۱- در باره محبت سعد بن معاذ نسبت به پیامبر ج
ابن اسحاق از عبدالله بن ابی بکرسروایت کرد که سعد بن معاذ در جنگ بدر به پیامبر گفت: ای رسول خد ج! میباید برایت سایبانی بسازیم که در آن استراحت کنی و شتران سواری نزدت آماده میگردانیم، سپس با دشمنی رویاروی میشویم، اگر خدا ما را گرامی دارد و بر دشمنان پیروز گرداند، آن چیزی که خواست ماست و ما آن را دوست میداریم، و اگر به گونهای دیگر بود و شکست خوردیم بر شتران سوار میشوی و به کسانی که پشت سرمان قرار دارند میپیوندی. به راستی گروههایی پشت سرمان قرار دارند دوستی و محبت ما نسبت به تو بیشتر از آنان نیست، و اگر آنان یقین میداشتند که تو درگیر جنگ میشوی از تو عقب نمیماندند و تأخیر نمیکردند. خدا به واسطه آنان تو را از گزند محفوظ میدارد، آنان مشاور تو هستند و همراه تو مبارزه میکنند. پس پیامبر جاو را به نیکی ستود و برایش دعای خیر کرد، سپس اصحاب برای استراحت پیامبر جسایبانی ساختند.
این یکی از موارد بسیار شگفتآور از صداقت و وفای مسلمین و محبت فراوان و عظیم آنان نسبت به پیامبر خدا جو ایمانشان به پیامبری و رسالت اوست.
آری، مسلمانان میدانند که در این جنگ «بدر» قریش از لحاظ تعداد برآنان برتری دارند و سه برابرشان میباشند، و با این وجود تصمیم گرفتند در برابر آنان ایستادگی کنند و با آنان بجنگند.
ایشان (مسلمانان) کسانی هستند که با وجود از دستدادن غنائم قریش هرگز کسب منافع مادی آنان را بر جنگ تشویق و تحریض نکرد و با وجود این در کنار پیامبر جایستادند و او را تأیید و یاری کردند.
اینان با وجود اینکه میان امید و آرزو به پیروزی و ترس از شکست مردد بودند، نظر به اینکه دو نیرویی که در برابر هم بودند، از لحاظ نظامی هم طراز و مساوی نبودند، با وجود همه اینها از ترس اینکه مبادا دشمن بر پیامبر جپیروز شود، در فکر یاری و حفظ جان او بودند و راه ارتباط او را با کسانی که در مدینه مانده بودند، فراهم میکردند تا با یاری ایشان جهاد و مبارزه را باز ادامه دهد.
پس کدام دوستی و محبت در شگفتی و فراوانی فراتر از این محبت است و کدام ایمان مانند این ایمان پیروزی را تضمین میکند.
این جایگاه دیگری است که بیانگر بزرگواری و محبت عمیق سعد بن معاذ است که تندبادهای حوادث هرچند سخت و شدید باشند، آن را از جای نمیکَنند.
هنگامی که خبر بیرونآمدن قریش از مکه و رویآوردن ایشان به جانب مدینه به پیامبر جرسید و او دانست که هدف آنان نابودی محمد جو یاران اوست، فرمود: ای مردم! مرا راهنمایی کنید و هدف پیامبر از این گفتارش مسلمانان انصار بود که با پیامبر بیعت کرده بودند که او را در برابر تجاوز دشمن به شهرشان یاری دهند، و در باره دفاع از پیامبر جدر خارج از شهرشان بیعت نکرده بودند.
پس هنگامی که انصار دریافتند که منظور پیامبر جایشان است، - و سعد بن معاذ پرچمدارشان بود – سعد به پیامبر نگریست و گفت: ای رسول خدا ج! گویا روی سخنت با ما بود، پیامبر جفرمود: آری. سعد گفت: ای رسول خدا ج! بیگمان ما به تو ایمان آورده ایم و تو را تصدیق نمودهایم، و گواهی دادیم که آنچه را از طرف خدا آوردهای راست و برحق است، و با تو برآن عهد و پیمان بستیم، فرمانبردار و مطیع میباشیم، پس آنچه میخواهی انجام بده، ما با تو هستیم، سوگند به کسی که تو را برانگیخت و مبعوث کرد، اگر این دریا را بر ما عرضه داری و بنمایی و خود در آن فرو روی همراهت وارد آن میشویم و حتی یک نفر از ما سرپیچی نمیکند، و اگر فردا ما را به جنگ با دشمن ببری، ناخشنود و ناراضی نمیگردیم، ما در جنگ شکیبا و پایداریم و هنگام مصاف و رویاروی با دشمن صادق و راستکرداریم. امید است خدا از ما چیزی را به تو بنمایاند که سبب روشنی چشم تو و خرسندی تو گردد، پس به امید یاری و برکت خدا ما را روانه جنگ کن.
هنوز سعد سخنش را تمام نکرده بود که اثر شادی و خوشحالی کامل از صورت پیامبر جنمایان گردید و دستور حرکت سپاه را صادر کرد و مژده پیروزی به آنان داد.