چرا انسان از مقتضای فطرت خود منحرف میشود؟
گفتیم که خداوند انسان را با سرشتی آفریده است که مستلزم شناخت خدا و مقتضیات آن است ولی این فطرت گاهی از مسیر درست خود وایمان به دین حق منحرف میشود. پیامبر راستی و راستگویی حضرت محمدجهم به این حقیقت اشاره کرده و فرموده است: «ما مِن مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ، كَمَثَلِ الْبَهِيمَةِ تُنْتَجُ الْبَهِيمَةَ، هَلْ تَرَى فِيهَا جَدْعَاءَ» [۳۲].
«هیچ کودکی متولد نمیشود مگر بر فطرت (توحیدی) ولی پدر و مادرش او را یهودی، مسیحی و یا مجوسی میکند، همانطوری که چهارپایان بچهی خود را سالم به دنیا میآورند و هیچ اثری از قطع گوش (و تغییر خلقت) در آنها دیده نمیشود».
منظور از فطرت در این حدیث، اسلام است. ابن عبدالبر در این مورد گفته است: آنچه که نزد عموم علمای سلف شهرت دارد این است که منظور از فطرت در این حدیث، اسلام است، بدین معنی که خداوند قلب آدمیان را طوری آفریده است که استعداد پذیرش حق را دارد، همانطور که چشمها و گوشهایشان را طوری آفریده است که قابلیت دیدن و شنیدن را دارند، و تا زمانی که قلب آدمیان چنین استعدادی را داشته باشد، میتواند (دین) را دریابد و دین حق همان دین اسلام است. ادامهی حدیث هم بر این معنی دلالت میکند. چون در ادامهی حدیث آمده است: «کما تُنْتِجُ البهیمهُ» یعنی چهارپایان بچههای خود را به صورت کامل به دنیا میآورند و اگر به همان صورت باقی بمانند، از هر عیب و نقصی بدور خواهند ماند، ولی صاحبان چهارپایان خودشان گوش بچهی چهارپایانشان را میبُرند و بدین ترتیب خلقت آنها را تغییر میدهند [۳۳].
ابن قیم گفته است: منظور از این حدیث این است که فطرت انسان مقتضی شناخت دین اسلام و محبت نسبت به آن است، چراکه خود فطرت مستلزم اقرار و محبت است، اقرار به وجود خدا و ربوبیت و خالقیت و محبت او. البته منظور این نیست که فطرت انسان تنها استعداد اقرار به ربوبیت خدا را دارد، بلکه به این معنی است که اگر انسان به حال خود رها شود و معارضی نداشته باشد از این فطرت خود عدول هم نمیکند [۳۴].
[۳۲] صحیح بخاری با شرح عسقلانی: ج ۳، ص ۲۴۶. [۳۳] یعنی همانطوریکه اگر خلقت بچهی چهارپایان دست کاری نشود، کامل و بدون عیب و نقص است، فطرت کودکان هم اگر از طرف والدینشان دست کاری نشود پاک و بدون عیب باقی خواهد ماند. (مترجم). [۳۴] شرح عسقلانی بر صحیح بخاری: ج ۳، ص ۲۴۸-۲۴۹.