۱۲- رسول خدا جمرا (سُرَق) نام نهاد و هرگز آن (نام) را رها نمیکنم
برادر مسلمان، این داستان را به خاطر بسپار که بر محبت فراوان اصحاب به پیامبر سخنان و افعال و هرآنچه به او وابسته است دلالت دارد.
از ابن ربیع و ابن سعد عبدالرحمن بن سلمانی روایت است که گفت: «در کشور مصر بودم، مردی به من گفت: آیا میخواهی که تو را به مردی از یاران رسول خدا جراهنمایی کنم و نزد او برم؟ گفتم: آری، پس او به مردی اشاره کرد و نزد او رفتم، گفتم تو کیستی؟ خدایت ببخشاید گفت: من سراقه بن اسد الجهنی الانصاری میباشم، پس گفتم: سبحان الله، شایسته تو نیست که به این نام مشهور گردی، و تو مردی از یاران رسول خدا جهستی، گفت: رسول خدا جمرا سُراقه نام نهاد و هرگز نمیخواهم آن را از خود دور کنم.
گفتم: چرا پیامبر جتو را سُراقه نام نهاد؟ گفت: مردی از صحرا دو شتر را برای فروش به شهر آورده بود و من آنها را از وی خریدم و به او گفتم: با من بیا تا بهای آن را به تو بپردازم، سپس وارد خانه ام شد و از سوی دیگر آن خارج شدم و شتران را فروختم و به بهای آن شتران نیازهایم را برطرف کردم، و خود را پنهان کردم تا مطئمن شدم که مرد اعرابی رفته است. سپس از نهانگاه کردم تا مطمئن شدم که مرد اعرابی رفته است، سپس از نهانگاه بیرون آمدم، همان لحظه مرد اعرابی در آن محل ایستاده بود، مرا گرفت و نزد رسول خدا جبرد، و جریان را برای پیامبر جبازگو کرد. پیامبرجفرمود: چه چیزی تو را بر انجام این کار واداشت؟ گفتم: ای رسول خدا جبا بهای آنها نیازم را برطرف کردم، فرمود: بدهی و بهای شتران را به وی بپردازد. گفتم: اصلاً چیزی ندارم. رسول خدا جفرمود: تو دزد میباشی، ای اعرابی او را ببر و بفروش تا تمام حق تو ادا گردد. هریک از مردم بهای او را پرسیدند تا وی را بخرند، اعرابی به مردم نگریست و گفت: چه میخواهید؟ آنان گفتند: ما چه میخواهیم؟ میخواهیم در برابر او به تو فدیه دهیم.
اعرابی گفت: سوگند به خدا هیچیک از شما به آزادی او حریصتر و نیازمندتر از من نیستید، برو که به راستی تو را آزاد کردم [۳۱].
در حقیقت به اندازهای محبت پیامبر جدر وجود این شخص ریشه گسترانده و رسوخ یافته بود که هرگز حاضر نشد این نام (سُرَق) را از خود دور گرداند، خدایش او را ببخشاید و از او خرسند باشد.
[۳۱] از کتاب حسنُ المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة، از سیوطی.