فصل دوم: چرا رسول خدا جرا دوست میداریم
محبت ما به رسول خدا جدلایل و سببهای فراوانی دارد.
دلیل اول: اینکه خدای عزوجل دوستی و پیروی از پیامبر گرامی را بر ما واجب و آن دو را با محبت و اطاعت خود همردیف گردانید، و قبلاً آیات و احادیث فراوانی که بر این امر دلالت داشتند ذکر شد.
دلیل دوم: اینکه خدای تعالی پیامبر جرا دوست دارد و او را از میان بندگانش برای مأموریت و رسالتش برگزید و هم او را بر همه آفریدههایش برتری داد، آنگونه که صاحب کتاب الجوهره (در مبحث توحید) گفته است: .
وَأَفْضَلُ الخَلْقِ عَلَى الإِطْلاقِ
نَبِيُّنَا فَمِلْ عَنِ الشِّقَاقِ
.
بزرگترین و بهترین آفریده بدون هیچ شکی پیامبر جمیباشد، پس از مخالفت و ستیزه در این مورد پرهیز کن.
به تحقیق ثابت شده است که خدا هرگاه بندهای را دوست بدارد محبت و پذیرش و مقبولیت او را نزد ساکنان زمین و آسمانی پدیدار میکند.
از ابوهریرهسروایت است که پیامبر جفرمود: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا، فَأَحِبَّهُ. فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، فَيُنَادِى جِبْرِيلُ فِى أَهْلِ السَّمَاءِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا، فَأَحِبُّوهُ. فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِى أَهْلِ الأَرْضِ» [۱۲].
«هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، جبریل را فرا میخواند که خداوند فلان را دارد، پس ای جبرئیل او را دوست بدار، پس جبرئیل او را دوست میدارد و جبرئیل مردمان آسمان را صدا میکند که به راستی خداوند فلان را دوست دارد، پس او را دوست بدارید، سپس مقبولیت او در خاطر مردم زمین نهاده میشود».
قسطلانی در شرح این حدیث گفته است: پس مردمان او را دوست میدارند، به او میگرایند و از او خرسند میگردند. بنابراین، دوستی مردم نشانۀ محبت خداوند بر بندهاش است.
وقتی برای یک فرد عادی وضعیت چنین است، پس در نظر بیاورید که نسبت به رسول خدا جچگونه باشد؟ پس بدون تردید محبت پیامبر جواجب است، و این محبت در دلهای مؤمنین و غیر ایشان ثابت است و جای دارد. و خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦﴾[مریم: ۹۶]. «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند به زودی خدای رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار میدهد»قرطبی (مفسر بزرگ قرآنکریم) در تفسیر این آیه گفته است: یعنی خداوند محبت او را در دلهای بندگانش قرار داده است، چنانکه ترمذی نیز از حدیث سعد و ابوهریره روایت کرده است که پیامبر جفرمود: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ إِنِّى قَدْ أَحْبَبْتُ فُلاَنًا فَأَحِبَّهُ قَالَ فَيُنَادِى فِى السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْمَحَبَّةُ فِى أَهْلِ الأَرْضِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ﴿سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦﴾ وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ إِنِّى قَدْ أَبْغَضْتُ فُلاَنًا فَيُنَادِى فِى السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْبَغْضَاءُ فِى الأَرْضِ» [۱۳]. «وقتی خداوند بندهای را دوست بدارد جبرئیل را ندا دردهد که همانا فلان را دوست دارم پس او را دوست بدار، در نتیجه جبرئیل مردمان آسمان را ندا میدهد، سپس محبت او در میان اهل زمین نازل میشود. پس آن معنی فرموده خدای تعالی است که به زودی خداوند رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار میدهد، و هنگامی که خداوند از بندهای خشمگین شود، جبریل را فرا خواند که همانا من از فلان بیزارم و بر او خشم گرفتهام، پس جبرئیل در میان اهل آسمان ندا میدهد، سپس کینه و تنفر از او در میان اهل زمین نازل میگردد.
دلیل سوم: به سبب مهر و رحمت او بر امتش میباشد و هم به سبب علاقه و حرص شدید پیامبر بر هدایت و نجات و راهنمایی امتش از آتش دوزخ، و اینها صفات ثابت و همیشگی آن حضرت است. و خداوند در بیان این اوصاف میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾[التوبة: ۱۲۸]. «قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».
و مسلم در صحیح خویش از عبدالله بن عمرو بن العاصسروایت کرده است که گفت: رسول خدا جاین آیه را تلاوت فرمود که ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٦﴾[إبراهيم: ۳۶].
«پروردگارا! آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هرکه از من پیروی کند، بیگمان او از من است و هرکه مرا نافرمانی کند، به یقین تو آمرزنده و مهربانی»و این آیه را از قول عیسی÷خواند: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸]. «اگر عذابشان کُنی آنان بندگان تواند، و اگر برایشان ببخشای تو خود توانا و حکیم و دانایی»سپس رسول خدا جدو دستش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! امتم امتم (یعنی به پیروانم رحم کن) و گریه کرد؛ پس خدای عزوجل فرمود: ای جبرئیل! پیش محمد جرو – هرچند خدا به حال او داناتر است – از او بپرس، چه چیزی سبب گریه او شده است، پس جبرئیل نزد رسول خدا جآمد و از او پرسید، پس رسول خدا ججبرئیل را از آنچه گفته بود باخبر گردانید – و حال آنکه خدا از همه داناتر است بر احوال – سپس خدای تعالی فرمود: ای جبرئیل! نزد رسول خدا جرو، و به او بگو: «إنَّا سَنُرْضِيكَ في أمَّتِكَ وَلاَ نَسُوءُكَ» [۱۴]. «از امتت خوشنود و راضی خواهم شد و تو را اندوهگین نمیکنم».
بیان رحمت و مهربانی پیامبر جنسبت به امتش بیشتر از آن است که به شمار آید.
دلیل چهارم: اینکه دین و شریعت و تعلیم و راهنمائیهای پیامبر جبهترین و نیکوترین شرایع و تعالیم و راهنمائیهاست. پیوسته میل داشت تا در همه چیز بر امتش آسان گیرد و از صفات آن حضرت جاینکه از میان دو امر آسانترین را برمیگزید به شرط آنکه گناه و ناروا نمیبود.
و به یقین دستور فرموده است به ما که در کارهایمان از سختگیری بر همدیگر بپرهیزیم و بر هم آسان گیریم و از سخنان آنحضرت است که «يَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَلا تُنَفِّرُوا»نسبت به هم آسان گیرید و سخت نگیرید، و بخشندگی و رحمت خداوند را مژده دهید و مردم را از خشم الهی نترسانید و مردم را از دین بیزار نکنید.
دلیل پنجم: به سبب مهربانی و دلسوزی و خوشرویی و بخشندهبودن و گذشت و بزرگواری پیامبر جاو را دوست میداریم.
از جمله عطوفت و مهربانی آنحضرت جآن است که دعوتش را تا روز رستاخیز ذخیره کرده و به تأخیر انداخته است تا اینکه در سختترین وقتها و شدیدترین تنگناهای روز قیامت شفیع امتش گردد.
از ابوهریرهسروایت است که پیامبر جفرمود: هر پیغمبری را دعوتی مستجاب و پذیرفته است، پس هر پیغمبری در بهرهمندی از دعوتش شتاب و تعجیل کرده است، اما من دعوتم را برای شفاعت امتم در روز قیامت نگاه داشتهام تا به خواست خدا هرکس از امتم که بمیرد و با خدا انباز و شریک نگیرد، از دعوتم بهرهمند آید [۱۵].
و باز از جمله مهربانی و عطوفت آن حضرت جآن است که همیشه برای امتش دعای خیر میکرد و به حال و وضعیت ایشان توجه مینمود و از خدای توانا میخواست تا راه خطا را بر آنها ببندد و تلاش و کوشششان را موفق گرداند تا اینکه رضای خدا را به دست آورند و از خشم و غضب او به دور باشند.
بزار از عایشهلروایت میکند که او گفت: هرگاه پیامبر جرا خوشحال و شادمان میدیدم، میگفتم یا رسول الله جبرایم نزد خداوند دعا کن، حضرت جفرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِعَائِشَةَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهَا وَمَا تَأَخَّرَ، مَا أَسَرَّتْ وَمَا أَعْلَنَتْ». «خداوند از گناهان گذشته و آینده عایشه، از آنچه آشکارا و نهان انجام داده است، درگذر» پس از آن عایشهلخندید به گونهای که سرش بر آغوشش افتاد، حضرت رسول جفرمود: آیا دعای خیر من تو را شاد نمود؟ عایشهلفرمود: چرا از دُعای تو شادمان نباشم؟
سپس پیامبر جفرمود: سوگند به خدا این دعای خیر من است در هر نمازی برای امتم [۱۶].
روایت شده است که مردی بادیهنشین از حضرت رسول جچیزی درخواست کرد، و آن حضرت آن را به وی بخشید» سپس فرمود: ای اعرابی! آیا به تو نیکی کردم؟ اعرابی گفت: خیر نیکی نکردی، مسلمانان خشمگین شدند و بر او پرخاش کردند، پیامبر جبه آنان فرمود که دست نگه دارید، سپس برخاست و به خانهاش رفت و اعرابی را فرا خواند و انعام بیشتری به او داد سپس فرمود: آیا دربارۀ تو نیکی کردم؟ اعرابی گفت: بله، خداوند به تو و به خاندان و بستگانت پاداش نیک دهد، پس پیامبر جفرمود: پیش از این آنچه شایسته نبود گفتی، و در وجود یارانم از آنچه گفتی رنجشی به وجود آمد، و اگر میخواهی و دوست داری، آنچه را نزد من اکنون گفتی، پیش آنان نیز باز گوی، تا آن رنجشی که از تو در دل دارند زدوده شود، اعرابی گفت: بله میگویم، پس فردای آن روز اعرابی آمد و پیغمبر جفرمود: این اعرابی آنچه را نمیبایست گفت، پس ما در حق او بیشتر بخشش کردیم، و او یقیناً از ما خرسند گشته است، آیا چنین است؟ اعرابی گفت: بله، خداوند به تو و به خاندان و بستگانت پاداش نیک دهد. پس پیامبر جفرمود: وضع من و حال این مرد مانند حال مردی است که شترش از او نافرمانی کرد و گریخت، مردم شتر را دنبال کردند و جز رمیدن بیشتر شتر کاری از پیش نبردند، صاحب شتر فریاد زد که من و شترم را به حال خود واگذارید، زیرا من نسبت به شترم از شما داناتر و مهربانتر هستم، سپس روبرویش درآمد و با دست مشتی از خاکروبههای روی زمین را برداشت و شتر را باز گردانید و شتر زانو زد، بارش را بر او بست و سوارش شد. و اگر من آنگاه که آن اعرابی آن سخن نابایسته را گفت، او را به حال خود رها میکردم، پس شما او را میکشتید و او به دوزخ میرفت».
از پیامبر جروایت است که فرمود: «لا يُبَلِّغْنِي أَحَدٌ مِنْكُمْ عَنْ اَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِي شَيْئًا، فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَيْكُمْ وَأَنَا سَلِيمُ الصَّدْرِ»«کسی از شما در باره یارانم چیزی را به من نگوید که سبب رنجش من از آنان گردد، زیرا دوست میدارم که با دلی پاک با آنان روبرو گردم».
حضرت رسول جاگر در نماز گریه کودک را میشنید، نمازش را زودتر به پایان میبُرد.
زمانی که پیامبر جدر حال سجده بود حسنسوارد شد و بر دوشش نشست و پیامبر تأخیر کرد و از سجده برنخاست، تا اینکه حسنساز دوش او پایین آمد. همین که نمازش را تمام کرد، یکی از یارانش به او گفت: سجدهات را طولانی کردی، پیامبر جفرمود: «إِنَّ ابْنِي ارْتَحَلَنِى فَكَرِهْتُ أَنْ أُعْجِلَهُ»«چون پسرم (حسن) روی دوشم بود، دوست نداشتم او را وادار کنم زودتر از دوشم پایین آید».
و بیشتر از این به حلم و بخشش و بزرگی و گذشتش اشاره نمیکنم، فقط همین بس هنگامی که خدا او را بر قریش پیروز کرد و یاریش نمود و فاتحانه و یپروزمندانه وارد مکه شد، سرمست پیروزی نشد و پیروزی او را مستبد و خودرای نکرد، بلکه روی شترش سرش را در برابر عظمت و لطف الهی فرود آورد و کلمه جاودانهاش را بر زبان راند و فرمود: ای قریش! چه میبینید و چه میاندیشید که من آن را دربارۀ شما انجام دهم، گفتند: در مورد ما نیکی کنید مانند برادری بخشانیده و برادرزادهای کریم و بزرگ، حضرتش فرمود: بروید، شما آزاد و در امانید.
چه زیباست عفو و بخشش در هنگام قدرت و توانایی! چه مقدار عظیم و بزرگ است این نفس و جان که بر هر شرف و عظمتی برتری دارد و بر کینه و انتقام غلبه کرد و پیروز گشت و همه خوشیهای دنیا را کنار گذاشت، و در بزرگواری و شرف به بالاتر از آنچه انسان به آن دست یابد رسید.
اینان قریش هستند، همان قریشی که محمد جکسانی از آنها را میشناسد که باهم تبانی کردند تا او را به به قتل رسانند، و هم افرادی که پیش از فتح مکه او و یارانش را شکنجه کردند و آزردند، و نیز کسانی که در جنگ بدر و احد با او جنگیدند، و هم کسانی که در محاصره او در غزوه خندق شرکت داشتند، و افرادی که همۀ عرب را بر او شورانیدند و نیز همه آنهایی که اگر قدرت داشتند و میتوانستند او را میکشتند و پاره پاره میکردند، و در این دشمنیهایشان لحظهای ناتوان و خسته نبودند و آنی درنگ نمیکردند.
همه اینان امروز تحت سلطه و فرمان اویند، و دستور او دربارۀ ایشان نافذ و روان است، و هزاران سرباز سراپا مسلح در فرمان او بودند که میتوانستند در یک چشم برهم زدن شهر مکه و همه مردمش را نابود گردانند. اما محمد، رسول خدا جبا دشمنی و کینهکشی آشنا نیست، و مردی نیست که بخواهد به دشمنی و انتقام از مردم برخیزد. پیامبر مردی ستمگر و خودخواه نیست، خداوند او را بر دشمنانش مسلط و چیره کرد و او عفو و بخشش را پیش گرفت.
و با این کارش در نیکویی و وفا به عهد و عظمت نفس برای عموم مردمان جهان و نسلهای آینده نمونه و ضرب المثل شد که هیچکس به آن حد و مرز نمیرسد و نخواهد رسید.
دلیل ششم: به سبب همنشینی و معاشرت نیک و کمال ادبش و اخلاق پسندیدهاش با مردمان مختلف، و اما در حُسن معاشرت و نیکی اخلاق و کمال ادب و خوشرویی و خوشخوئیش با همه مردمان به غایت و حدی رسیده است که دریافت آن در توان و درک هیچکس نیست، و در این مورد فرموده پروردگارش را به اثبات رسانید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ۴]. «به راستی تو بر اخلاق بسعظیم و بزرگی هستی».
سرور ما حضرت علیسگفته است: پیامبر جبلندهمتتر از همه مردم بود و بیشتر از همه مردم پذیرای سخن دیگران بود، و در سخن راستگوترین مردمان بود، و در خوی و منش مهربانترین و در معاشرت با مردمان گرامیترین ایشان بود.
قیس بن سعد بن عباده گفت: «رسول خدا جاز ما دیدن کرد، هنگام بازگشت سعد الاغی را که پارچه تاج عروس روی آن انداخته بود آورد و پیامبر برآن سوار شد. سپس سعد گفت: ای قیس همراه پیامبر جبرو، قیس گفت: پیامبر جبه من گفت همراه من سوار شو، من شرمم آمد و خودداری کردم، پس پیامبر جفرمود: یا سوار شو یا برگرد. بنابراین، برگشتم.
یارانش را دوست میداشت و از آنان بیزار نبود، و بزرگ هر قومی را گرامی میداشت و او را بر آنان مهتر میگردانید و از مردمان پرهیز میکرد و خود را از آنان حفظ مینمود، بدون آنکه خوشرویی و خوی نیکش را از ایشان دریغ دارد، و از حال و وضع یارانش جستجو مینمود و حق و سهم هریک از همنشینانش را در جای خود رعایت میکرد، و همشنین او هرگز گمان نمیکرد کسی نزد پیامبر جگرامیتر از او باشد.
و هرکس برای نیازی نزد او مینشست – در صورت عدم برآوردهشدن آن نیاز – با صاحب حاجت شکیبایی مینمود تا جائی که آن شخص نیازمند از درخواستش منصرف میشد.
و هرکس نیازی را از او درخواست میکرد او را برنمیگرداند، جز آنکه آن درخواست را برآورده میکرد و یا با خوشرویی و مهربانی به او پاسخ میداد. به راستی که خوشخلقی و خوشرویی او همه مردم را دربر میگرفت، او برای مردم بسان پدری مهربان بود، همه نزد او در حقوقشان یکسان بودند.
همیشه آنحضرت÷شادمان و گشادهروی و نرمخوی و آرام بود، تندخو و سختدل نبود صدایش را بلند نمیکرد و سخنان زشت بر زبان نمیراند، عیبجوی و مداح نبود، و از آنچه بدان رغبت نداشت غفلت میورزید و بدان توجه نمینمود؛ و دعوت و هدیه دیگران را میپذیرفت و پاداش آن را هم میداد.
انس – صحابی بزرگ – گفت: مدت ده سال به رسول خدا جخدمت میکردم و کارهای ایشان را انجام میدادم، هرگز کلمه اف را که نشان نفرت و بیزاری است، به من نگفت. و هرگز نفرمود چرا فلان کار را انجام ندادی.
با یارانش شوخی و مزاح میکرد و با آنان همنشینی و گفتگو مینمود و دعوت همه را از آزاد و بنده گرفته تا کنیز و تهیدست و مسکین میپذیرفت، عذر و پوزش دیگران را قبول میفرمود و از بیماران در دورترین نقطه شهر مدینه عیادت میکرد.
و به هرکس میرسید ابتدا سلام میکرد، و در مصافحه و احوالپرسی با یارانش پیشدستی مینمود و هرکه را که بر او وارد میشد گرامی میداشت، و چه بسا ردایش را بر او میگسترد و او را بر خود ترجیح میداد، و اگر میهمان – به خاطر ادب – خودداری میکرد، خود برآن مینشست. یارانش را با کنیه و لقب نام میبرد، و به خاطر بزرگداشت ایشان با نامهایی ایشان را فرا میخواند که خوشایندشان بود، سخن کسی را قطع نمیکرد.
- مبادا آن شخص سخنش را ناتمام بگذارد - تا زمانی که آن شخص سخنش را به پایان میبرد یا از آنجا برمیخواست.
و با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود حتی پیش از آنکه به پیغمبری برگزیده شود و مردمان را به راه خدا فرا خواند بیشتر از هرکس لبخند بر لب داشت، درونش از همه مردمان پاکتر و وجودش از همه شریفتر و بزرگوارتر بود.
دلیل هفتم: به خاطر وفاداریش در حُسن عهد و پیمان و به پایانبردن و انجامدادن وعدههایش.
عبدالله بن ابی الحمساء گفت: پیش از بعثت با پیامبر جداد و ستد کردم و مقداری از طلبم پیش او مانده بود و با او قرار گذاشتم که در همان محل خرید برای وصول مطالبه نزد اوایم، پس فراموش کردم به آن محل بروم، پس از سه روز یادم آمد، به آنجا رفتم و با شگفتی دیدم که پیامبر در آنجا منتظر است، پس فرمود: ای جوان! به راستی مرا به زحمت و درد سر انداختی که مدت ۳ روز است در اینجا منتظر تو میباشم.
انسسگفت: هرگاه برای پیامبر هدیه میآوردند میفرمود: آن را به خانه فلان زن ببر، زیرا وی در زمان حیات خدیجه پیش ما میآمد و دوست خدیجه بود، و به راستی خدیجه را دوست میداشت.
وقتی نمایندگان نجاشی به مدینه آمدند، آن حضرت جشخصاً از ایشان پذیرایی میکرد، یارانش به او گفتند: ما کارهای شما و پذیرایی از مهمانان را انجام میدهیم، آن حضرت جفرمود: دوست میدارم خودم از آنان پذیرایی نمایم، زیرا آنان یاران ما را در حبشه گرامی داشتند.
آن حضرت جبرای ثویبه خدمتکار ابولهب لباس و پول میفرستاد، زیرا ثویبه به پیامبر جدر کودکی شیر داده بود، و چون ثویبه از جهان رفت، پیامبر جپرسید: آیا از خویشان وی کسی در حیات است؟ گفتند: نه، از بستگانش کسی زنده نیست، چون که بسیاری از صفات والا و اخلاق و روشهای پسندیدهای که آن حضرت جبه آن آراسته بود و نیز پاکی و پاکیزگی گویایی و سخنوری و شجاعت و دلاوری بینظیر او و هم شرم و حیا و دادگری و پاکدامنی و راستگویی و نیکویی گفتار و خصایل دیگرش را کتابهای سیره بیان نمودهاند، فقط من اینجا قصد دارم برخی از سیرت و زندگانی حیاتبخش و روحانگیز پیامبر جرا بیان کنم تا مانند ضرب المثلی بیانگر و توضیح مطالب گفته شده باشد.
خلاصه کلام اینکه آن حضرت جبه صفاتی بسعالی آراسته بود، پروردگارش او را نیکو و خوب پرورش نمود و او را ادب آموخت.
خداوند متعال در این باره خطاب به آن حضرت جفرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ۴]. «به راستی تو بر اخلاق بسعظیم و بزرگی هستی»و همین خصلتها بود که مردمان را به او نزدیک گردانید و محبت او را در دلها جای داد، و خوی و طبیعت سرکش قومش را پس از نفرت و بیزاری رام او کرد و آنان را واداشت تا گروه گروه به دین اسلام بگرایند و یارو یاور و دوستدار اسلام شوند، به گونهای که خود و ثروت و هرچه داشتند در راه اسلام فدا کردند.
هرگاه برخی از این صفات پسندیده در انسانی موجود باشد، محبت و تمجید و تقدیر دیگران را نسبت به خود برمیانگیزاند، چه برسد به آن حضرت جکه به تمام خصلتهای نیک و منشهای عالی و کاملترین آنها آراسته بوده است.
پس بر هر مسلمانی لازم و واجب آید که پیامبر جرا دوست بدارد، و نیز واجب و لازم است همه کسانی را که پیامبر ایشان را دوست دارد، دوست بدارد. زیرا دوستِ دوست، محبوب و گرامی است.
[۱۲] بخاری و مسلم روایت کردهاند. [۱۳] ترمذی روایت کرده است، حدیث صحیح و حسن است. [۱۴] جامع الاصول، جلد ۸ صفحۀ ۵۸۴. [۱۵] روایت از مسلم در کتاب ایمان شماره ۱۹۹. [۱۶] هیثمی گفت که راویان این حدیث راویان صحیح هستند.