ما به آزادى خاتمه مىدهیم
- اگر به تاریخ گذشت نگاهى بیفکنیم، درمىیابیم که ما نخستین قومى بودیم که نداى آزادى، برابرى و برادرى را سردادیم. این کلمات بعدها به وسیله مردم غیریهودى، احمقانه و طوطىوار تکرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را که در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محکمى بود، از بین بردند. خردمندان غیریهودى نمىتوانند خود را از مطلق گرایى و ذهنیت و عالم تجرد بیرون آورند و واقعیات را مورد قبول قرار دهند. آنها هیچگاه متوجه تضاد موجود میان آنچه مىگویند و آنچه عمل مىکنند، نمىشوند. آنها متوجه نمىشوند که افراد داراى استعدادها، قابلیتها و شخصیتهاى متفاوتى هستند. آنها باور نمىدارند که توده مردم کور و ناآگاه است. آنان باور نمىدارند، کسى که از میان توده مردم برخیزد نمىتواند رهبر بشود. آنها نمىپذیرند که استعداد رهبرى در میان یک تبار از پدر به فرزند منتقل مىشود. آنان با نادیده گرفتن چنین حقایقى برخلاف موازین طبیعت گام برداشتند و ما مىبینیم که مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همین امر هم باعث شده است که ما روز به روز به موفقیت نزدیکتر شویم.
- اشاعه کلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنیا به ما نسبت داده مىشود. ما باید از عواملمان که ناآگاهانه پرچممان را با شور و شوق فراوان برافراشتهاند، سپاسگزار باشیم. مىدانیم که کلمات مذکور در طول تاریخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همکارى و اساس حکومت غیر یهودیان را نابود کردهاند. البته بعداً یادآور خواهیم شد که عوامل دست نشانده، ما چگونه به پیروزى نهائى ما کمک خواهند کرد یا این امکان را مىدهند که ورق برنده به دست ما بیفتد. معناى این کلام آنست که در آینده خواهیم توانست هر نوع امتیازى را از جمله (اریستوکراسى )اشرافیت و سرمایه دارى (جوامع غیر یهودی) را چون سدى در برابر پیروزیمان قرار دارد، نابود کنیم و بر خرابههاى اریستوکراسى غیریهود، اریستوکراسى خود را که مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصیل کرده است، بنا نهیم. باز یادآور مىشویم که دانش و ثروت دو شرط اساسى، براى تشکیل این اریستوکراسى هستند. ثروت را در اختیار داریم و دانش رهبرى را حکماى پیشین برایمان فراهم آوردهاند.
- اگر در رابطههایمان، دست روى حساسترین عصب ذهن آدمیان بگذاریم، خیلى زود به پیروزى خواهیم رسید و این اعصاب حساس ذهن آدمى، عبارتند از زراندوزى، مالپرستى و تنوع طلبى در ارضاء نیازهاى مادى هر یک از این خواستهها به تنهائى مىتواند آدمى را تسلیم ما بکند.
- مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما کمک مىکند که به تودههاى مردم در سراسر دنیا بفهمانیم که دولتهایشان فقط ناظر خرج ثروتهاى مردم هستند و مىتوان دولتها را مانند دستکشهاى کهنه زود به زود عوض کرد.
- از آنجا که تغییر دادن رهبریهاى ممالک جهان مقدور و میسر مىباشد و از آنجا که مىتوانیم نقش بسیار مهمى در این گونه تغییر و تحولات داشته باشیم، لذا برایمان آسان خواهد بود که اختیار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گیریم.