عجیب ترین دروغ تاریخ

فهرست کتاب

مهدی و مسجد جمکران

مهدی و مسجد جمکران

[مسجد جمکران در ۵ کیلومتری شهر قم در ایران واقع شده است. این مسجد داستان عجیبی دارد که قسمتی از آن را نقل می‎کنیم.

حسن بن مثله جمکرانی صاحب این داستان می‎گوید: شب سه شنبه ۱۷ رمضان سال ۳۹۳هـ بود که من در خانه‎ام خوابیده بودم، پاره‎ای از شب گذشته بود که ناگهان صدایی از پشت دَر مرا بیدار کرد. ندایی شنیدم که می‎گفت: برخیز و به امام مهدی (؛) جواب بده، او تو را فرا می‎خواند، با ترس برخاستم... وقتی که نزد دَر در آمدم، گروهی را دیدم که علامت سجده بر سیما و صورتشان پیدا بود که نشان از هیبت و وقار آنها بود، بر آنها سلام کردم، آنها جواب دادند و با مهربانی استقبال کردند و مرا به محل مسجد بردند که آنجا یک زمین زراعی در قسمت شرقی شهر بود و ما آن را جزو زمینهای حسن بن مسلم می‎دانستیم که زیاد میان جمکران و قم رفت و آمد می‎کرد.

وقتی که به آنجا رسیدیم، صاحب زمان (مهدی) را در شکل یک جوان ۳۰ ساله دیدم که نور صورتش آنجا را پر کرده بود و گویی که ماه شب چهارده بود، بر تختی نشسته بود و بر تکیه‎گاهی تکیه داده بود؛ و پیرمردی گرانقدر در کنار او بود که کتابی را برای او می‎خواند و پیش از ۶۰ نفر پیرامون او در آنجا نماز می‎خواندند. که بعضی از آنها لباس سفید بر تن داشتند و بعضی دیگر لباس سبز پوشیده بودند. گویی که در یکی از باغهای بهشت هستم و این منظره قلبم را پر از نور کرد و عطری را در اعماق وجودم افشاند گویی که از عالم ملکوت بود! با حالت شگفت‎زده نزدیک شدم و بر آنها سلام کردم. آن پیرمرد خضر (؛) بود، جواب سلام مرا داد ومرا بر جایی نشاند. امام (؛) مرا با نام خودم صدا زد و گفت: ای حسن بن مثله بدان، این زمین که ما در آن هستیم، مکان شریفی است، خداوند آن را از بقیه زمینها جدا کرده و به آن شرافت بخشیده است [۲۰۹].

و می‎‎خواهیم که در اینجا مسجدی بنا کنیم، نزد سیدابوالحسن برو و بگو که برود و حسن بن مسلم صاحب این زمین، را بیاورد. وقتی که حاضر شد، به او گفت: به مدت دو سال این زمین موقوفه را آباد کرده‎ای و آن را غصب کردی و پنج سال در آن زراعت کرده‎ای و تا به امروز بر این حال زراعت و عمارت هستی، در حالی که تو از فرمان خدا سرپیچی کردی و به حق ولی امر خود ظلم کردی و این زمین شریف را به زمینهای خودت اضافه کردی و خداوند تو، فرزند جوانت را از تو گرفت ولی تو متوجه غفلت نشدی، پس الان نباید سستی کنی و باید آن را به مردم بسپاری تا مسجدی بر آن بنا کنند، همچنین باید تمام منافعی را که از این زمین بدست آورده‎ای، برگردانی تا در بنای مسجد صرف شود و اگر این کار را نکنی، خشم بی‎نهایت خدا گریبانگیرت می‎شود.

گفتم: اطاعت می‎کنم سرورم و مولایم.

مهدی (؛) گفت: ابوالحسن را مشرف بربنای مسجد قرار دادیم. به او بگو که تمام منافع زمین را که در طی آن سالها به دست آورده، از او مطالبه کن و به کسانی که در بنای مسجد مشارکت می‎کنند، بپرداز و نقصان و کاستی آن را از مالیات ملک ما در منطقه (اردهال)جبران کن، تا مسجد کامل شود. نصف مالیات آن را برای این مسجد وقف کردیم، پس هر سال منافع آن را جمع کن و در عمارت این مسجد صرف کن و به مردم بگو: در زیارت این مکان شریف تأخیر نکنند و به آن اشتیاق داشته باشند!! [۲۱۰].

گفتم: سرورم، من بایستی برای این کار نشانه‎ای داشته باشم، چون مردم بدون داشتن نشانه و حجت به سخن من گوش فرا نمی‎دهند و سخنم را باور نمی‎کنند.

مهدی (؛) گفت: ما برای مسجد یک نشانه و برای تو نیز نشانه‎ای قرار می‎دهیم، برو و رسالت ما را برسان.

پس من خداحافظی کردم و برخاستم، هنوز اندکی دور نشده بودم که مرا خواست و گفت: در میان گله حیوانات جعفر کاشانی گوسفندی هست، تو باید آن را بخری و او را به اینجا بیاوری و شب آینده آن را ذبح کنی و گوشتش را روز چهارشنبه ۱۸ رمضان آن را در میان بیماران و کسانی که سخت مریض هستند، تقسیم کنی، خداوند همه آنها را شفا می‎دهد، و آن گوسفند سیاه و سفید است که پشم زیادی دارد و هفت نشانه دارد: سه نشانه در یک سمت و چهار نشانه در سمت دیگر و سیاه و سفید مانند درهم است!

لحظه‎ای مکث کرد و او با مهربانی به اطرافش می‎نگریست، در حالی که در میان نمازگذاران رکوع‎کنان و سجده‎کنان ایستاده بود. سرش را بلند کرد و به من نگاه کرد و گفت: هفت روز در اینجا بمان... و ۴ رکعت نماز بخوان: دو رکعت تحیه المسجد که در هر رکعت یک بار سوره فاتحه و هفت بار سوره اخلاص می‎خوانی و هفت بار در رکوع و سجود تسبیح می‎خوانی. و دو رکعت نماز امام صاحب زمان (؛)!! که در رکعت اول سوره فاتحه را می‎خوانی وقتی که به ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥[الفاتحة: ۵] می‎رسی صدبار این آیه را تکرار می‎کنی!! سپس سوره حمد را کامل می‎خوانی و یک بار سوره اخلاص می‎خوانی و هفت بار در سجود و رکوع تسبیح می‎خوانی!! و در رکعت دوم نیز این کار را انجام می‎دهی، وقتی که نمازت را تمام کردی، یک بار «لا اله الا الله» می‎خوانی و سپس تسبیحات فاطمه زهرا () را می‎خوانی! وقتی که آن را تمام کردی سجده می‎کنی و صدبار بر پیامبر صصلوات می‎فرستی.

سپس گفت: تو و تمام کسانی که در این مسجد حاضر می‎شوند، باید این نماز را بخوانند و کسی که آن را بخواند، گویی که در خانه خدا نماز خوانده است!! [۲۱۱].

بعد از اینکه وضو گرفتم و آن نماز را خواندم به خانه‎ام برگشتم و آن شب تا صبح به این سفر فکر می‎کردم، پس نماز صبح را خواندم و نزد علی بن منذر – از خویشانم- رفتم و داستان را برای او تعریف کردم. و او همراه من به جایی که دیشب در خواب رفته بودم، رفتیم، زنجیرها و میخهایی را دیدم که در کنار زمین کشیده شده بودند و مرز آن مشخص شده بود، گفتم: قسم بخدا یکی از نشانه‎هایی که امام زمان (؛) به من گفت: وجود همین زنجیرها و میخها بود. پس با هم نزد سید شریف ابوحسن رضا - از فقهای باتقوای شهر قم - رفتیم. وقتی که به درخانه‎اش رسیدیم، خادمانش به استقبال ما آمدند و از ما سؤال کردند که: آیا از جمکران آمده‎اید؟ گفتم: آری. گفتند: درود بر شما، سید ابوالحسن از سحر منتظر شماست! بر او وارد شدیم و سلام کردیم، به خوبی جواب ما را داد و اکرام کرد و مرا در مجلسش نشاند، و قبل از اینکه سخن بگویم. گفت: ای حسن بن مثله، من خواب دیدم که شخصی به من گفت: فردا صبح کسی از جمکران نزد تو می‎آید که حسن بن مثله به او گفته می‎شود، آنچه که می‎گوید او را تصدیق کن و به سخنش باور کن، چرا که سخن او، سخن ماست و سخن او را رد نکن، ناگهان بیدار شدم و تا به حال منتظر تو هستم! من نیز داستان را به طور مفصل برای او بازگو کردم. پس امر کرد که اسبها را زین کنند، پس ما سوار شدیم و همراه بعضی از همراهان و دوستانش به راه افتادیم، وقتی که به آن روستا نزدیک شدیم، جعفر چوپان را دیدیم، وارد گله شدم و آن گوسفند با همان نشانه‎هایی که امام (؛) ذکر کرده بود، در آخر گله بود، به طور طبیعی به سوی من آمد و من آن را گرفتم و خواستم که پولش را به چوپان بدهم ولی چوپان انکار کرد و قسم خورد که: این گوسفند قبلاً در گله او نبوده است و جز امروز آن را ندیده است و هر قدر خواست او را بگيرم نتوانستم. حال که این گوسفند خودش پیش شما آمده است، مال خود شماست، پس آن را برداشتیم و به محل مسجد رفتیم و شب آن را سر بریدیم و گوشتش را روز چهارشنبه همچنانکه امام فرموده بود، در میان بیماران پخش کردیم و الحمدلله همگی شفا یافتند.

سید ابوالحسن رضا قمی با چند نفر از اهالی جمکران آمدند و حسن بن مسلم را احضار کردند و منافع زمین را از او گرفتند و آنها منافع زمین را آوردند و شروع به بنای مسجد کردند و چند روز نگذشته بود که مسجد را با شاخه درختان سقف گرفتند و شروع به رفت و آمد و نماز خواندن و تبرک جستن در آن کردند [۲۱۲].

در مورد روایات مبنی بر ساخت این مسجد از سیدگلپایگانی سؤال شد که گفت: در اعتماد بر این روایان اشکالی نیست، والله عالم [۲۱۳].

با وجود این، این روایت جز از طریق این فرد مجهول - حسن بن مثله جمکرانی- روایت نشده است!

مگر مهدی بر عدم امکان رؤیت خودش در زمان غیبت کبری تاکید نکرده بود. در نامه‎ای که نائب چهارم - علی بن محمد سیمری- آورده بود، گفت: کسانی از شیعیان من می‎آیند که ادعای مشاهده مرا می‎کنند، بدان که، کسی که قبل از خروج سفیانی و صیحه ادعای دیدن مرا داشته باشد، دروغگو است. ولا حول ولا قوة إلاَّ بالله العلي العظيم [۲۱۴].

فكر نکن که این داستان خرافاتی در عالم واقعیت جايى براى خود بجا نگذاشته باشد، چون این مسجد در حال حاضر موجود است و به شکل نوینی بنا شده است و شیعیان از هر طرف برای نماز خواندن در آنجا می‎آیند و قبل از آن، آنچه را که می‎خواهند ببخشند در صندوقهایی که در داخل مسجد گذاشته شده می‎اندازند!

چگونه شیعیان به خود اجازه می‎دهند كه نمازی با صفات و ویژگیهای جدید بخوانند و مطمئن شوند که این مکان فضليت دارد و گمان برند که نماز خواندن در آن برابر با نماز خواندن در کعبه و مسجد الحرام است! در حالی که منبع تمام این امور، مردی مجهول است؟!

وقتی که تصدیق ادعای این فرد ممکن باشد، پس چرا ادعای مشابه آن را از بعضی افراد تکذیب می‎کنند؟!].

[۲۰۹] از ابوعبدالله (؛) نقل شده که گفت: سرزمین کعبه گفت: چه چیزی مثل من است در حالی که خانه خدا بر روی من بنا شده و مردم از هر جایی نزد من می‎آیند و خداوند اینجا را حرم خود و محل امن قرار داده است. خداوند بر او وحی کرد که فضیلت تو در مقابل خاک کربلاء به اندازه فرو رفتن سوزنى به دريا كه چقدر با خود آب می‎گيرد، است!! و اگر خاک کربلا نبود، تو را فضیلت نمی‎دادم و اگر آنچه در كربلا نبود تو را و خانه‎ای را که به آن افتخار می‎کنی، خلق نمی‎کردم پس آرام باش و به عنوان یک دنباله‎رو متواضع در جای خودت بایست و تکبر نداشته باش و گرنه بر تو خشم گرفته و در آتش جهنم می‎اندازم. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۵۰، وسائل الشیعة، حر عاملی، ۱۴/۵۱۴-۵۱۵؛ بحار الانوا ر، ۹۸/۱۰۶-۱۰۷. خداوند متعال در توصیف مسجد الحرام در کتابش می‎فرماید: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ ٩[آل عمران: ۹۶]. «نخستين خانه‏اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است». ‏و می‎فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَيُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَكۡفُرُونَ ٦٧[العنکبوت: ۶۷]. «آيا نديدند كه ما حرم امنى (براى آنها) قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنان (در بيرون اين حرم) مى‏ربايند؟! آيا به باطل ايمان مى‏آورند و نعمت خدا را كفران مى‏كنند؟» ‏و خداوند متعال از قول ابراهیم ؛می‎فرماید: ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ ٣٧[إبراهیم: ۳۷]. «‏پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى‏آب و علفى، در كنار خانه‏اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند; تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز; و از ثمرات به آنها روزى ده; شايد آنان شكر تو را بجاى آورند». ابراهیم آن خانه را به خاطر عظمت و جایگاه والایش به خداوند متعال نسبت داده است. پس چگونه سرزمین کربلا یا غیره قدر و جایگاه آن از خانه خدا بیشتر می‎شود یا خداوند جای دیگری را شریفتر از آن قرار می‎دهد؟! [۲۱۰] آیا این تلاش برای منصرف کردن مسلمانان از مکه و مدینه نیست؟! [۲۱۱] پس چه نیازی به زیارت مکه و مدینه وجود دارد؟! [۲۱۲] النجم الثاقب فی احوال الامام الحجة الغائب، نوری طبرسی، ۲/۵۲-۵۸؛ الزام الناصب، حائری، ۲/۵۰-۵۳؛ بحارالانوار، ۵۳/۲۳۰-۲۳۳. [۲۱۳] ارشاد السائل، گلپایگانی، ص۱۹۸. [۲۱۴] کمال الدین ص۵۱۶، الفصول العشر، مفید، ص۱۰، الغیبة، طوسی، ص۳۹۵، الاحتجاج، ۲/۲۹۷.