پروتکلهای یهودیان و صهیونیسم

فهرست کتاب

ما از کمونیسم پشتیبانى مى‏کنیم

ما از کمونیسم پشتیبانى مى‏کنیم

- نابودى اریستوکراسى بنابه راهنمائى ما و بوسیله عوامل‏مان صورت گرفت. ولى با نابودى اریستوکراسى داستان پایان نیافت و این بار پول پرستان به شیوه دیگر دام خود را بر سر راه مردم پهن کردند و همانطور که امروز مى‏بینیم پول پرستان یوغ استثمار خود را برگردن کارگران نهاده‏اند و آن‌ها را شدیداً به اسارت گرفته‏اند.

- ما بر روى صحنه نقش حامى کارگر را بازى مى‏کنیم و بدینسان زیر شعار همکارى، برابرى و تحت شعار «اشتراک مساعى جهانى» و نیز مطابق اصول فراماسونرى (۱) خویش، کارگران را به صف نیروهاى جنگجوى خویش یعنى سوسیالیزم، انارشیسم و کمونیزم مى‏کشانیم.

اریستوکراسى از حمایت قانون برخوردار بود و از کار و دسترنج زحمتکشان ارتزاق مى‏کرد. به همین لحاظ بخاطر حفظ منافعش، همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاص داشت و مى‏خواست که کارگر، سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهره ‏کشى کند. اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما به مرگ و میر و کشتار غیر یهودیان فکر مى‏کنیم. به عبارت دیگر، قدرت ما، در گروکاهش مستمر مواد غذائى و ضعف جسمى کارگر مى‏باشد. زیرا از این طریق مى‏توانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم تا او را در اختیار داشته باشیم و نتواند علیه خواست‌هاى ما اقدام بکند. تسلطى که از طریق ایجاد گرسنگى بر کارگران به دست مى‏آید، به مراتب مطمئن‌‏تر از تسلطى است که اریستوکراسى به مدد قانون و شاه کسب کرده بود.

- در میان توده مردم حسد، نفرت و زیاده‏ خواهى ایجاد مى‏کنیم تا از خشم مردم استفاده کرده و همه موانعى را که بر سر راهمان قرار دارند با دست‌هاى آن‌ها ریشه ‏کن سازیم.

- هنگامى که زمان موعود فرا رسید و منجى عالم بشریت بر اریکه سلطنت جلوس کرد و تاج شاهى بر سر نهاد، با دست‌هاى توده مردم همه موانعى را که بر سر راه حکومت جهانگیرش قرار دارند، برمى‏داریم.

- غیریهودیان عادت به فکر کردن را از دست داده‌‏اند مگر آنکه متخصصان ما به آن‌ها آگاهى بدهند. بنابراین آن‌ها قدرت تشخیص و درک برنامه‏هائى که ما براى رسیدن به حکومت جهانى در پیش داریم، ندارند. لذا برماست که در مدارس دولتى، اطلاعات و دانش‌هاى پایه‏اى چون تشریح خصوصیات روحى (روانشناسى) و حیات اجتماعى (جامعه شناسى) به آنان بیاموزیم و به مدد این گونه اطلاعات به آن‌ها بقبولانیم که افراد از لحاظ قابلیت‌ها و استعدادها یکسان نیستند و از لحاظ سلیقه‌‏ها و هدف‌هاى زندگى با هم اختلاف دارند. پذیرفتن اصل اختلافات فردى، تقسیم کار را به تناسب استعدادها ایجاب مى‏کند و وقتى که انسان‌ها بر حسب اصل تقسیم کار طبقه ‏بندى شدند، خود به خود جامعه طبقاتى بوجود مى‏آید و بدینسان افراد مى‏پذیرند که همه طبقات در برابر قانون یکسان نیستند. پس از اینکه چنین اطلاعاتى به خورد آن‌ها دادیم با رغبت تسلیم ما مى‏شوند و هر نوع شغلى را که به آن‌ها دهیم قبول مى‏کنند. از سوى دیگر، چنین نظام تربیتى‏اى انسان‌ها را وامى‏دارد که هر نوع نوشته‏اى را و یا هر سخنى را کورکورانه و بدون چون و چرا بپذیرند. همچنین به سبب درک ضعیف‌شان از امور، مى‏توان نفرت آن‌ها را در هر شرایطى و هر موقع که لازم باشد برانگیخت.