گریه ابوبکر صدیق از بیم سوء قصد سُراقه به جان پیامبر ج
ابوبکر صدیق در غار ماند و با همه توانش مدت سه روز از پیامبر مواظبت کرد، در روز سوم هنگامی که دانستند، دیگر به دنبالشان نیستند و اوضاع آرام شده است، و اینکه خدای تعالی به معجزه مشهور غار ثور رسول گرامی را حفظ کرد و نجات داد، دو مهاجر به قصد شهر مدینه غار را ترک کردند.
قریش از اینکه به مراد خود نرسیدند و آنان را نیافتند، سرگردان و متحیر شدند، خشم و کینه قریش بیشتر شد و به حالت انفجار رسید، و صد شتر پاداش و مژدگانی برای کسی که پیامبر جرا به آنان بازگرداند، تعیین کردند.
یکی از پهلوانان بیباک قریش به نام سراقه بن مالک از این جایزه بزرگی که مردمان را فریب میداد و برای دستیافتنش آنها را به هر گناه و جنایتی برمیانگیخت، آگاهی یافت. لباس رزم بر تن کرد و سلاح برداشت و در میانه راه به آن دو مهاجر (پیامبر و ابوبکر) رسید، و یقین کرد که به خواستهاش دست یافته است، و به زودی این جایزه فریبنده و جذاب را به دست خواهد آورد.