غلو و کفر مسیحیان در شأن عیسیج
مسیحیان با غلو و افراط در شأن حضرت عیسیج، در واقع مرتکب کفر شدند، چون برخی از آنان عیسی را پسر خدا نامیدند. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ۳۰].
«و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خدا است».
عدهای هم عیسی را خدای خود قرار دادند.
﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾[المائدة: ۷۲].
«بیگمان کافر شدهاند کسانی که میگفتند خدا همان مسیح پسر مریم است».
یعقوبیه که فرقهای از مسیحیان هستند این سخن را گفتهاند [۱۳۵].
برخی هم گفتند: عیسی یکی از سه خدااست.
﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾[المائدة: ۷۳].
«بیگمان کافر شدند کسانی که گفتند: خدا یکی از سه خدا است».
منظور آنان از سه خدا، الله، عیسی و مریم بود. گروههایی از مسیحیان از جمله ملکیان، یعقوبیان و نسطوریان چنین اعتقادی داشتند [۱۳۶].
سُدی و غیر اوگفتهاند: این آیه در مورد کسانی نازل شده که عیسی و مادرش را به همراه خداوند متعال، خدای خود دانسته و بدین ترتیب خداوند متعال را یکی از سه خدا قرار میدادند. در آیهی دیگری نیز چنین آمده است:
﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ﴾[المائدة: ۱۱۶].
«و (به یاد بیاور) آنگاه را که خدا میفرماید: این عیسی پسر مریم! آیا توبه مردم گفتهای که من و مادرم را به جز الله تعالی، خدای خود قرار دهید؟ (عیسی) گفت: تو را منزه میدانم که دارای شریک وانباز باشی!».
ابن کثیر در مورد گفتهی سُدی گفته است: این سخن در مورد «الله ثالث ثلاثة» از همهی اقوال واضحتر است [۱۳۷].
ابن کثیر همچنین در مورد آرا و نظرات مسیحیان در مورد حضرت عیسی -که اگرچه مختلفند ولی همه کفرآمیز هستند- میگوید: مسیحیان به خاطر جهالت و نادانیشان ضوابطی را نمیشناسند و برای کفر و گمراهی آنان حد و مرزی وجود ندارد، عدهای عیسی را خدا وعدهای هم او را شریک خدا میدانند، برخی هم او را پسر خدا میخوانند. در واقع مسیحیان گروههای مختلفی هستند که هر کدام از آنها دارای آرا و نظریات خاص خود هستند و اتفاق نظری با هم ندارند [۱۳۸].
[۱۳۵] تفسیر قرطبی: ج ۶، ص ۲۴۹، تفسیر شوکانی: ج ۲، ص ۶۳. [۱۳۶] تفسیر قرطبی: ج ۶، ص ۲۴۹، تفسیر ابن کثیر: ج ۲، ص ۸۱، تفسیر شوکانی: ج ۲، ص ۶۳. [۱۳۷] تفسیر ابن کثیر: ج ۲، ص ۸۱. [۱۳۸] تفسیر ابن کثیر: ج ۱، ص ۵۹۱.