ولادت مهدی
اصل داستان ولادت مهدی را یک زن روایت کرده که کسی غیر از او از غیبت مهدی اطلاع نداشته است [۱۴۶]. و تنها این زن از غیبت او باخبر بوده است. که این زن حکیمه عمه حسن عسکری بوده است. از حسن عسکری نقل شده که به عمهاش حکیمه گفت: وقتی خداوند مرا میراند و دیدی که شیعیانم با هم اختلاف پیدا کردهاند به افراد مورد اعتماد آنها خبر بده، و باید این امر به صورت یک راز میان تو و آنها باشد، ولی خداوند غایب میشود و کسی او را نمیبیند تا اینکه جبرئیل با اسبش میآید تا خداوند امر خود را عملی کند [۱۴۷].
این نیز عجیب است!! چگونه شیعیان سخن زنی را که معصوم نیست در مورد یکی از اصول دینشان قبول کردهاند؟! آيت الله محمد آصف محسنی ميگويد: حكيمه (رحمها الله) موثق نبود [۱۴۸].
و کسی که گمان کند این امر مربوط به روایات است باید به او گفت که: روایات، جعلی و متناقض هستند که بعدها جعل شدهاند که به دلیل عدم شناخت بیشتر متقدمین شیعه از این روایات بوده است.
میدانیم که شیعیان دوازده امامی به فرقههای مختلفی تقسیم میشوند از جمله مشهورترین آنها اصولیه و اخباریه هستند.
که اخباریه تمام روایات را قبول میکنند [۱۴۹]و اصلاً به اسناد آن نگاه نمیکنند. و کتابهای اربعه که عبارتند از: کافی، استبصار، تهذیب الاحکام و من لا یحضره الفقیه همگی نزد آنها صحیح هستند [۱۵۰].
ولی امروزه اصولیان اکثريت هستند که صحت محتويات کتابهای چهارگانه را نمیپذیرند. به همین علت از آنها میشنویم كه ميگویند: ما هیچ حدیثی را نمیپذیریم مگر اینکه سندش نزد ما صحیح باشد.
بنابراین حر عاملی - یکی از علمای بزرگ حدیث شیعه- میگوید: هنگام تحقیق ضعف تمام احادیث معلوم میشود. چون حدیث صحیح حدیثی است که یک امامی عادل ضابط در تمام طبقات روایت کرده باشد که بجز موارد نادر بر عادل بودن راوی تأکید نشده است، بلکه بر اطمینان تاکید شده است که قطعاً مستلزم عدالت نیست و سپس میگوید: آنها - یعنی علمایشان- برخلاف آن تصریح میکنند - یعنی کسی را که معتقد به فاسق و کافر بودنش هستند موثق میدانند. پس میگوید: و از این امر ضعف احادیث ما فهمیده میشود چون جز در موارد نادر علم به عدالت آنها وجود ندارد [۱۵۱] [۱۵۲].
بنابراین چرا اصولیان جز حدیث صحیح را قبول نمیکنند؟ ممكن است برای خروج از روایات متضاد و متناقضی که در کتابهایشان وجود دارد.
و چون خود را به آن الزام كردهاند ما در اینجا آنها را ذکر میکنیم:
کلینی در کتاب کافی ۳۱ حدیث را در مورد ولادت مهدی روایت کرده است [۱۵۳]. و مجلسی در کتابش - مرآة العقول- به ضعیف بودن ۲۲ حدیث آنها حکم کرده است. پس ۹ حدیث باقی میماند که در این ۹ حدیث نص صریحی بر ولادت مهدی یا وجود او وجود ندارد.
و در اینجا این احادیث را ذکر میکنیم: حدیث۴، ۸، ۱۵،۲۰، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۹، ۳۱ [۱۵۴].
[۱۴۶] جای بسی تعجب است وقتی که شیعیان میگویند عقاید باید با دلایل قطعی ثابت شود و خبر آحاد را در مقام استدلال قبول نمیکنند؛ نگا: اضواء علی عقائدالشیعة الامامیه، جعفر سبحانی، ص۵۹۶، پس چگونه روایت یک زن غیرمعصوم را در عقیده قبول کردهاند. که بایستی کلام معصوم و متواتر باشد؟! در اینجا لازم است که به نکتههای اشاره کنیم و آن این است که بعضی از علمای شیعه کلام اهل سنت را در مورد تواتر روایات مهدی ذکر میکنند و میگویند مقصود از مهدی همان محمد بن حسن عسکری است و این نوعی فریب است، علمای اهل سنت وقتی تواتر بودن روایات مهدی را ذکر میکنند، مقصودشان مهدی دیگری است، دلیل آن پیوست آخر کتاب برای اطلاع از تفاوتهای بزرگ دو مهدی است. ع. [۱۴۷] الغیبة، طوسی، ۲۳۶-۲۳۷؛ مدینة المعاجز، ۷/۶۵۹-۶۶۰؛ بحارالانوار، ۵۱/۱۸. [۱۴۸] مشرعة بحار الانوار، ۲/۲۰۸. [۱۴۹] از جمله علمای اخباریه، کاشانی صاحب الوافی، حر عاملی صاحب الوسائل و مجلسی صاحب بحارالانوار و نوری طبرسی مؤلف مستدرک الوسائل و کلینی صاحب الکافی هستند. (ع). [۱۵۰] نگا: الوافی، کاشانی ۱/۱۱؛ تنقیح المقال ۱/۱۸۳؛ رسائل فی درایة الحدیث، بابلی ۲/۲۲۳. [۱۵۱] نگا: وسایل الشیعة، ص۳۰/۲۶۰. [۱۵۲] آنچه که لازم به اشاره است این است که بسیاری از اصولیان به روایاتی از کتابهایشان استناد میکنند و روشی برای تصحیح و تضعیف احادیث دارند و این ادعا تنها برای پوشاندن حقیقت از اهل سنت است تا خود را از تناقضی که در اخبارشان وجود دارد برهانند و طوسی در کتاب تهذیب الاحکام آن را این گونه توصیف کرده است: اختلاف و تباین و منافات و تضاد و احادیث طوری است که در مقابل هر خبری ضد آن وجود دارد . اعتراف کرد که این اختلاف در مذاهب دیگر وجود ندارد و این بزرگترین طعنه به مذهبشان میباشد، وهمین باعث شده که بعضی از شیعیان وقتی به این اختلاف و تناقض پی برند، از مذهبشان دست کشند. (تهذیب الاحکام، ۱/۲-۳ ). برای نقض این ادعا حدیث صحیحی که از حر عاملی روایت شده کفایت میکند: هنگام تحقیق ضعف تمام احادیث معلوم میشود. چون حدیث صحیح حدیثی است که یک امامی عادل ضابط روایت کرده باشد که بجز موارد نادر بر عادل بودن آن تأکید نشده است بلکه بر اطمینان تاکید شده است که قطعاً مستلزم عدالت نیست و سپس میگوید: آنها – یعنی علمایشان- برخلاف آن تصریح میکنند – یعنی کسانی که معتقد به فاسق و کافر بودنشان هستند، موثق میداند. پس میگوید: و از این امر ضعف احادیث ما فهمیده میشود چون جز در موارد نادر علم به عدالت وجود ندارد. (نگا: وسایل الشیعة، ص۳۰/۲۶۰). در حالی که شیعیان احادیث صحابه نرا رد میکنند چون معتقد به فاسق و کافر بودن آنها هستند. سپس روایت افراد دیگری را که حر عاملی در مورد آنها گفته است: از ضعیفان و دروغگویان و نادانانی که حال خود را نمیدانند روایت میکنند، قبول میکنند. (وسائل الشیعة ۳۰/۲۰۶. در مورد این تناقض تأمل کن. عجیب این است که آنها اعتراف میکنند که اسنادشان منقطع است. از محمد بن حسن نقل شده که گفت: به ابوجعفر گفتم: فدایت شوم. بزرگان ما از ابوجعفر و ابوعبدالله (؛) روایت کردهاند، و تقیه شدید بوده است پس کتابهایشان را مخفی کردهاند و از آنها روایت نکردهاند، وقتی که مُردند، نزد ما آمدند و گفت: آنها را برایمان نقل کن چون حق هستند. [الکافی ۱/۵۳] آن اعتراف به منقطع بودن سند آنها است، پس چگونه به روایاتی مینگرند که سند ندارند؟! از جمله چیزی که بر این امر دلالت میکند، جایگاه نهج البلاغه است که شریف رضی در قرن چهارم جمعآوری کرده است، با وجود توجه شدید به آن و تقدیس آن، سندی برای آن ندارند، پس اگر ادعای تصحیح و تضعیف آنها درست باشد، این کتاب را بیاورند تا اسنادی را که راه شناخت صحیح از ضعیف آن است، در بیاورند، آنچه که روشن است این است که توانایی آنها در صحیح و ضعیف کردن قوی است. آنها تا زمان علمه حلی یا شیخ او ابن طاووس این تقسیم را نمیدانستند، بلکه بدون دقت و نظر روایات را اخذ میکردند. حر عاملی میگوید: این اصطلاح در زمان علامه ابن مطهر حلی یا شیخ او احمد بن طاووس ایجاد شد، همچنانکه معلوم است سپس گفت: اصطلاح جدید- تقسیم حدیث- موافق عقیده اهل سنت و اصطلاحات آنهاست، بلکه از کتابهای آنها برگرفته شده است. همچنانکه در دنبال کردن آثار آنها پیداست و همچنانکه از سخن شیخ حسن- علامه حلی- و دیگران فهمیده میشود و ائمه ؛ما را به اجتناب از روش اهل سنت امر کردهاند. [نگا: رسائل الشیعة، ۳۰/۲۵۹]. این در صحیح و ضعیف کردن بود، پس در سایر ابواب حدیثی چگونه هستند ما نند: پیگیری اسناد، تقویت به شواهد، شناخت علل الحدیث و احادیث شاذ و نادر و ...؟! چیزی که تعجب فرد را بیشتر میکند این است ه مطمئنترین رجال آنها در جرح و تعدیل دچار تناقض شدید هستند. کاشانی در الوافی میگوید: در جرح و تعدیل و شرایط آن اختلاف و تناقض و اشتباهاتی وجود دارد تا جایی که فرد را مطمئن نمیکند و بر فرد آگاه پوشیده نیست. [الوافی ۱/۱۱، نگا: رواة الاخبار عن الائمة الاطهار، محمد صادق ص۹۶-۱۸۲] اما مؤلفان شیعه مانند این توصیف طوسی هستند که گفت: بسیاری از مؤلفان ما و اصحاب اصول مذاهب فاسد را به خود نسبت میدهند هر چند که کتابهایشان معتمد باشد. الفهرست .۳۲ [۱۵۳] الکافی، کلینی، ۱/۵۱۴-۵۲۵. [۱۵۴] جای تعجب است که عبدالحسین بن شیخ مظفر در کتابش الشافی فی شرح اصول الکافی هشت حدیث را تصحیح کرده و حسن دانسته است و این هشت حدیث نیز هنگام تحقیق صحیح نیستند، [نگا: المهدی المنتظر فی روایات اهل السنة والشیعة الامامیة، عدّاب حمش، ص۴۸۵-۴۹۷] و همچنین محدث محمد باقر بهبودی تمام روایاتی را که در کتاب الکافی در مورد ولادت مهدی آمده است، ضعیف دانسته است و بجز دو روایت از ۳۱ حدیث را صحیح ندانسته است که آن دو حدیث ۹ و ۲۴ میباشد. نگا: صحیح الکافی، ۱/۶۰.