خیانت در گزارش تاریخ - جلد اول

اعتراض بر کتب سیره!

اعتراض بر کتب سیره!

در آغاز کتاب «بیست و سه سال» چنین می‌خوانیم:

«سال ۵٧۰ م. کودکی از آمنه بنت وهب در مکّه چشم به زندگی گشود و او را محمّد نامیدند. این نوزاد پس از مرگ پدر خود عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمد و در پنج سالگی مادر خود را از دست داد و پس از اندکی جدّ توانا و کریمش که یگانه حامی و نگهبان وی بود به جهان دیگر شتافت. این طفل که عموهای متعدّد و نسبتاً متمکّن داشت و تحت سرپرستی یکی از فقیرترین ولی جوانمردترین آنها قرار گرفت، سرگذشت حیرت‌زا و شگفت‌انگیزی دارد که شاید در تاریخ مردان خودساخته و حادثه ‌آفرین جهان بی‌مانند باشد.

هزارها کتاب درباره زندگی و حوادث بیست و سه ساله ظهور و أفول او و همه کردارها و گفتارهای این مرد فوق‌العادّه نوشته شده است و تحقیقاً از او بیش از تمام رجال تاریخی قبل از او اسناد و مدارک و قوانین در دسترس محقّقان و پژوهندگان قرار گرفته است، معذلک هنوز کتاب روشن و خردپسندی درباره وی نوشته نشده است که سیمای او را عاری از گرد و غبار اغراض و پندارها و تعصّبات نشان دهد و اگر هم نوشته شده باشد من بدان دست نیافته‌ام» [٩].

این سرآغاز کتابی است که نویسنده‌اش در نخستین صفحات آن می‌کوشد تا از ارزش کار دیگران بکاهد و از این رهگذر کار خود را بزرگ جلوه دهد! امّا این ادّعا با اعترافات دیگر او که در متن همین کتاب آمده است سازش ندارد زیرا:

اوّلاً، در صفحه ۱۰۵ از کتاب خود اذعان نموده که آثار بسیاری درباره سیره پیامبر اسلامجنگاشته شده که تردید ناپذیر و قطعی است بگونه‌ای که این امتیار در هیچیک از ادیان تاریخی ملاحظه نمی‌شود. و در این باره می‌نویسد: «امری که پژوهنده بی‌طرف و حقیقت‌جوی را گمراه نمی‌کند کثرت مستندات است، گولدزیهر نیز معتقد است که روایات و احادیث و سیره‌هایی که صورتی قطعی و روشن از شارع اسلام ترسیم می‌کنند، در هیچ یک از تواریخ دینی جهان دیده نمی‌شود». ما از نویسنده که خود را با «گلدزیهر» کاملاً موافق نشان می‌دهد، می‌پرسیم: با وجود سیره‌هایی که سیمای قطعی و روشن پیامبر بزرگوار اسلامجرا ترسیم می‌کنند، ادّعای نویسنده کتاب «بیست و سه سال» مبنی بر اینکه هنوز کتاب روشن و خردپسندی درباره پیامبر اسلامجنوشته نشده، چه معنا دارد؟ مگر خرد، چیزی بیش از ارائه «صورتی قطعی و روشن» از کتاب‌های سیره انتظار می‌برد؟

ثانیاً، نویسنده کتاب «بیست و سه سال» خود، در طیّ کتابش از اثری «شریف و جلیل» نام بُرده که درباره حیات رسول اکرمجتألیف یافته است و در این باره ضمن صفحه ۱۰٧ چنین می‌نویسد:

«محمّد عزت دروزه، نویسنده فلسطینی، کتابی در سیره حضرت رسول نوشته و مقیّد بوده است آراء و عقاید خود را بر نصوص قرآنی متکّی سازد. این مسلمان روشنفکر که در سراسر دوجلد کتاب شریف و جلیل خود خلوص و ایمان او به حضرت رسول و شریعت اسلامی ساطع است...».

آیا کتاب شریف و جلیل «محمّد دروزه» نویسنده مسلمان و روشنفکر فلسطینی از نوع همان کتاب‌های ظُلمانی و خرد ناپذیر!! شمرده می‌شود که گردوغبار أغراض و پندارها بر آن نشسته است یا نه؟!.

اگر اینطور نیست پس این تناقُضات چیست؟ و اگر هست پس چرا کتاب او را «شریف و جلیل» می‌شمارید!.

ثالثاً، شما اعتراف می‌کنید که: اگر کتاب روشن و خردپسندی درباره زندگانی پیامبر اسلام تاکنون نوشته شده باشد، بدان دست نیافته‌اید، با وجود این ناآگاهی چگونه به خود حقّ می‌دهید که همه کتب سیره را به غرض‌ورزی و باطل‌گویی متّهم سازید چرا بی‌اطّلاعی خویش را دستاویز حمله به آثار دیگران قرار می‌دهید؟

شما که (صرف‌نظر از آثار قدما یعنی آثاری که به اعتراف گلدزیهر و موافقت شما، شامل سیره قطعی و روشن پیامبرند) از کتب مسلمانان معاصر خودتان درباره حیات رسول اکرمجبی‌خبرید، چگونه به خود حقّ می‌دهید همه را نفی و انکار کنید؟ به عنوان نمونه:

آیا شما از کتاب مستنّد و مفید «فقه السیّرة» اثر دکتر «محمّد سعید رمضان البوطی» هیچ آگاهید؟

آیا از کتاب «سیرة الرّسول» اثر وزین «محمّد اسماعیل ابراهیم» اطّلاع دارید؟ آیا از کتاب روشنفکرانه و محقّقانۀ «فقه السیرة» تألیف «محمّد الغزالی» هیچ خبر دارید؟ آیا کتاب «الرّسول» اثر ارزندۀ «سعید حوّی» را هیچ خوانده‌اید؟

آیا با کتاب پرارزش و تحلیلی «النّبیّ محمّدج» اثر «عبدالکریم خطیب» هیچ آشنایی دارید؟ اگر ندارید پس چرا از سر غرور همه را به غرض‌ورزی و پندارگرایی متّهم می‌سازید و جانب تقوی و حُرمت انصاف را رعایت نمی‌کنید؟

شگفتا از کسی که با داشتن این عیوب، بر کتاب‌های سیره‌نویسان عیب می‌نهد و از آثار ایشان شِکوه می‌کند! و با اینکار، سخن شاعر عرب را بیاد می‌آورد که گفت:

وغیر تقی یأمر الناس بالتقی
طبیب یداوی الناس وهو علیل [۱۰]

در اینجا لازم است نکته‌ای را خاطرنشان سازم که ناآگاهی از آن در برخورد با کتب سیره و تاریخ اسلام مشکلاتی را برای خواننده ببار می‌آورد و دور نیست که بی‌اطّلاعی از نکته مزبور، یکی از عواملی بوده که نویسنده «بیست و سه سال» را از درک صحیح آثار اسلامی بازداشته است.

باید دانست که روش سیره‌نگاران کُهن و مورّخان قدیم اسلامی چون اسلوب نویسندگان امروز نبوده که غالباً می‌کوشند تا درباره زندگانی کسی یا وقوع حادثه‌ای شخصاً اظهارنظر کنند. مورّخان ما نخست کوشیده‌اند تا منقولات یا روایات تاریخی را از دستبرد حوادث و پراکندگی حفظ کنند و از زبان و نوشته‌های دیگران جمع آورند لذا تا آنجا که مقدورشان بوده به ضبط روایات با ذکر اسناد و سلسله روات آنها پرداخته و حتّی‌ المقدور بر آن بوده‌اند تا روایات خود را از راویانی نقل کنند که به دروغ‌گویی و فساد در دین متّهم نباشند بنابراین کوشش آنان بیشتر به نقل آثار تاریخی معطوف شده است که در میان آنها اخبار قطعی وجود دارد و شایعات ضعیف و ناصحیح نیز هست امّا اظهانظر شخصی یعنی قبول اثر یا توجیه و تفسیر یا احیاناً ردّ آن، نزد ایشان بستگی به بحث دیگری داشته و راه استنباط و اجتهاد به روی مورّخ و خواننده باز بوده است و لذا می‌بینیم که در پاره‌ای از موارد یک سیره‌نویس یا مورّخ، درباره حادثه‌ای تاریخی، روایات گوناگون نقل می‌کند و برای هر روایت اسنادی جداگانه می‌آورد تا خواننده پژوهشگر، خود بر آن اسناد نظر افکند و به تحقیق پردازد و صحیح را از ناصحیح بازشناسد و قول درست را برگزیند، از اینرو سیره‌ها و تواریخ کهن اسلامی، به کُتب حدیث بیشتر شباهت دارند و اغلب همچون: مغازی واقدی و طبقات ابن سعد و تاریخ طبری با ذکر اسناد و راویان تألیف شده‌اند. از طرفی تنها فرقه حشویّه و علمای اخباری بوده‌اند که از راه ساده‌اندیشی، همه روایات را می‌پذیرفتند و تمام آثار را قطعیُّ الصّدور! تلقّی می‌کردند، امّا دانشوران و محقّقان بزرگ اسلامی به ویژه پس از محمّد بن إدریس شافعی (متوفّی به سال ۲۰۴ هجری قمری) که فنّ اصول فقه را بنیان نهاد همواره به روایات تاریخی و نیز فقهی به دیده نقد می‌نگریستند و در تحت شرائط و قیودی (که در کتب اصول و درایه الحدیث به تفصیل ذکر آنها رفته است) روایات را می‌پذیرفتند، بنابراین اگر کسی چون نویسنده کتاب «بیست و سه سال» به برخی از کتب سیره و تاریخ نظر افکنده و در آنها احیاناً روایات ضعیف و عقل ناپسند دیده باشد باید بداند این کتب -بدانگونه که گذشت- مجموعه‌هایی هستند که روایات تاریخی را در خود گرد آورده‌اند تا با اجتهاد و استباط محقّقان روبرو شوند، نه آنکه هرچه در آنها آمده همواره از نظر مؤلّف، مسلّم و نقد ناپذیر به شمار می‌آمده است به عنوان نمونه، مقدّمه تاریخ قدیمی و مشهور ابوجعفر طبری (متوفّی به سال ۳۱۰ هجری قمری) را نگاه کنید، طبری در آنجا می‌نویسد:

«... ولیعلم الناظر في کتابنا أن اعتمادی في کل ما أحضرت ذکره فیه، مما شرطت أنی راسمه فیه، إنما هو علی مارویت من الأخبار التي أنا ذاکرها فیه والآثار التي أنا مسندها إلی رواتها، دون ما أدرك بحجج العقول واستنبط بفکر النفوس إلا الیسیر القلیل منه ... فما یکن في کتابي هذا من خبر ذکرناه عن بعض الـماضین مما یستنکره قارئه أو یستنشعه سامعه، من أجل أنه لم یعرف له وجها من الصحة ولا معنی في الحقیقة، فلیعلم أنه لم یوت في ذلك من قبلنا وإنما أتی في بعض ناقلیه إلینا، أنا إنما أدینا ذلك علی نحوما أدی إلینا...» [۱۱].

یعنی: «... کسی که در کتاب ما نظر می‌افکند باید بداند که من هرچه را در اینجا یاد کرده‌ام و شرط نموده‌ام تا نگارنده آن باشم، تنها بر پایه اعتماد به اخبار و آثاری است که رسیده و من بازگوکننده آنها هستم و همه را به راویانش نسبت می‌دهم، نه براساس چیزهایی که با دلیل عقلی و استنباط فکری فهمیده شده‌اند -مگر اندکی از آنها- ... پس هر خبری که در این کتاب از گذشتگان نقل کرده‌ایم، اگر به نظر خواننده، امری ناشدنی آمد و یا در نظر شنونده ناپسند جلوه کرد -از آنرو که وجه صحیح و معنای درستی برای آن نشناخت- باید بداند که درباره آن، از جانب ما خبری داده نشده بلکه خبر مزبور را برخی از ناقلانش بما رسانده‌اند و ما نیز، بهمان‌گونه که خبر را دریافت کرده‌ایم بازگو نموده‌ایم...».

می‌بینید که «طبوی» مسئولیّت صحّت همۀ روایات خود را نمی‌پذیرد بلکه سخن از روایات قابل نقد و أخبار ناشدنی درکتباش نیز بمیان می‌آورد بنابراین اگر کسی بی‌توجّه به این امر زبانِ اعتراض برطبری گشاید باید گفت که تو از فنّ کتابشناسی بی‌خبری و از شیوۀ تالیف کتب در گذشته آگاه نیستی و پیش از آنکه به دیگران اعتراض کنی باید تا جهل خود را چاره سازی! جمع‌آوریِ اخبار، کاری است و نقد آثار، کاری دیگر است [۱۲]و عُلمای مسلمین در طول تاریخ به هر دو کار پرداخته‌اند، چنانکه کهن‌ترین سیره‌ای که از رسول خداجاینک در دسترس داریم، سیره ابن هشام است و ابن هشام در سال ۲۱۳ و به قولی در سال ۲۱۸ هجری قمری، در گذشته و سیره او به منظور نقد و تعلیق بر سیره ابن اسحاق (متوفّی در حدود سال ۱۵۰ هجری قمری) نگاشته شده است، چنانکه در آغاز کتابش می‌نویسد:

«... و أنا إن شاء الله مبتدی هذا الکتاب بذکر اسماعیل بن ابراهیم ... وتارك بعض ما ذکره ابن إسحاق في هذا الکتاب، ممّا لیس لرسول اللهجفیه ذکر ولا نزل فیه من القرآن شیء ولیس سببا لشیء من هذا الکتاب ولا تفسیرا له ولا شاهدا علیه لـما ذکرت من الإختصار وأشعارا ذکرها لم أر أحدا من أهل العلم بالشعر یعرفها واشیاء بعضها یشنع الحدیث به وبعض یسوء بعض الناس ذکره وبعض لم یقرلنا البکایی بروایته ومستقص إن شاء الله تعالی ما سوی ذلك منه بمبلغ الروایة له والعلم به ...» [۱۳].

یعنی: «... و من اگر خدا بخواهد این کتاب را با سخن از اسماعیل فرزند ابراهیم آغاز می‌کنم ... و برخی از امور را که ابن اسحاق در این کتاب یاد کرده ترک می‌کنم، یعنی سخنانی را که ذکری از رسول خداجدر آنها نرفته و چیزی از قرآن در آن زمینه نازل نشده، و از اسباب (تألیف و تدوین) این کتاب شمرده نمی‌شود و در تفسیر این کتاب به کار نمی‌آید و گواه و شاهدی بر آنچه به اختصار یاد کرده‌ام نتواند بود، همه را وا می‌گذارم و نیز اشعاری را که ابن اسحاق آورده و هیچ یک از شعرشناسان را ندیدم که آنها را بشناسد و همچنین پاره‌ای از امور را که سخن گفتن از آنها زشت می‌نماید و به نزد برخی ناپسند شمرده می‌‌شود همه را در این کتاب رها می‌کنم و اخباری را که بَکّائی در روایت خویش نیاورده و به صحّت آن اخبار برای ما اعتراف ننموده کنار می‌نهم و جز اینها درباره دیگر امور اگر خدایتعالی بخواهد از طریق روایت و علم، پژوهش را به نهایت می‌رسانم».

همانگونه که ملاحظه می‌شود، روش نقد و تصحیح آثار از روزگاران دیرینه درمیان مسلمین وجود داشته و با فنّ سیره‌نویسی قرین شده است زیرا چنانکه گفتیم سیره ابن هشام کهن‌ترین سیره‌ای است که درباره پیامبر گرامی اسلامجدر دسترس داریم بنابراین علمای مسلمین از دوران‌های نخستین بر آن بوده‌اند که پس از گردآوری مدارک به تنقیح و تهذیب آنها بپردازند و سره را از ناسره جدا سازند [۱۴]و البتّه در این باره هر تاریخ‌شناسی در خور توان خویش به اجتهاد پرداخته و لذا ممکن است در همان سیره ابن هشام که سیره ابن اسحاق را نقد کرده باز هم روایت و حکایتی مورد پسند نقّادان دیگر نیفتاده باشد. خلاصه آنکه علمای اسلام در پژوهش از سیره پیامبر اکرمجمدیون غربی‌ها و یا أمثال نویسنده کتاب «بیست و سه سال» نیستند!.

بویژه که اثار این أفراد، مملوّ از اغلاط و انباشته از کج فهمی و غرض‌ورزی است و اگر کسی اهل تحقیق باشد خوب می‌داند که اساساً روش تحقیق صحیح و نقد علمی درباره تاریخ را خود مسلمین بنیان نهادند و پیش از اینکه غریبان و پیروان شرقی ایشان در این باب سخن بگویند عبدالرّحمن بن خلدون در «مقدّمه» مشهورش طریقه «تاریخ‌نویسی تحلیلی» را مطرح ساخت و تصریح کرد که مورّخ باید علل پدید آمدن رویدادها و حوادث را در صحنه‌های تاریخ جستجو کند و احوال عمومی جامعه‌ها را در نظر گیرد و روایات افسانه‌آمیز و مجعول و نابخردانه را به کنار نهد، وی در آغاز شاهکار خویش می‌نویسد:

«إن فحول الـمؤرّخین في الإسلام قد استوعبوا أخبار الأیام وجمعوها وسطروها في صفحات الدفاتر وأودعوها وخلطا الـمتطفلون بدسائس من الباطل وهموا فیها وابتدعوا وزخارف من الروایات الـمضعفة لفقوها ووضعوها وافتفی تلك الآثار، الکثیر ممن بعدهم واتبعوها وأدوها إلینا کما سمعوها ولم یلاحظوا أسباب الوقائع والأحوال ولم یراعوها ولا رفضوا ترهات الأحادیث ولا دفعوها ... والحق لا یقاوم سلطانه والباطل یقذف بشهاب النظر شیطانه والناقل إنما هو یملی وینقل والبصیرة تنقد الصحیح إذا تمقل» [۱۵].

یعنی: «مورّخان برجسته در اسلام، أخبار روزگاران گذشته را به طور جامع گرد آورده‌اند و آنها را در صفحات کتاب‌ها نگاشته‌اند و (برای آیندگان) به امانت سپرده‌اند، ولی ریزه‌خواران تاریخ، آن اخبار را به نیرنگ‌های باطل درآمیخته‌اند و در کار آنها بدعت‌ها نهاده‌اند و روایات باطل و ضعیفی را با آثار صحیح، ترکیب و جعل کرده‌اند و بسیاری از کسانی که پس از ایشان آمده‌اند ساخته‌‌های آنانرا پیروی نموده‌اند وچنانکه از ایشان شنیده‌اند به ما رسانده‌اند بی‌آنکه در علل پدیدآمدن وقایع تاریخ و أحوال گوناگون، اندیشه کنند و اخبار بیهوده و باطل را به کنار نهاده مردود سازند... امّا در برابر سلطنت حقّ پایداری نتوان کرد و اهریمن باطل به شهاب اندیشه درست رانده می‌شود و نقل‌کنندگان اخبار تنها به املاء و بازگفتن آثار می‌پردازند امّا بینش نافذ به نقد اخبار همّت می‌گمارد و اثر صحیح را برمی‌گزیند».

«ابن خلدون» با این پیشگفتار، کتاب خویش را آغاز می‌کند و سپس به نقد برخی از أخبار ناصواب مورّخان می‌پردازد و از تحقیق در روش‌های تاریخ سخن می‌گوید و در خلال گفتار گسترده خود برخی از قوانین تاریخ را عرضه می‌کند و راه و رسم تاریخ‌نویسی علمی را می‌آموزد بطوریکه پژوهش‌ها و نوآوری‌های او دانشمندان غرب را به تحسین و تجلیل واداشته است بویژه که پیش از ترجمه «مقدّمه ابن خلدون» به زبان فرانسه، اروپاییان گمان می‌کردند نخستین دانشوری که فلسفه تاریخ را بُنیاد نهاد، ویکو Vico بود و اوّلین دانشمدی که جامعه‌شناسی علمی را مطرح ساخت، اگوست کنت Auguste Conte بود ولی از آن پس «ابن خلدون» را که سه قرن و نیم پیش از «ویکو» و چهار قرن و نیم قبل از «آگوست کنت» می‌زیسته بنیانگذار «فلسفه تاریخ» و «جامعه‌شناسی» شمردند. بنابراین قرنها پیش از آنکه غربیها یا غربزدگان از روش تاریخ‌نویسیِ علمی بحث کنند، نابغه‌ای از نوابع جهان اسلام به این مهمّ پرداخته و قواعد آن را به دست داده‌است.

[٩] ۲۳ سال، صفحه: ۵-۶. [۱۰] «شخص ناپرهیزگاری که مردم را به پرهیز فرمان می‌دهد، به پزشکی می‌ماند که مردم را درمان می‌کند و خود بیمار است؟». [۱۱] تاریخ الطّبری، چاپ مصر، الجزء الأوّل، صفحه: ٧ و ۸. [۱۲] این نکته، ویژه تاریخ اسلام نیست. اگر کسی بخواهد مثلاً از تاریخ یونان نیز آگاه شود نمی‌تواند به گزارش‌های هرُودت از هر حیث اعتماد ورزد بلکه باید آثار دیگر مورّخان یونانی را هم مطالعه کند و از راه اجتهاد در بررسی اسناد، و تعلیل رویدادها، و مقایسه متون تاریخی، به چهره واقعی حوادث نزدیک شود. خدمت مورّخانی چون طبری همین بس که مایه خام تاریخ اسلام را از دستبرد ایّام حفظ کرده‌اند تا نقّادان تاریخ به تهذیب و تکمیل کار ایشان بپردازند و چه بسا از روایات دروغی هم که درمیان انبوه مدارک تاریخی آمده در شناخت آنچه رخداده بهره گیرند زیرا همینکه نادرستی گزارشی معلوم شد و سلسله ‌سندی به ناراستی محکوم گردید هرکجا اخبار آن سلسله موجود بود و حادثه‌ای را بدون تایید دیگران گزارش کرده بودند از درجه اعتبار ساقط می‌شود... . [۱۳] سیرة ابن هشام، چاپ مصر، الجزء الأوّل، صفحه ۴. [۱۴] شگفت آن که خود نویسندظ بیست و سه سل در صفحه ۱۱۱ از کتابش اعتراف نموده که علمای اسلامی بسیاری از روایات و مأثورات کتب گذشته را نپذیرفته‌اند چنانکه می‌نویسد: «هر قدر فاصله زمانی و مکانی فزونی گرفته است حجم معجزات به شکل ناموجّهی بزرگ شده تا آنجا که سیاری از علماء و محقّقان اسلامی آنها را ناروا و غیرقابل قبول دانسته‌اند». [۱۵] مقدمه ابن خلدون چاپ بغداد، صفحه: ۴.