکان و زمان امام معصومی وجود داشته باشد، وقتی که این گونه باشد ما به چند معصوم نیازمندیم؟

در حالی که ما یقیناً می‎دانیم که دین با آمدن محمد صکامل شد و دین نیازی ندارد که کس دیگری آن را کام کند بلکه نیاز به مبلّغ دارد و این امر به وسیله افراد معتمد و امین که ناقلان دین و قرآن هستند، انجام می‎شود. پس اگر آنها در نقل قرآن قابل اعتماد و امین نبودند، چطور از آنها پذیرفته می‎شد؟! و اگر قرآن فقط به وسیله معصوم نقل شود، پس قرآن معصوم کجاست؟!

و اگر نیاز به کسی بود که دین را ابلاغ کند و تمام این مدت زنده باشد، قطعاً خداوند متعال عمر محمد صرا طولانی می‎کرد، سپس روش استدلال علمای شیعه دوازده امامی برای رسیدن به اینکه معصوم همان محمد بن حسن عسکری است، تکلفی ظاهری و آشکار است. و مرجع آن این است که چه بسا ادعا شود که او معصوم است، یا شیعه ادعا می‎کند که او معصوم است، پس نیاز به پذیرش آن دارد و بایستی مبتنی بر مقدماتی باشد که کسی آن را از آنها قبول نمی‎کند.

اینکه می‎گویند بایستی امام معصوم از فرزندان حسن عسکری باشد، قابل قبول نیست و اینکه ایمان به وفات حسن ضروری است، این مسلّم است چون امری آشکار است

و اما اینکه می‎گویند وراثت عمومی است این نیاز به دلیل دارد و دلیلی بر آن وجود ندارد و ادعای اینکه عسکری معصوم است، قابل قبول نیست.

پس گفته می‎شود که: وقتی که شما بیشتر از هزار سال جایز می‎دانید که امت بدون معصوم باشد، دلیل خود را (لطف) نقض می‎کنید.

همچنین از این دلیل (لطف) لازم می‎آید که امامت باید تا قیامت ادامه داشته باشد ولی شما آن را قطع کردید و در عدد ۱۲ متوقف کردید و سایر نسلها را از این لطف محروم کردید!

[۹۵] عصمت از دیدگاه شیعیان به قول مجلسی عبارت است از: بدان که امامیه بر عصمت ائمه از گناهان صغیره و کبیره اتفاق دارند و آنها اصلاً گناهی مرتکب نمی‏شوند چه عمدی و چه سهوی و چه فراموشى. بحار الانوار، ۲۵/۲۰۹ و نگا: مرآة العقول ۴/ ۳۵۲، مجلسی تمام اشکال عصمت را برای ائمه جایز می‎داند؛ عصمت از تمام گناهان کوچک و بزرگ، عصمت از خطا و اشتباه و فراموشی و این عصمتی که مجلسی برای ائمه تصور کرده است برای انبیاء نیز متحقق نشده است که قرآن و سنت و اجماع بر آن تصریح دارند و در اصول اسلامی امری عجیب می‏باشد بلکه نفی مطلق سهو و نسیان از ائمه شبیه کسی است که خواب و چرت او را نمی‏گیرد يعنى خداوند. بنابراین به رضا – امام هشتم معصوم شیعه – گفته شد: در کوفه قومی هستند که گمان می‏کنند پیامبر صدر نمازش دچار اشتباه نشده است. گفت: دروغ است – لعنت خدا بر آنها باد- تنها کسی که سهو و اشتباه از او سر نمی‏زند، خداوند است. بحار الانوار ۲۵/۳۵۰ . در کتابهای شیعه از عصمتی بحث شده که چیزی را که علمای آنها می‎گویند، نفی می‎کند. در نهج البلاغه چیزهایی آمده که تمام ادعاهایی را که در مورد عصمت ائمه آمده است، رد می کند؛ آنجا که امیرالمؤمنین – چنانکه صاحب نهج البلاغه روایت می‎کند- می‎گوید:«لا تُخالِطُونى بِالْمُصانَعَةِ، وَلا تَظُنُّوا بِيَ اسْتِثْقالاً في حَقٍّ قيلَ لي، وَلاَ الْتِماسَ إعْظام لِنَفْسي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقالَ لَهُ، أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كانَ الْعَمَلُ بِهِما أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلا تَكُفُّوا عَنْ مَقالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فإِنّي لَسْتُ في نَفْسي بِفَوْقِ أَنْ اُخْطِئَ، وَلا آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلي إلاّ أَنْ يَكْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسي ما هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنّي، و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننماييد، و گمان نكنيد كه شنيدن سخن حق بر من سنگين است، و مپنداريد كه تعظيم نابجاى خود را از شما درخواست دارم، زيرا آن كه اگر سخن حق به او گفته شود، يا عدالت به او پيشنهاد گردد بر او سنگين آيد، عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است. بنابراين از حق گويى يا مشورت به عدل خوددارى نكنيد، كه من در نظر خود نه بالاتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كارم از اشتباه ايمنم» نهج البلاغه۲/۲۰۱. و همچنین در نهج البلاغه آمده است که: بایستی که انسان امیری داشته باشد، چه خوب و چه بد و مؤمن باید در رکاب او کار کند که کافر از او بترسد و خداوند مهلت‎ها را به وسیله او برساند و غنایم را به وسیله او جمع کند و به وسیله او با دشمن بجنگد و راهها امن شود و حق قوی از ضعیف گرفته شود. نهج البلاغه ۱/۹۱. در اینجا شرط عصمت را برای امیر قرار نداده است و به نزدیکان یا افراد دور اشاره نکرده است. ابوالحسن موسی کاظم می‎گوید- طبق روایات شیعه-: خداوندا تو زبان را از گناه حفظ کردی و اگر می‎خواستی می‎توانستی مرا لال کنی، و چشمان مرا از گناه حفظ کردی و اگر می‎خواستی می‎توانستی مرا کور کنی و دستانم را از گناه حفظ کردی و اگر می‎خواستی، می‎توانستی آن را فلج کنی و آلت مرا از گناه حفظ کردی و اگر می‎خواستی می‎توانستی مرا عقیم کنی و پاهایم را از گناه حفظ کردی و اگر می‎خواستی می‎توانستی مرا لنگ کنی و تمام اعضایی را که به من داده‎ای از گناه حفظ کردی در حالی که این پاداش تو به من نیست. بحار الانوار ۲۵/۲۰۳؛ نگا: اصول مذهب الشیعة الامامیة، قفقازی، ۲/۹۴۱-۹۴۳، ۹۶۲-۹۷۳. (ع).