خیانت در گزارش تاریخ - جلد اول

شکستن ایوان مدائن و خاموشی آتشکدۀ پارس!

شکستن ایوان مدائن و خاموشی آتشکدۀ پارس!

آخرین ایرادی که در این فصل، نویسنده ۲۳ سال بر مورّخان اسلامی آورده این است که می‌نویسد:

«تولد حضرت محمّد مثل تولّد میلیاردها نوزاد دیگر صورت گرفته و کم‌ترین اثری و حادثه‌ای روی نداده است. امّا تب معجزه سازی، مردم را به تخیّلات و افسانه‌ها کشانیده است. از تولّد حضرت، شکافی در ایوان مداین پدید آمد و آتشکده فارس خاموش شد! آیا این اثر طبیعی و ذاتی تولّد حضرت رسول است یا امری خارق‌العاده و بمنزله اخطاریست از جانب خداوند؟ به حکم عقل و برهان حسّی و ریاضی هیچ معلولی بدون علّت نیست تمام رویدادهای جهان هستی خواه طبیعی و خواه سیاسی و اجتماعی معلول عللی هستند، گاهی این علل آشکار است: آفتاب می‌تابد، گرمی و نور که خاصیت ذاتی اوست حاصل می‌شود، آتش می‌سوزاند، مگر اینکه عایقی مؤثّر مانع خاصیّت ذاتی او شود. آب به سراشیبی می‌رود مگر آنکه نیرویی جبراً و قسراً آن را بالا برد. گاهی علل حوادث آشکار نیست و باید بدان پی برد. چنانکه بسیاری از رویدادها سابقاً معلوم نبود و بشر به کشف آن پی برده است [۱۱۰]مانند رعد و برق یا بروز امراض و راه علاج آن. میان تولّد نوزادی در مکّه و خاموش‌شدن آتشکده‌ای در ایران هیچگونه رابطه علیّت وجود ندارد. اگر طاق کسری ترک برداشته است باید معلول نشست ‌کردن دیوار آن دانست امّا مؤمنان معجزه تراش آنرا یک نوع اخطاری از جانب خداوند می‌گویند»! [۱۱۱].

آنچه نویسنده درباره شکستن ایوان کسری و خاموش‌شدن آتشکده پارس آورده اساساً پیوندی با مورّخان بزرگ اسلامی ندارد، زیرا ذکری از این رویدادها در کتب مهمّ سیره و تاریخ چون سیره ابن هشام و طبقات ابن سعد و تاریخ طبری و امثال اینها نیامده است و ظاهراً نخستین کسی که در کتاب خود از این حوادث سخن گفته احمد بن ابی یعقوب (متوفی به سال ۲٧۵ هجری) مشهور به یعقوبی است که از نوسندگان دوره عبّاسی به شمار می‌رود وی در تاریخش تحت عنوان «مولد رسول الله» می‌نویسد:

«ولـما ولد رسول الله ... زلزل إیوان کسری، فسقطت منه ثلاث عشرة شرافة، وخمدت نار فارس ولم تکن خمدت قبل ذلك بألف عام». یعنی: «چون رسول خداجزاده شد ... ایوان کسری به لرزه درآمد و سیزده کنگرۀ آن فرو ریخت و آتشکده پارس خاموش شد با اینکه پیش از آن هزار سال خاموشی نگرفته بود»!.

امّا یعقوبی برای این سخن، سندی نشان نداده و مدرکی را بازگو نکرده است جز آنکه او نیز به رسم برخی از نویسندگان قدیم، در سرآغاز کتابش می‌نویسد:

«قد ذهبنا إلی جمع الـمقالات والروایات لأنا قد وجدناهم قد اختلفوا في أحادیثهم وأخبارهم وفي السنین والأعمال وزاد بعضهم ونقص بعض، فأردنا أن نجمع ما أنتهی إلینا مما جاء به کل أمری منهم» [۱۱۲]. یعنی: «ما در این کتاب به گردآوری سخنان و روایات پرداخته‌ایم زیرا دیده‌ایم که مورّخان گذشته در حدیث‌ها و خبرهای خود اختلاف دارند و نیز در تاریخ سال‌ها و کارها روایات گوناگون آورده‌اند و برخی از آنان، چیزی را افزوده و برخی کاسته‌اند. از اینرو خواستیم همه آنچه را که هر کدام آورده‌اند و به ما رسیده جمع کنیم».

بنابر آنچه ملاحظه شد، یعقوبی نیز مانند طبری به گردآوری اخبار برخاسته و با تصریح به اینکه خبرها با یکدیگر ناسازگارند، همه را ضبط کرده است و هرگز درستی مجموعه روایات خود را ضمانت ننموده و مُهر تصدیق بر پای تمام آنها ننهاده است و این شیوه علمای اسلامی در قدیم بوده که آثار را در کتاب‌ها گرد می‌آوردند تا اهل استنباط بدانها بپردازند و سره را از ناسره جدا کنند، چنانکه پیش از این گفتیم و لذا اگر کسی به روایت کتابی دست آویزد (که چه بسا نویسنده کتاب نیز به آن عقیده نداشته است!)و آنرا اسباب هیاهو بر ضدّ نویسنده سازد، نشانه جهل او از روش کتاب‌نویسی قُدما است، نه دلیل زیرکی و خردمندی وی!.

ما هیچ اصرار بر وقوع این رویدادها نداریم، زیرا اگر این امور، به نشانه اثبات نبوّت پیامبر اکرمجواقع شده بود، در قرآن مجید ذکری از آنها می‌رفت، چنانکه بر حادثه «اصحاب فیل» در قرآن تصریح شده است. ولی سخن ما این است که دلائل نویسنده ۲۳ سال بر ردّ اخبار این وقایع، وافی به مقصود نیست! چرا که او می‌نویسد: «بحکم عقل و برهان حسّی و ریاضی هیچ معلولی بدون علّت نیست» و سپس نتیجه می‌گیرد: «میان تولّد نوزادی در مکّه و خاموش‌شدن آتشکده‌ای در ایران، هیچگونه رابطۀ علیّت وجود ندارد»! با اینکه در جای خود به اثبات رسیده که علّت بر چند قسم است: علّت فاعلی، علّت مادّی، علّت صوری، علّت غایی...، آنچه نویسنده گوید که: «اگر طاق کسری ترک برداشته است باید معلول نشست‌کردن دیوار آن دانست» به علّت فاعلی برمی‌گردد (یعنی به عوامل طبیعی که موجب این شکست شده) و کسانی که بر شکست ایوان کسری به هنگام تولّد پیامبرجعقیده دارند، این معنی را انکار نمی‌نمایند، آنها ادّعا می‌کنند که «علّت غاییِ» این شکست (نه علّت فاعلی آن) با میلاد پیامبرجنوعی رابطه دارد، یعنی تقارن این دو حادثه با یکدیگر، اشاره به آن می‌کند که شاهنشاهی کسری با ظهور پیامبر اسلامجاز میان خواهد رفت، چنانکه خاموش‌شدن آتشکده پارس، بر این معنی اشاره دارد که به ظهور پیامبرجآیین ایرانیان دیگر خواهد شد!.

البتّه افراد مادّی و ظاهربین، تنها به یک نوع «دلالت» عقیده دارند مانند دلالت روشنایی، بر آفتاب و دلالت حرارت بر آتش، امّا کسانی دیگر در این جهان هستند که «اشارات حوادث» را نیز می‌فهمند و از تتابع یا تقارن وقایع به اموری پی برند که به نظر دیگران نمی‌رسد. این علم را ما مسلمین، «علم فراست» می‌گوییم و برای آن درجات و مراتب گوناگون هست و مرتبۀ رفیعه‌ای از آن وجود دارد که به نظر ظاهربینان محال می‌نماید! امّا به قول قرآن کریم:

﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُ[البقرة: ۲۶].

«خداوند، حکمت را به هر کس بخواهد، می‌دهد».

و البتّه خواست خدا به کسی تعلّق می‌گیرد که لیاقت در او باشد زیرا: العطیّات بقدر القابلیّات!.

این علم در مراتب نازلتر، نصیب بسیاری از اهل ایمان و اخلاص می‌شود، چنانکه در حدیث از رسول خداجآمده است: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ، فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بنورِ اللَّهِ» [۱۱۳]. یعنی: «از فراست مؤمن بپرهیزید، که او به نور خدای بزرگ به امور نظر می‌افکند».

اساساً یکی از تفاوت‌های بارز میان مؤمن و مُلحد در فهم همین دلالت‌ها است! آری، انسان مؤمن، از رویدادهای عالم عبرت می‌گیرد و به اصلاح نفس و توبه برمی‌خیزد، زیرا در پس آن رویدادها، پیام‌هایی را درک می‌کند، ولی مُلحد، تنها چشم به ظواهر امور دوخته و یکسره بر علل طبیعی و ظاهری وقایع می‌نگرد و چیزی فراتر از آنها را در این عالم نمی‌بیند! به قول قرآن کریم:

﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ ٧[الروم: ٧].

«به امور ظاهری زندگی دنیا آگاهند و از عالم آخرت بیخبرند».

ما در خصوص این علم و حقیقت آن بیش از این سخن نمی‌گوییم، به ویژه که نه ادّعایی در این باره داریم و نه وصول به درجات عالیه از این دانش، با قلمفرسایی میسّر می‌شود که:

لو کان هذا العلم یدرك بالـمٌنی
ما کان یبقی في البریّة جاهل!

گر به حکمت، بی‌مرارت راه بود، در جهان یک نفس بی‌حکمت نبود! [۱۱۴].

سخن ما این است که اعتراض نویسنده ۲۳ سال بر روایت یعقوبی، از دو جهت درست نیست، یکی آنکه او همه روایات کتاب خود را مسلّم نشمرده (چنانکه گذشت) دوّم آنکه ایراد نویسنده، از نگرش سطحی او به حوادث عالم ناشی می‌شود، چرا که می‌نویسد:

«امّا پادشاه ایران یا پیشوایان زردشتی چطور ممکن است ترک ‌خوردن طاق و خاموش ‌شدن آتش را علامت تولّد طفلی بدانند که چهل سال بعد به دعوت اسلام برمی‌خیزد؟!».

ما از نویسنده ۲۳ سال می‌پرسیم: شما از کجا دانستید که این علائم برای راهنمایی پادشاه ایران و رؤسای زرتشتیان بوده است؟ آری، شما که سال‌ها با دربار محمد رضا پهلوی سروکار داشتید و از سوی او سناتور انتصابی! بودید گمان می‌کنید هر معجزه‌ای که در عالم رخ می‌دهد، باید برای ارشاد شاهان و علمای درباری صورت پذیرد! ولی اگر چندی صبر می‌کردید و انقلاب اخیر ایران را نیز می‌دیدید و سپس بر نگارش کتاب ۲۳ سال مصمّم می‌شدید، شاید از ذکر این ایراد صرف‌نظر می‌کردید!.

مقارنات حوادث که در عالم طبیعت به اذن پروردگار متعال روی می‌دهد برای راهنمایی فلان پادشاه فاسد و یا جیره‌خواران تیره‌‌دل او نیست این مقارنات برای ارشاد و عبرت‌ گرفتن کسانی رخ می‌دهد که پاک‌دل و متعمّق و اهل بصیرتند و به قول قرآن کریم:

﴿فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰر[الحشر: ۲].

«پس ای اهل بصیرت شما عبرت گیرید»!.

و هیچ لازم نیست در هنگام رخ‌ دادن حوادث، کسی به معنای مقارنه‌ها پی ببرد، بلکه ممکن است سال‌ها پس از آن مردمی بیدار دل، رویدادها را با یکدیگر بسنجد و عبرت بیاموزند، چنانکه ادّعای طرفدارانِ «شکست ایوان کسری و خاموش‌ شدن آتشکده پارس به هنگام میلاد رسول خداج» همین است که ایشان و گذشتگانشان پس از سپری ‌شدن وقایع مزبور، به اهمیّت تقارن آنها پی برده‌اند و حکمت الهی را در این ماجرا شناخته‌اند، بنابراین آنچه نویسنده ۲۳ سال می‌نویسد که:

«خداوند حکیم و دانا چرا متوقّع است که مردم ایران چهل سال قبل از بعثت حضرت رسول از بعثت وی باخبر شوند؟» ایرادی بی‌معنی و نامتناسب با اصل ادّعا شمرده می‌شود!.

و اینکه نویسنده ۲۳ سال می‌نویسد:

«اگر خداوند قادر می‌خواست تولّد حضرت محمّد را حادثه‌ای بزرگ و غیر مترقّب جلوه دهد چرا در خانه کعبه که محلّ ظهور اسلام است شکافی پدید نیامد و بُتان بی‌جان از جایگاه خود فرو نریختند که لااقلّ تنبّهی برای قریش باشد و اخطار او مؤثّرتر از خاموش‌شدن آتشکده بشود؟» [۱۱۵].

پیشنهادی خنده‌آور است! و به قول عرب: «هذا مما یضحك به الثکلی!» [۱۱۶]زیرا اراده قادر متعال بر این تعلّق گرفته بود که خانۀ کعبه را قبله‌گاه مسلمین و مرکز عبادت میلیون‌ها انسان قرار دهد و لذا در برابر هجوم سپاه ابرهه آن را از ویرانی محفوظ داشت و البتّه مقرّر نبود کعبه نیز مانند ایوان کسری یعنی جلوه‌گاه قدرت ساسانیان مضمحلّ و تعطیل گردد تا خدا پدید آمدن شکافی را در دیوار کعبه، نشانه سررسیدن دوران آن قرار دهد!.

حقّاً مناسب است که نویسنده ۲۳ سال با این قبیل تفرّسات، آموزگار علم فراست شود!!.

امّا اینکه گوید: «چرا بُتان بی‌جان از جایگاه خود فرو نریختند؟» اتفاقاً سیره‌نویسان، این حادثه را نقل و ضبط کرده‌اند (به سیرة ابن کثیر، الجزء الأوّل، صفحه ۲۱۱ و سیرة الحلبیّة، الجزء الأوّل، صفحه ۱۱۴ و دیگر کتب رجوع کنید) و نوشته‌اند که «عند ولادتهجتنکست الأصنام» یعنی: «هنگام ولادت پیامبرجبُت‌ها واژگون شدند»!. ولی نویسنده ۲۳ سال که نه از مفاد کتب سیره در این باره آگاهی دارد و نه حاضر به پذیرش آنست، چرا این توقع بیجا را به میان می‌آورَد و وقت و عمر خواننده را با گزافه‌گویی تباه می‌کند؟! گویی نویسنده، پرگویی در این موارد را خوش دارد و اطاله سخن در این امور را نشانه هنرمندی می‌انگارد و لذا باز می‌نویسد: «چرا مقارن بعثت، معجزه‌ای ظاهر نشدکه تمام قریش را به ایمان کشاند و سیزده سال رسول محبوب او مورد آزار و عناد قرار نگیرد؟» [۱۱٧].

باید گفت که این معجزه آشکار شد ولی نه در آن روزگار تمام قریش را به ایمان کشانید و نه امروز امثال شما از بصیرتی برخوردارید که ایمان آورید! رسول خداجبه نقل مورّخان عرب در «عام‌ الفیل» پای به دنیا نهاد و مقارن تولّد پیامبرجحادثه «اصحاب فیل» رخ داد که خود از عجایب معجزات الهی و مؤیّد رسالت پیامبر اسلامجبه شمار می‌رود و در قرآن کریم سوره‌ای به این واقعه عجیب اختصاص یافته و تاریخ نگاران در نقل حادثه، متفّقند. کدام معجزه از این آشکارتر که پرندگان آسمان، گروهی را که آهنگ ویرانی کعبه داشتند، سنگ‌باران کنند و آنان را به هلاکت رسانند؟! آنگاه درمیان مردم روی زمین، تنها محمدجتوفیق یابد که آن خانه را از لوث وجود بُت‌ها پاک سازد و آنرا بزرگ‌ترین عبادتگاه خداوند یکتا و قبله‌گاه همیشگی امّت خویش گرداند؟! پیداست همان خداوند یگانه‌ای که فرمان حمایت از این خانه را به پرندگان داده، کعبه را برای چنین مقصد مهمّی حفاظت کرده است و اگر این ماجرای حیرت‌آور رخ نداده بود البتّه مردم مکّه به ویژه دشمنان پیامبرجآوای مخالفت بلند می‌کردند و سخن قرآن را درباره اصحاب فیل، دستاویزی بر ضدّ آن می‌ساختند تا مؤمنان را از پیرامون پیامبرجپراکنده کنند، با آنکه چنان بهانه‌ای به دست نیاوردند و این حجّت نزد مخالفان، تا امروز بدون جواب باقی مانده است!.

آری، علمای اسلام بر این باورند که خدای متعال قبل از روی‌دادن حوادث بزرگ، مقدّماتی را که چون پیش درآمدی بر آن وقایع به شمار می‌آید، پدید می‌آورد، چنانکه ابن قیم جوزیّه (متوفی درسال ٧۵۱ هجری) می‌گوید:

«إن مماجرت به عادة الله أن یتقدم بین یدی الأمور العظیمة مقدمات تکون کالـمدخل لها» آنگاه می‌افزاید: «فمن ذلك قصة مبعثهجتقدمها قصة الفیل» [۱۱۸].

یعنی: «رسم جاریِ خدای تعالی بر آن است که پیش از رخ دادن وقایع مهمّ، مقدّماتی را بسان دیباچه‌ای بر آنها مقرّر می‌دارد و رویداد مبعث پیامبرجو ماجرای فیل که بر آن پیشی گرفت نمونه‌ای از این گونه مقدّمات است».

امّا این همه، برای کسانی سودمند می‌افتد که از بصیرتی آمیخته با روحانیّت برخوردار باشند و آنانکه از این احوال دورند همه را حمل به تصادفات یا اتّفاقات غریبه طبیعت! و امثال این پندارها می‌کنند و از آن مایه‌های عبرت، طَرْفی نمی‌بندند، چنانکه در قرآن کریم آمده است:

﴿وَإِن يَرَوۡاْ كِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا يَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡكُومٞ ٤٤[الطور: ۴۴].

«اهل لجاجت اگر پاره‌ای از اجرام آسمان را ببینند که به رسم عذاب برایشان سقوط می‌کند (دگر باره به توجیه و تاویل می‌پردازند) و می‌گویند آبری متراکم است که به طور طبیعی فرود می‌آید»!.

و اگر نبود جُز حادثه «اصحاب فیل» که در قرآن شریف آمده و بشارت‌هایی که در کتب پیامبران سَلَف وارد شده، اهل بصیرت و انصاف را کافی بود، با اینکه قرائن دیگری نیز در تاریخ مندرج است که بحث از آنها سخن را به درازا می‌کشاند.

در ذیل همین بحث، نویسنده ۲۳ سال دوباره در اندیشه پادشاه ایران فرو رفته! و می‌نویسد: «چرا در دل خسروپرویز فروغی نتابید تا نامه حضرت را پاره نکند هم خود ایمان آورد و هم به تبعیّت او بر سراسر ایران نور اسلام بتابد و بدون جنگ قادسیه و نهاوند شاهنشاهی ایران زیر پرچم اسلام درآید؟».

چه باید کرد که خوی چاکری شاه! به مصداق آیه شریفه: ﴿وَأُشۡرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ[البقرة: ٩۳] [۱۱٩]. چنان در دل سناتور فرو رفته که اگر معجزه‌ای را به جای شکسته ‌شدن ایوان کسری پیشنهاد می‌کند آن معجزه، تابش فروغ ایمان در دل پادشاه ستمگر و مغرور ایران است! تا ثابت شود که محمّدجفرستاده خداوند جهانیان است! گویی در مذهب نویسنده، شرط قابلیّت و لیاقت در هدایت بندگان اساساً معتبر نیست!! و نیز نویسنده توجّه ندارد که «شکست ایوان کسری» (به فرض صحّت) کسی را «وادار» به ایمان نمی‌کند امّا «تافتن بی‌قید و شرط ایمان در دل مردمان» تکلیف را به تحمیل منقلب می‌سازد! و اگر قرار است جبر و تحمیل حاکم بر امور خلق باشد، اصلاً فرستادن پیامبر اسلامجضرورت نداشت تا خسروپرویز به او ایمان بیاورد زیرا در صورت جبر، همه خلق از خدای جهان مستقیماً فرمان می‌گرفتند و بالاجبار، عمل می‌کردند!.

البتّه هنگامی که یک سناتور ناشی، معجزه تراشی! می‌کند نباید انتظار داشت که پیشنهادی معقول‌تر از این به میان آید! [۱۲۰].

عجب است که در پایان این فصل، نویسنده ۲۳ سال می‌نویسد:

«من در این مختصر داعیه ترسیم ۲۳ سال از عمر ۶۳ ساله حضرت محمّد را ندارم و بدون تواضع دروغین، نه موهبت فکری «رنان» را در خود می‌بینم، و نه شکیبایی کافی و نیروی تحقیق «امیل لودویک» را تا بتوانم شخصیّت قوی و قدرت روحی مردی را ترسیم کنم که مانند لنین حادثه ‌آفرین‌ترین موجود تاریخ بشریّتش باید خواند ... یک اندیشه یا ملاحظه روانشناسی مرا به نگاشتن این یادداشت‌ها را(!!) برانگیخته است و آن بیان این مطلب است که در تحت تاثیر عقیده، خرد و ادراک آدمی از کار می‌افتد...» [۱۲۱].

از داوری درباره «زندگانی عیسی» اثر «ارنست رنان» و کتاب «پسر آدم» اثر «امیل لودویک» که بگذریم (هر دواثر درباره حیات حضرت مسیح÷نوشته شده) باید بگوییم که کتاب ۲۳ سال انصافاً با بی‌دقّتی فراوان در نقل متون و کج‌اندیشی بسیار در تحلیل حوادث، مقرون است و نویسنده‌ای که به کاری بس بزرگ چون نگارش سیره خاتم پیامبرانجبرخاسته باید اهمیّت کار خطیر خود را درک می‌کرد و در تحقیق و تتبّع، حوصله کافی و تأمّل وافی به خرج می‌داد زیرا این کار، علاوه بر مسؤولیّت عظیمِ الهی با اعتقادات وعواطف میلیون‌ها مسلمان روی زمین پیوند دارد. کسی که به اعتراف خود «شکیبایی کافی» ندارد و از «نیروی تحقیق» در حدّ لازم برخوردار نبوده است، چه اصراری داشته تا این مسؤولیّت بزرگ را به عهده گیرد و کتاب خود را از اغلاط فراوان و لغزش‌های بس گران درباره خاتم پیامبرانجپرسازد؟! اگر نویسنده ۲۳ سال، به انگیزه

«یک ملاحظه روانشناسی»! قلم به دست گرفته تا ثابت کند که: «تحت تاثیر عقیده ،خرد ادمی از کار می‌افتد» [۱۲۲]! مگر موضوع سخن ، قحط بود! و نویسنده را توان آن نبود تا از مباحث دیگر بر این معنی گواه آورد؟! آیا سزاوار نیست که این بهانه ما را به یاد آیه کریمه: ﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِينَ مَعۡذِرَتُهُمۡ[المؤمن: ۵۲].

[۱۱۰] البته عبارت: «بشر به کشف آن پی برده است»! را از کارهای ادبی نویسنده ۲۳ سال باید بشمار آورد! بویژه که «کشف» و «پی‌بردن» تقریباً معنای واحدی را إفاده می‌کنند!. [۱۱۱] ۲۳ سال، صفحه ۱۶-۱٧. [۱۱۲] تاریخ الیعقوبی، الـمجلّد الثّانی، صفحۀ ۵. [۱۱۳] جامع الصّغیر، اثر سیوطی، الجزء الأوّل، صفحه ٩. [۱۱۴] ترجمه بیت از نویسنده است.. [۱۱۵] صفحه ۱٧ کتاب. [۱۱۶] این از چیزهائی است که مادرِ فرزند مُرده را به خنده می‌افکند! [۱۱٧] صفحه ۱٧ کتاب. [۱۱۸] «السّیرة الحلبیّة» الجزء الأوّل، صفحه ٩۸، ضمناً بهکتاب «زادالـمعاد في هدی خیر العباد» چاپ بیروت، الجزء الأوّل، صفحه ۱۸، بنگرید. [۱۱٩] «محبّت گوساله با دل‌هایشان درآمیخت». [۱۲۰] در فصل آخر کتاب از «پیکار مسلمین با ارتش پادشاهی! ایران و علل آن» سخن گفته‌ایم، به فصل مزبور رجوع شود. [۱۲۱] صفحه ۱۸ کتاب. [۱۲۲] پاسخ این شبهه در خلال همین فصل، گذشت.