روایات تولد مهدی که ده حدیث میباشد
روایت اول: روایت حکیمه که مشهورترین روایت در مورد ولادت مهدی است که این روایت از شش طریق روایت شده که همگی آنها ضعیف هستند و علت ضعف آنها به شکل زیر است:
طریق اول: کمال الدین صدوق ص۴۲۴ باب آنچه که در مورد میلاد قائم روایت شده است، حدیث (۱) که در آن:
حسین بن رزق الله وجود دارد که شاهرودی در کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث [۱۵۵]مىگويد: (علما) درباره او نامى نياوردهاند.
طریق دوم: کمال الدین صدوق ص۴۲۶ باب آنچه که در مورد میلاد قائم روایت شده است، حدیث (۲) که در آن:
محمد بن عبدالله طهوی وجود دارد که شرح حالی در کتب رجال ندارد.
طریق سوم: الغیبه طوسی ص۲۳۷ حدیث (۲۰۵) که در آن:
محمد بن حمویه رازی وجود دارد که مجهول است و شاهرودی در کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث [۱۵۶]گفته: (علما) درباره او نامى نياوردهاند.
طریق چهارم: الغیبه طوسی ص۲۳۸ حدیث (۲۰۶) که در آن:
احمد بن علی رازی وجود دارد و طوسی در الفهرست [۱۵۷]میگوید: او در حدیث قابل اعتماد نیست و به غلو متهم است.
طریق پنجم: الغیبه طوسی ص۲۳۸ حدیث (۲۰۷) که در آن:
احمد بن علی رازی وجود دارد و در حدیث قبل بیان شد که او ضعیف است.
طریق ششم: بدون سند است.
این روایت حکیمه مشهورترین روایت شیعیان در مورد مهدی بود.
روایت دوم: روایت مردی ایرانی است که محور روایت، این مرد است.
الکافی کتاب الحجه باب تولد صاحب حدیث (۲) که در آن آمده:
این مرد ایرانی و مجهول ناشناخته است.
روایت سوم: روایت یعقوب بن منقوش.
کمال الدین، صدوق ص۴۳۶ باب ذکر کسانی که قائم را دیدهاند، حدیث (۵) که در آن:
آدم بلخی وجود دارد که حلی در خلاصه الاقوال [۱۵۸]و ابن ابی داود در رجالش [۱۵۹]او را ضعیف دانستهاند.
روایت چهارم: روایت محمد بن عثمان عمری است.
کمال الدین صدوق ص۴۳۵ باب ذکر کسانی که قائم را دیدهاند حدیث (۲) که در آن:
جعفر بن مالک فرازی وجود دارد. غضائری میگوید: دروغگو و متروک الحدیث است. [۱۶۰]و نجاشی میگوید: حدیثش ضعیف است. [۱۶۱]و حلی در الخلاصه [۱۶۲]و ابن ابی داود [۱۶۳]در رجالش آن را ضعیف دانستهاند.
روایت پنجم: روایت نسیم و طریف ابونصر، خادمان امام عسکری است.
کمال الدین ص۴۴۱ باب ذکر کسانی که قائم را دیدهاند حدیث (۱۱-۱۲) که در آن:
آدم بلخی وجود دارد که در روایت سوم گفتیم او ضعیف است.
روایت ششم:
روایت اسماعیل نوبختی است.
الغیبه طوسی ص۲۷۱ حدیث (۲۳۷) که در آن:
احمد بن علی رازی وجود دارد و در طریق چهارم روایت اول گفتیم که ضعیف است.
روایت هفتم: روایت کامل بن ابراهیم مدنی است.
الغیبه طوسی ص۲۴۶ حدیث (۲۱۶) که در آن:
جعفر محمد بن مالک فرازی است که در روایت چهارم گفتیم ضعیف است.
روایت هشتم: روایت ابوالادیان بصری که بدون سند است.
روایت نهم: روایت سعد بن عبدالله قمی.
کمال الدین، صدوق ص۴۵۴ باب ذکر کسانی که قائم را دیدهاند حدیث (۲۱) که در آن:
نوفلی کرمانی وجود دارد که شاهرودی در مستدرکات رجال علم الحدیث گفته: (نزد علما) نامى از او نيست [۱۶۴]. و احمد بن عیسی وشاء بغدادی که شاهرودی در مستدرکات رجال علم الحدیث گفته: (نزد علما) ذكرى از او نيست [۱۶۵]. و احمد بن طاهر قمی وجود دارد که شاهرودی در مستدرکات رجال علم الحدیث گفته: ذكرى از او نزد (علما) نيست [۱۶۶].
روایت دهم: روایتی که بدون سند است و علی حائری در کتاب: إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب آورده است که دوست دارم در اینجا به علت عجیب و جالب بودن آن را به عنوان یکی از روایات ذکر کنم.
از علی بن ابراهیم بن مهزیار - خادم حسن عسکری - نقل شده که گفت: حسن مرا به آوردن حجت خدا از سرداب امر کرد من مهدی را آوردم، او را گرفت و بوسید و بر زمین گذاشت و نزد عسکری رفتم و عدهای از خواص خلیفه معتمد عباسی را دیدم که به امام میگویند: خلیفه به تو سلام میرساند و میگوید: باخبر شدیم که خداوند فرزندی- یعنی مهدی- را به تو عطا کرده است پس چرا به ما خبر نمیدهی تا در خوشحالی تو شریک شویم. و باید آن را پیش ما بفرستی که ما مشتاق دیدن او هستیم.
ابن مهزیار میگوید: وقتی چنین سخنی را شنیدم، ترسیدم و نگران شدم و قلبم مضطرب شد. امام گفت: ای ابن مهزیار برو و حجت خدا را نزد خلیفه ببر. میگوید: اضطراب و نگرانیم بیشتر شد که چگونه مطمئن باشم که خلیفه نمیخواهد او را بکشد. من مردد بودم و به سید و مولایم عسکری نگاه میکردم پس به روی من خندید و گفت: نترس حجت خدا را نزد خلیفه ببر. گفت: به زیرزمین رفتم دیدم که مانند خورشید پرتوافشانی میکند. پس او را بر دوشم گذاشتم وقتی که از زیرزمین بیرون آمدم سامرا از نور او روشن شد و مردم در خیابانها و کوچهها جمع شده بودند و راه را بر من بستند و نمیتوانستم حرکت کنم تا اینکه یاران خلیفه راه را برایم باز کردند و من وارد دارالاماره شدم و به مجلس خلیفه رفتم و هنگامی که او و همنشینانش این زیبایی و هیبت را دیدند، رنگشان تغییر کرد و زبانشان بند آمد و هیچ کس از آنها صحبت نکرد و از جایش تکان نخورد. و من ایستاده بودم و آن نور پرتوافشان همچنان بر دوشم بود. مدتی نگذشت و وزیر با خلیفه مشورت کرد و صلاح را در کشتن او دید پس ترس بر من غالب شد وقتی که خلیفه به شمشیرزنان اشاره کرد که او را بکشند و هر کدام از آنها که خواستند شمشیرشان را در بیاورند، نتوانستند. وزیر گفت: این سحر بنی هاشم است و چیز عجیبی است ولی گمان میکنم که سحرشان در شمشیرهایی که در خزانه خلیفه است، تآثیری نداشته باشد. پس امر کرد که آن شمشیرها را بیاورند سپس آنها را آوردند و باز کسی نتوانست آنها را از غلاف بیرون بیاورد و آهنگران و سکاکان را نیز آوردند آنها نیز کاری از پیش نبردند، و خلیفه امر کرد که شیران را بیاورند و سه شیر درنده را آوردند و خلیفه به من اشاره کرد که او را به سمت شیرها پرت کنم. متحیر ماندم و عقلم را از دست دادم و با خود گفتم که من این کار را انجام نمیدهم حتی اگر مرا بکشند، پس مهدی - عجل الله فرجه- به گوشهایم نزدیک شد و گفت: نترس مرا بیانداز وقتی که این را شنیدم، بدون تامل او را به سمت شیرها انداختم. پس شیرها به سمت او دویدند و او را با دستانشان گرفتند و به نرمی و ملایمت به هوا میانداختند و مثل بندگانی از او خدمتگزاری میکردند سپس یکی از شیرها به یگانگی خداوند و رسالت محمد صو امامت علی مرتضی و زکی مجتبی و شهید کربلاء و یکایک ائمه شهادت داد و گفت: ای پسر رسول خدا شکایتی دارم، آیا به من اجازه میدهی؟ و او اجازه داد سپس گفت: من پیر هستم و این دو شیر جوان هستند وقتی که برای ما غذا میآورند، رعایت حال مرا نمیکنند و طعمه را میخورند و چیزی برای من باقی نمیماند و گرسنه میمانم. مهدی (عج) گفت: آنها مثل تو میشوند و تو مثل آنها میشوی وقتی که سخنش تمام شد آن دو شیر پیر شدند و این شیر جوان شد. وقتی که حاضرین این را دیدند بدون اختیار الله اکبر گفتند و خلیفه و همراهانش ترسیدند و رنگشان تغییر کرد و خلیفه امر کرد که او را نزد پدرش حسن عسکری ببرند، و من در حالی که شکرگزار و خندان بودم، بازگشتم پس او را نزد پدرش بردم و داستان را برایش تعریف کردم و او امر کرد که او را به زیرزمین برگردانم [۱۶۷].
حتى یکی از این روایتها که بتوان از آن به عنوان دلیل ولادت مهدی استفاده کرد، صحیح نیست.
[۱۵۵] مستدرکات علم رجال الحدیث، ۳/۱۲۸. [۱۵۶] مستدرکات علم رجال الحدیث، ۷/۷۶. [۱۵۷] الفهرست، ص۷۶. [۱۵۸] خلاصة الاقوال، ص۳۲۶. [۱۵۹] رجال ابن ابی داود، ص۲۲۵. [۱۶۰] رجال ابن غضائری، ص۴۸. [۱۶۱] رجال النجاشی، ص۱۲۲. [۱۶۲] خلاصة الاقوال، ص۳۳۱. [۱۶۳] رجال ابن ابی داود، ص۲۳۵. [۱۶۴] مستدرکات علم رجال الحدیث، ۵/۳۲۲. [۱۶۵] مستدرکات علم رجال الحدیث، ۱/۳۹۷. [۱۶۶] مستدرکات علم رجال الحدیث، ۱/۳۳۱. [۱۶۷] الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، علی حائری، ۱/۳۱۸-۳۲۰.