پیامبر اسلام ولنین!!
نویسنده بیست و سه سال مینویسد:
«بدون هیچ تردیدی محمّد از برجستهترین نوابغ تاریخی سیاسی و تحوّلات اجتماعی بشر است. اگر اوضاع اجتماعی و سیاسی در نظر باشد، هیچیک از سازندگان تاریخ و آفرینندگان حوادث خطیر با او برابری نمیکنند، نه اسکندر و سزار، نه ناپلئون و هیتلر، نه کورش بزرگ و چنگیز، نه آتیلا و امیر تیمور گورکان، هیچیک را با وی مقایسه نتوان کرد، همه آنان به قوای نظامی و جنجگویان، یا افکار عمومی ملّت خود متّکی بودند در صورتیکه حضرت محمّد با دست تهی و با مخالفت و عناد محیط زندگانی به میدان تاریخ قدم نهاد. شاید بشود قویترین مرد قرن بیستم لنین را در برابر وی گذاشت که در پشتکار، چارهاندیشی خستگی ناپذیری و عدم انحراف از مبادی عقیدتی خویش قریب بیست سال (۱٩۰۵-۱٩۲۴) فکر کرد، چیز نوشت، حرکتهای انقلابی را از دور اداره کرد و یک لحظه از مبارزه باز نایستاد تا نخستین حکومت کمونیسم را بر رغم موانع داخلی و خارجی، بر رغم شرایط نامساعد طبیعی و اجتماعی در روسیّه برقرار ساخت. ولی باید اعتراف کرد که نیم قرن نهضت انقلابی پشت سر خود داشت، صدها هزار ناراضی و انقلابی از وی پشتیبانی میکردند...» [۸۶].
باز مینویسد:
«... مانند لنین حادثهآفرینترین موجود تاریخ بشریّتش باید خواند، با این تفاوت که پشت سر لنین حزبی نیرومند و مؤمن قرار داشت ولی محمّد با دست خالی و یارانی بسیار معدود، پای به ساحت تاریخ گذاشت و یگانه وسیلۀ کار او قرآن بود و قرآن» [۸٧].
هرچند نویسنده در اینجا، پیامبر بزرگ اسلامجرا میستاید امّا در مقایسۀ آن حضرت با لنین!! ثابت میکند که نه لنین و نه پیامبر، هیچکدام را به درستی نمیشناسد!.
اساساً مقایسه یک پیامبر عظیم الهی با یک رهبر بیدین و مادّی، نادرست و بیتناسب است و قیاس آندو به یکدیگر قیاسی مع الفارق بشمار میآید زیرا اوّلاً طریق کسب معلومات در آنها به کلّی با یکدیگر متفاوت است، ثانیاً انگیزهها و هدفهای آنان با هم مباینت دارد، ثالثاً راههایی که برای نیل به اهداف خود طی میکنند از یکدیگر جدا است، رابعاً روحیّات و روش اخلاقی و عملی آنان به هیچ وجه همسان و مشابه نیست. امّا نویسنده، بدون توجّه به این اختلافات و تفاوتهای اساسی، پیامبر خدا و قهرمان توحید را با دشمن خداپرستی و توحید شبیه دانسته و ضدّین را همانند پنداشته است!! زهی بیخبری!.
در اینجا لازم است تا درباره این اختلافات بُنیادی توضیحیاتی داده شود و مطلب روشنتر گردد، بنابراین به شرح هر یک از این چهار تفاوت اصلی میپردازیم:
نخست آنکه لنین در محیط متمدّن روسیّه میزیست. وی در پنج سالگی خواندن و نوشتن آموخت و دوران تحصیلات متوسّطه و عالی را در روسیه گذراند و از دانشگاه غازان فارغالتّحصیل گشت، دورهای در زندگی او پیش آمد که از صبح تا شام مطالعه میکرد. خود او در این باره مینویسد:
«شاید هیچگاه در عمرم حتّی در زندان پطرزبورگ [۸۸]و حتی در سیبری به اندازه یک سال تبعیدم در دهی از غازان کتاب نخواندم. این کار من از صبح زود شروع می شد و یک نفس تا دیروقت شب، ادامه مییافت» [۸٩]. لنین در غازان مجذوب مارکسیستها شد و به آموختن مارکسیسم از آنها مشغول گردید، ضمناً زبان آلمانی را نیز فرا گرفت و آثاری از «مارکس» و «انگلس» را از آلمانی به روسی ترجمه کرد [٩۰].
در بهار سال ۱۸٩۵ بنا به تقاضای مارکسیستهای پطرزبورگ به سویس رفت تا در آنجا با گروهی که تحت رهبری «پلخانف» تشکیل شده بود رابطه برقرار کند. این گروه کتب مارکسیستی را به زبان روسی ترجمه میکردند و پنهانی به روسیّه میفرستادند. لنین زیر پوشش آموزشهای پلخانف قرار گرفت [٩۱].
بطور خلاصه پیش از انقلاب، سراسر زندگی لنین انباشته از آموختن و اثر پذیرفتن از دیگران بود. قیاسِ چنین شخصی به کسی که حدود ۱۳ قرن پیش از لنین در محیط کوچک و نامتمدّن مکّه بسر میبرد و هرگز پای در مکتب و مدرسهای ننهاد و از آموزگار و استادی درس نیاموخت و به هیچ مربّی و مرشدی دست ارادت نداد و هیچ رساله و کتابی را نخواند و در هیچ کیش و آیینی داخل نشد، تا آنکه بزرگترین دیانت الهی را برای بشر به ارمغان آورد و انقلاب عظیمی را در شؤون اعتقادی و اخلاقی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسیِ جامعه بُنیان نهاد، قیاسی گزاف و سادهلوحانه است.
درباره سوابق پیامبر علاوه بر گواهی تاریخ، نویسنده بیست و سه سال اعترافی دارد که قابل توجّه است، مینویسد:
«باید انصاف داد قرآن ابداعی است، سورههای مکّی و کوچک سرشار از نیروی تعبیر و قوّه اقناع، سبک تازهای است در زبان عرب، جاری شدن آن در زبان مردی که خواندن و نوشتن نمیدانسته، درس نخوانده، و برای کار ادب تربیتی ندیده است موهبتی است کمنظیر و اگر از این لحظ آنرا معجزه گویند برخطا نرفتهاند» [٩۲].
باز مینویسد:
«تواتر و اجماع و قرائن عدیده حاکی است که حضرت، قادر به نوشتن نبوده است. شاید این اواخر میتوانست پارهای کلمات را بخواند. علاوه بر إمارات روشن و خدشهناپذیر، در قرآن نیز اشاره به این مطلب هست: «وما کنت تتلوا من قبله من کتاب ولا تخطه بیمنك» قبل از نزول قرآن، تو نه کتابی میتوانستی خواند و نه میتوانستی بنویسی» [٩۳].
آیا کسی که بدون درسِ آموزگار در ۱۴ قرن یپش کتابی معجزهآسا و آئین و قوانینی مفصّل و جامع آورده، با مردی که در قرن بیستم به طور عادی به تحصیل علم پرداخته و دهها آموزگار و صدها کتاب دیده و خوانده است، برابر و مشابه تواند بود؟ و آیا راهِ دریافت معلومات در هر دوتن، یکی بوده و هر دو از محیط اجتماعی خود آموزش گرفتهاند؟! اگر کسی از انصاف بهرهای داشته باشد میتواند بپذیرد که مجرای کسب اطّلاعات بیامبر، از راههای معمولی و عادی جدا بوده است زیرا او در کودکی یتیم شد و به مکتب و مدرسه پای ننهاد و در جوانی به گوسفند چرانی مشغول بود و پس از ازدواج با خدیجه، به آرامی زندگی معمولی خود را میگذرانید تا آنکه طوفان عظیم روحی او آغاز گشت و ابواب وحی و الهام به سویش باز شد.
و اگر هم بر کسی روحیه انکار و جدل غالب باشد باز نمیتواند انکار کند که نیروی مشاعر پیامبر با امثال لنین قابل مقایسه نیست.
از سوی دیگر لنین، عقیده و مکتب جدیدی به ارمغان نیاورد زیرا خود او پیرو آراء «مارکس» و «انگلس» بود و تنها کوشش وی مصروف پیاده کردن و اجرای مارکسیسم گردید ولی پیامبر اسلامجعلاوه بر اینکه انقلاب عظیمی را به ثمر رسانید و اجراء کرد، آورنده مکتب و تعالیم تازه بود، پس همانندیِ این دو تن با یکدیگر در روش اخذِ معلومات و عرضه کردن عقیده و مکتب، پذیرفتنی نیست و میان آن دو، تفاوت از زمین تا آسمان است.
دوّم آنکه انگیزهها و اغراض هر کدام با دیگری نامتجانس بوده است و این، با اندک مطالعه و دقتی فهمیده میشود.
در تاریخ فلسفه سیاسی میخوانیم: از مهمترین وقایع دوران جوانی لنین که در دماغ وی تاثیر نموده واو را به یک نفر انقلابی افراطی مبدّل ساخت واقعه حبس و بدارآویختن برادر أرشد وی «الکساندر Alexander» بود به اتّهام سوء قصد بر ضدّ حیات تزار الکساندر سوّم در ماه مه ۱۸۸٧. برادر لنین جوانی وجیه و مورد احترام و تحسین بود. در آن زمان احزاب و اشخاصی وجود داشتند که معتقد بودند رژیم استبدادی یا اتوکراسیِ روسیّه را تنها با زور میتوان مبدّل به حکومت مشروطه نمود، و ازآن جمله بودند حزب «ارادۀ مردم People Swill» و حزب عامّه یا «پوپولیست Populists».
عدّهای از اعضای حزب اخیر از جمله «الکساندر اولیانوف» برادر لنین، پیشنهاد کرد که برای مقابله با اسلحه جاسوسان پلیس و برای تعدیل اتوکراسی باید به ترور و آدمکُشی متوسّل شد. افکار انقلابی طبقه متوسّط روسیّه در این زمان ریشه فلسفی نداشت و جهات دیالکتیکی در میان نبود و بیشتر نتیجۀ مالیاتهای سنگینی بود که بر دهقانان تازه آزادشده از حالت غلامی، تحمیل شده و مبلغ این مالیاتها بیشتر از زمان قبل از آزادی ایشان بود. چهار ماه پس از اعدام برادرش به لنین اجازه داده شد که به عنوان دانشجوی حقوق وارد دانشگاه «غازان Kazan» شود. در ماه دسامبر همان سال به واسطه شرکت در اغتشاشات دانشجویان، از دانشگاه اخراج و به املاک جدّ مادری خود تبعید شد، در آنجا به مطالعه کتاب «کاپیتال Daskapital» مارکس پرداخت... [٩۴].
آری! از رویدادهای زندگی لنین بخوبی میتوان فهمید که مؤثّرترین عامل شخصی در ایجاد روحیّه انقلابی او، موضوع انتقام و خونخواهی از تزار و رژیم تزاری بوده است، این نه چیزی است که از راه حدس و گمان، استنباط شده باشد، بلکه نزدیکان لنین به آن تصریح کرهاند. در کتاب «زندگی و آموزش لنین» میخوانیم:
«لنین ۱۶ ساله بود که پدرش درگذشت. هنوز غم مرگ پدر بر خانواده سنگینی میکرد که الکساندر، برادر بزرگ ولادیمیر ایلیچ (لنین) بعلّت شرکت در سوء قصدی بجان پادشاه مستبدّ روسیّه گرفتار شد و در ماه مارس ۱۸۸٧ او را تیرباران کردند. لنین برادر بزرگ خود را خیلی دوست داشت و قتل او بشدّت آتش کینِ انقلابیش را علیه استبداد و ستمگری فروزان ساخت. بعدها «آنا» خواهر لنین در خاطرات خود نوشت: الکساندر قهرمانانه مرگ را استقبال کرد وخون او مانند پرتو حریقِ انقلابی، راه آینده برادرش ولادیمیر (لنین) را روشن ساخت) [٩۵].
ولی پیامبر اسلامجنه پدر کُشتگی با کسی داشت! و نه به انتقام خون برادر قیام کرد! نه تحصیل ثروت و مال او را برانگیخت، و نه انگیزه ریاست و سودای سروری او را به حرکت واداشت. تنها و تنها ایمان به خدا و رسالت خدایی، او را به جُنبِش عظیم و انقلابیش راهنمایی کرد، چنانکه آموزگار لنین وکسی که لنین آثار او را «بهترین نوشتهها از مجموعه تالیفات بینالمللی مارکسیستی» معرّفی کرده است، یعنی پلخانف در کتاب «نقش شخصیّت در تاریخ» مینویسد:
«از روی تجربیّات تاریخی میدانیم در صورتیکه انسانها مثلاً مانند محمّد خود را فرستاده خدا ... بدانند، اینگونه افراد یک نیروی ارادی بیمانندی ظاهر میسازند که تمام موانع و مشکلات را که هاملتهای بزرگ و کوچک محلّی در سرا راه آنها میگذراند مانند خانههای بازیچۀ مقوّائی پایمال میکنند» [٩۶].
خود نویسنده بیست و سه سال که گاهی ناگزیر از اعتراف به حقایق میشود، نیز ایمان نیرومند پیامبر اسلام را به خدا و رسالتش اذعان نموده و در صفحه ۱۲۱ مینویسد:
«مسلّماً حضرت محمّد بآنچه میگفته است ایمان داشته و آنرا وحی خداوندی میدانسته است».
استاد و الهامبخش نویسنده بیست و سه سال یعنی «گلدزیهر یهودی» نیز ناچار از اعتراف به این حقیقت شده است و مینویسد:
«این تعالیم (در روح محمّد) وحی الهی شمرده شد و او از سر اخلاص به یقین رسید که وی (به منزله) ابزاری برای این وحی است» [٩٧].
سخن رسول خداجنیز معروف است که چون ابوطالب به او سفارش کرد تا از مخالفت با عقاید قومش خودداری ورزد مبادا امری پیش آید که تحمّل آن برای او ممکن نباشد، گفت: «یا عم، والله لو وضعوا الشمس في یمنی والقمر في یساری علی أن أترك هذا الأمر حتی یظهره الله أو أهلك فیه، ما ترکته» [٩۸]. یعنی: «ای عمو، به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم نهند تا این دعوت را واگذارم، هرگز آنرا ترک نخواهم کرد تا اینکه خدا این دین را پیروزی بخشد یا من در راه آن هلاک شوم»!.
اهل معنا میفهمند که صلابت گوینده این کلام در ایمان به ماموریّت خود تا چه حدّ است؟ و یک نظر بر زندگی پیامبر اسلامجنشان میدهد که این مرد بزرگ در مرحله عمل تا چه اندازه گفتار خود را تصدیق کرده است.
امّا لنین، بیشتر به انگیزه خشم و انتقام و تحت تأثیر محیط پرآشوب روسیه، مبارزه میکرده است، یعنی محیطی که در آن احزابِ ضدّ دولتی با حکومت تزار به مخالفت برخاسته بودند و مارکسیستها تشکیلات و تبلیغات گستردهای در خارج از روسیه داشتند و از آنجا درون روسیه را تحت تأثیر قرار میدادند. دانشگاهی که لنین به عنوان دانشجو در آنجا راه یافته بود نیز از عناصر ضدّ دولتی و دانشجویان انقلابی پر بود که بر آتش درون لنین دامن میزدند، بسیاری از مردم روسیّه از ظلم حکومت تزار سخت ناراضی بودند، در چنین شرایطی لنین با آثار مارکس و انگلس آشنا شد و شعارهای ضدّ سرمایهداری و ضدّ امپریالیستیِ آندو، وی را جلب کرد و سخنان خشونتباری که درباره انقلاب طبقه کارگر (پرولتر) و نابودی بورژواها در سراسر کتب مارکس و انگلس مشاهده میشود، موافق طبع لنین افتاد. از کشیشهای منفیباف نیز در آن محیط کاری ساخته نبود بلکه برخی از ایشان، «راسپوتین گونه»! در حقّ اعلی حضرت تزار!! دعا میکردند! و موجبات بدبینی شدید مردم را نسبت به دیانت فراهم میساختند. این عوامل و نظایر آن، دست به دست یکدیگر دادند تا لنین توانست انقلاب را رهبری کند و مارکسیسم را درروسیه جانشین حکومت پیشین سازد و مردم را از آیین مسیحیّت به مادّیگری بکشاند آن هم پس از آنکه تزار در مارس ۱٩۱٧ به علّت بیلیاقتی در اداره جنگ با اطریش، و مشکلات داخلی مجبور به استعفا شده بود و دولت موقّت و ناموفّق! «کرنسکی» نیز نتوانست تقاضای مردم را در زمینۀ صلح و نان و زمین برآوَرَد؟ [٩٩]برخلاف پیامبر اسلامجکه در او انگیزه خشم و انتقام وجود نداشت و محیطِ موافقی وی را به ادای رسالتش تشویق نکرد، بلکه بالعکس جامعه با رسالت او بسختی مخالفت نمود و اگر لنین به اتکای نیروی مردم با حکومت روسیه در افتاد، پیامبر اسلامجبا خود مردم اختلاف داشت و حکومت و دولتی درمیان نبود تا پیامبر، مردم را بر ضدّ آن دولت تحریک و تجهیز کند. مشکل بزرگ پیامبرجآن بود که میبایست از صفر بیاغازد و مردم متعصّب و سرسخت و نادان را یکایک آماده کُند و بسازد و این، با کار لنین که تودهای آماده انقلاب، در پشت سرداشت تفاوت بسیار دارد، بویژه اگر توجّه کنیم که دگرگون ساختن عقاید مذهبی یک قوم به مراتب دشوارتر از تحریک سیاسی آنها بر ضدّ رژیم ستمگر است و لذا اهمیّت عمل پیامبر با کار لنین قابل مقایسه نیست و حقّاً بیانصافی بزرگی است که محقّق تاریخ، از همه این اختلافات چشم بپوشد و پیامبری را که سبب دگرگونی اساسی در شکل و محتوای جامعه شده است، با یک انسان آتشین مزاج و انتقامجو که در جریان طبیعی انقلاب قرار گرفته و اقداماتی کرده است، همانند شمارد.
بیتردید بزرگترین معجزۀ تاریخ همین کاری است که پیامبر اسلامجموفّق به انجام آن شد، زیرا تمام مُعجزات به امید تغییر عقیده مردم صورت میپذیرد و هیچکس چون محمّدجنتوانست امّتی را زیرورو کند و هزاران انسان را چنانکه او تربیت کرد، دوباره بسازد، آنهم انسانهای سرسختی چون عربِ دوران جاهلیت که از سرِ تعصّب، دختران خود را زنده بگور میکردند! [۱۰۰].
علاوه بر انگیزههای اوّلیّه، هدفهای پیامبر اسلامجنیز با اهداف لنین از زمین تا آسمان تفاوت داشت، لنین به پیروی از مارکس و انگلس میخواست جامعهای بسازد که نظام اشتراکی در امر تولیدو مصرف بر آن حاکم باشد بلکه غایت کوشش او متوجّه این مقصود بود که به نظام اشتراکی به طور مطلق نائل گردد یعنی به اشتراک خانواده و همسر نیز عقیده داشت، چنانکه انگلس در کتاب «منشا خانواده، مالکیّت خصوصی و دولت» به این معنی تصریح کرده و مینویسد:
«با انتقال وسائل تولید به مالکیّت اشتراکی خانواده فردی، دیگر واحد اقتصادی جامعه نخواهد بود. خانهداری خصوصی تبدیل به یک صنعت اجتماعی میگردد تعلیم و تربیت فرزندان یک امر عمومی میشود. جامعه با رعایت تساوی از همه اطفال، بدون در نظر گرفتن اینکه آنها محصول پیوند ازدواج هستند یا نه، توجّه میکند بدین طریق نگرانی در مورد عوارضی که امروز مهمترین عامل اجتماعی -هم معنوی و هم اقتصادی- است که دختر را از تسلیم آزادانه به مرد مورد علاقهاش باز میدارد، ازمیان خواهد رفت»!! [۱۰۱].
لنین این دورنما را که مارکس و انگلس ترسیم کرده بودند در نظر داشت! و بهسوی آن حرکت میکرد، همان اندیشه فاسدی که در تاریخ ایران باستان به مزدک نسبت دادهاند و همان طرحی که افلاطون در کتاب جمهور [۱۰۲]در افکنده و سپس در کتاب قوانین از آن رویگردان شده است!.
امّا هدف پیامبر اسلامجبه وجود آوردن جامعهای بود که در آن توحید مطلق حکمفرما باشد یعنی جامعهای که بندگی غیر خدا در همه شؤون زندگی از میان برود و آدمی از اسارت بُتپرستی و نفسپرستی و مُردهپرستی و پیشواپرستی و جز اینها، رهایی یابد تا در پرتو «توحید عبادت» به مرتبه کمال اخلاقی نائل آید چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗا﴾[النور: ۵۵].
«خدا به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند وعده داده تا آنها را در این سرزمین خلافت دهد -چنانکه پیشینیان را جانشینی بخشید- و آیینی را که برای آنها پسندیده جایگیر سازد و از پسِ هراس ایشان، بیم آنانرا به آسودگی خاطر مبدّل گرداند مرا بندگی کنند و هیچ چیز را شریک من نشمرند».
در این آیه شریفه، استقرار حکومت مسلمین، مقدّمه عبادت خالصِ خداوند بشمار آمده است از طرفی، کمال اخلاقی را در پرتو عبادت خالص باید یافت. از اینرو پیامبراسلامجفرمود: «بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ حُسْنَ الأَخْلاَقِ» [۱۰۳]. یعنی: «برانگیخته شدهام تا اخلاق نیک را به نهایت رسانم».
آری! تفاوت أهداف پیامبر اسلامجبا لنین در ایجاد نظام اجتماعی جدید، نماینده آنست که پیامبر با امثال لنین در شناخت حقیقت انسان، اختلاف جوهری داشته است و بنابراین چگونه میتوان با یک قیاس سادهلوحانه و سطحی، آندو را مشابه یکدیگر شمرد؟!.
سوّم آنکه راه و روشی که پیامبر اسلامجبرای رسیدن به هدف خود داشته با شیوه لنین کاملاً تفاوت میکرده است. برای لنین، نیل به هدف مهم بوده از هر راهی که باشد و به هر صورت که انجام پذیرد! او میخواسته تا حکومت تزار را سرنگون کند و جامعهای اشتراکی پدید آورد خواه این هدف از راه صحیح تحقّق یابد و خواه از طریق ظلم و فحشاء و قتل و جز اینها متحقّق شود! از همین جهت ضمن آثار خود به صراحت مینویسد:
«یک کمونیست باید برای هر گونه فداکاری آماده باشد و در مورد لزوم حتّی به انواع نقشهها و حیلههای جنگی متوسّل شود و روشهای نامشروع را بکار بَرَد وحقیقت را پنهان سازد تا در اتّحادیههای بازرگانی راه یابد و روش کار انقلابی را درمیان آنان با بُردباری دنبال کند ... ما همه آن اصول اخلاقی را که بیرون از مفاهیم طبقاتی بشری اتّخاذ شده است انکار میکنیم ... ما میگوئیم: اصول اخلاقی همانست که برای از میان بردن جامعه استعماری بکار رود و همه رنجبران را در محیط حزب کارگر متشکّل سازد و یک جامعه جدید کمونیست از نوپدید آورد» [۱۰۴]. اینست راه و روشی که لنین برای وصول به هدف خود برمیگزیند و به یپروانش سفارش میکند. امّا روش پیامبر اسلامججز این بوده است و قرآن مجید به مسلمانان چنین دستور میدهد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨﴾[المائدة: ۸].
«ای کسانیکه آئین اسلام را باور کردهاید، برای خدا قیام کنید، عادلانه گواهی دهید و دشمنی با هیچ گروهی شما را به بیعدالتی درباره آنان نکشاند، عدالت کنید که این کار به تقوی نزدیکتر است، همانا خدا از آنچه میکنید آگاه است».
هنگامی که سفارش قرآن را درباره عدالت با دشمنان، در کنار عمل پیامبرجقرار میدهیم معلوم میشود که اسلام برای وصول به عدالت اجتماعی چه راهی را برگزیده و به پیروانش سفارش کرده است؟
کتابهای سیره در خلال گزارش حوادث جنگ «خیبر» آوردهاند که روزی ضمن جنگِ مسلمین با یهود، چوپانی بنام «اسود» که اجیر یهودیان بود و گوسفندان آنها را برای چرانیدن به صحرا میبرد، بنزد پیامبرجآمد و از او خواست تا اسلام را بَر وی عرضه دارد. پیامبر که بقول ابن اسحاق: «هیچکس را برای دعوت به اسلام کوچک نمیشمرد» با درخواست وی موافقت نمود و مرد چوپان، اسلام آورد. آنگاه گفت: ای پیامبر خدا، من مزدور صاحب این گوسفندانم و این گله نزد من امانت است، اینک میگویی که با این گوسفندان چه کنم؟
پیامبر به او فرمود: آنها را بازگردان تا بنزد صاحب خود بروند! [۱۰۵].
آری پیامبر اسلامجنمیپسندید که مسلمانی با خیانت در امانت، اسلامِ خود را آغاز کند هرچند آن خیانت در حقّ دشمنی باشد که در حال جنگ با مسلمین است!.
از این نمونه کارها در سیره پیامبر اسلامجفراوان دیده میشود و ما در آینده به تناسب موضوعِ بحث، نمونههای دیگری را بخواست خدا خواهیم آورد و چنانکه ملاحظه میکنید شعار اسلام: «عدالت با دوست ودشمن» است و هرگز اجازه نمیدهد که مسلمین از راه اعمال نامشروع و افعال ضدّ اخلاقی، هدفهای مشروع خود را تحقّق بخشند، زیرا هدف اسلام از تشکیل جامعه اسلامی، اجرای عدالت اجتماعی و در نیتجه، رساندن افراد جامعه به «کمال اخلاقی» است که غایت بعثت پیامبرجشمرده میشود بنابراین چگونه میتوان مردم را از راههای ضدّ اخلاقی به اخلاق عالیه هدایت کرد؟!.
امّا هدف لنین و أمثال او از ایجاد جامعۀ دلخواه، تأمین نیازهای اقتصادی و غریزی افراد است و از همین رو در «مانیفست» که بمنزلۀ کتابِ مقدّسِ پیروان مارکس و انگلس بشمار میآید، کمترین سخنی از هدفهای اخلاقی در جوامع کمونیستی به میان نیامده است و پر واضح است که اگر هدف نهایی از زندگی انسان، تأمین نیازهای مادّی و اشباع هوای نفس باشد (نه وصول به کمال اخلاقی) در اینصورت هر دروغ و ظلم و نیرنگ وخیانتی برای رسیدن به مقصود، مجاز خواهد بود! اینست که نویسنده ۲۳ سال با تشبیه پیامبر اسلامجبه لنین، برجستهترین مبلّغ ارزشهای اخلاقی را به جسورترین دشمنان اصول اخلاق تشبیه کرده و بنابراین فهمیده یا نفهمیده، ارزشهای اخلاقی را با اضداد آنها برابر شمرده است! ممکن است گفته شود: مقصود نویسنده از این تشبیه، برابری آندو به لحاظ (مبارزه در شرائط نامساعد اجتماعی و خستگیناپذیری و عدم انحراف هر دوتن از مبادی عقیدتی خویش» بوده است نه سایر جهات و ابعاد چنانکه در خلال سخنان او دیده میشود! گوئیم: هر چند «وجه تشبیه» در مجموعه سخن وی، محدود به این امور نیست ولی اگر مرادِ نویسنده، این معنا باشد، بازهم گرفتار خطائی فاحش و قیاسی ناصواب شده است! زیرا خود اعتراف میکند که لنین: «نیم قرن نهضت انقلابی پشت سر داشت، صدها هزار ناراضی و انقلابی از وی پشتیبانی میکردند» [۱۰۶].
و نیز اعتراف دارد که:
«پشت سر لنین حزبی نیرومند و مؤمن قرار داشت ولی محمّد با دست خالی و یارانی بسیار معدود، پای به ساحت تاریخ گذاشت و یگانه وسیله کار او قرآن بود و قرآن»! [۱۰٧].
آیا با وجود این اعترافات هیچ معنی دارد که ما به لحاظ «شرائط نامساعد اجتماعی»، پیامبر اسلامجرا با لنین برابر و همسان شماریم؟! چه زمانی شرائط نامساعد اجتماعی برای هر دویکسان بوده تا ما حقّ اینگونه قضاوت را داشته باشیم؟!.
اما تساوی پیامبرجبا لنین در خصلت «خستگی ناپذیری و عدم انحراف از مبادی عقیدتی»، این را هم باید دروغی بزرگ شمرد! که مولود بیخبری از زندگانی طرفین است. چه کسی گفته که لنین از مبادی عقیدتی خویش دست برنمیداشت و مداهنه سازشکاری نمیکرد؟ این تاریخ است که گواهی میدهد:
«لنین ابتدا طبق عقیده مارکس معتقد بود که در روسیّه هنوز موقع انقلاب پرولتاریا فرا نرسیده و باید همان انقلاب بورژوا را دنبال کرد، ولی چون ملاحظه کرد که بالشویکهای جوان از این فکر وی برآشفته و ممکن است او را کنار گذارند تغییر عقیده داد و انقلاب ناگهانی پرولتاریا را پذیرفت»! [۱۰۸].
در همین کشور خودمان، لنین نهضت میرزا کوچک خان جنگلی را ابتدا تایید نمود و سپس او را رها ساخت و با دولت مرکزی سازش کرد!.
اجازه دهید برای رفع هرگونه شک و شبههای در اینباره، گفتار خود لنین را در «لزوم ساخت و پاخت و سازشکاری»! بیاوریم تا معلوم گردد آنچه گفته شد از سرِ تعصّب و غرضورزی و سوء نیّت نبوده است.
لنین در کتاب: «بیماری کودکانه چپگرایی» چنین مینویسد:
«چپهای آلمانی در جزوه منتشره در فرانکفورت مینویسند:... باید هرگونه سازشی را با احزاب دیگر... و هرگونه مانور و ساخت و پاخت را با قاطعیّت تمام مردود شمرد، شگفتآور است که این چپها با چنین نظریاتی چگونه حکم محکومیّت قطعی بلشویسم را صادر نمیکنند! زیرا ممکن نیست چپهای آلمانی ندانند که سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت با احزاب دیگر و از آن جمله با احزاب بورژوایی است»! [۱۰٩].
این راه لنین و عقیده او بود امّا محمّد پیامبر اسلامجبگواهی تاریخ و کتب سیره در آنچه از سوی خدا بر وی نازل شده بود کمترین مداهنه و سازشکاری نمیکرد و اگر همه خلق با او به مخالفت برمیخاستند در اجرای امور شرع، به احدی اعتناء نداشت. کجا لنین با چنین کسی قابل مقایسه است که چون به او پیشنهاد میکنند: «ائت بقرآن غیر هذا أو بدله»!.
یعنی: «قرآنی جز این بیاور یا آن را تغییر بده (تا به تو ایمان آوریم)».
به او فرمان میرسد که پاسخ دهد:
﴿مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾[یونس: ۱۵].
«مرا نسزد که از پیش خود قرآن را دگرگون سازم، جز آنچه که به من وحی میشود چیزی را پیروی نمیکنم که اگر خداوندم را فرمان نبرم از عذاب روزی بزرگ بیم دارم»!.
محمّدجاز مقامی فرمان مییافت که اگر بنابر طبیعت بشری ذرّهای به سازشکاری نزدیک میشد (نه آنکه رفتارِ سازشکارانه پیش میگرفت) نهیب وحی چنین بر او بانگ میزد:
﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا ٧٤ إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرٗا ٧٥﴾[الإسراء: ٧۴-٧۵].
«و اگر تو را ثابت نگردانده بودیم نزدیک بود که به ایشان اندک تمایلی نشان دهی، در آن صورت تو را دو برابر دیگران در زندگی و مرگ از عذاب میچشاندیم و در برابر ما هیچ یاوری برای خود نمییافتی»!.
کسی که بدینصورت تحت نظارت و مراقبت وحی بوده، خواب و خیال است اگر او را با دیگران شبیه و مانند سازیم.
اما چهارمین تفاوت اصلی، در خوی و عادات و رفتار پیامبرجاست که شرح اخلاق آن حضرت و امتیاز او از دیگر مردم، نیاز به کتابی جداگانه و مفصّل دارد و در صفحات آینده بخشی از ویژگیهای اخلاقی پیامبر خداجرا به خواست خدا خواهیم آورد.
[۸۶] صفحه ۱۴ و ۱۵ کتاب. [۸٧] صفحه ۱۸. [۸۸] لنینگراد امروز. [۸٩] زندگی و آموزش لنین (از انتشارات حزب توده ایران، اردیبهشت ۱۳۴٩) صفحه ۸. [٩۰] زندگی و آموزش لنین، صفحه ٩. [٩۱] زندگی و آموزش لنین، صفحه ۱۲. [٩۲] کتاب ۲۳ سال صفحه ٩۱ و ٩۲. [٩۳] کتاب ۲۳ سال، صفحۀ ٩۲. [٩۴] تاریخ فلسفۀ سیاسی، تألیف دکتر بهاءالدّین پازارگاد، چاپ طهران (جلد سوّم، صفحه ۱۰۰۶). [٩۵] زندگی و آموزش لنین (از انتشارات حزب توده ایران، اردیبهشت ۱۳۴٩) صفحه ٧. [٩۶] نقش شخصیّت در تاریخ، ترجمه خلیل ملکی، فصل ترکیب آزادی و ضرورت، صفحه ۱٧. [٩٧] «العقیدة والشّریعة في الإسلام» (تعریب کتاب گلدزیهر) چاپ مصر، صفحه ۱۲ مترجمان کتاب که سه تن از فضلای مصرند، عبارت گلدزیهر را بدین صورت به عربی ترجمه کردهاند: «صار یعتبر هذه التعالیم وحیا الهیا فأصبح -باخلاصٍ- علی یقین بأنه أداة لهذا الوحی». [٩۸] سیرة ابن هشام، القسم الأوّل، صفحۀ ۲۶۶، تاریخ الطّبری، الجزء الثّانی، صفحۀ ۳۲۶. [٩٩] در این باره به کتاب قدرتهای جهانی در قرن بیستم اثر هاریت وارد، ترجمه جلال رضائی راد، صفحات ۶ و ٧ و ۱۲۲ و ۱۲٧ نگاه کنید. [۱۰۰] از میان پیامبران بزرگ، نوح÷و ابراهیم÷را پیروانی چندانی نبود و موس÷بیشتر مسئولیّت نجات بنیاسرائیل را (بدون جنگ رسمی با فرعون) به عهده گرفت و قوم او، یکتاپرست و مذهبی بودند و از فرزندان یعقوب نبی÷بشمار میآمدند و عیسی÷نیز به تربیت یارانی معدود در روزگار خود موفّق شد، امّا کار محمّدجکاری دیگر بود، درود خداوند بر همگی آنان باد. [۱۰۱] منشا خانواده، مالکیّت خصوصی و دولت، اثر انگلس، ترجمه م. احمدزاده، صفحه ۱۰۸ و ۱۰٩. [۱۰۲] به صفحه ۲۸۳ از کتاب «جمهور» اثر افلاطون، ترجمه فؤاد روحانی (چاپ چهارم) رجوع شود. این کتاب بهمراه پیشنویسی از اینجانب تحت عنوان: «مقدّمه ناشر» از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب بچاپ رسیده است. [۱۰۳] الـموطأ، تألیف مالک بن أنس، چاپ مصر، الجزء الثانی، صفحه ۲۱۱ و طبقات ابن سعد، القسم الأوّل، صفحه ۱۲۸. [۱۰۴] مجموعه آثار نیکلای لنین (۱٩۲۳) جلد ۱٧، صفحه ۱۴۲، ۱۴۵، ۳۲۱، ۳۲۳. به کتاب: «جهان در قرن بیستم: Gentury the World in the Tweniteth اثر: لویس. ل، اسنایدر، ترجمه دکتر محمّد ابراهیم آیتی، صفحه ۲۳۲ نگاه کنید. [۱۰۵] سیرة ابن هشام، القسم الثّانی، صفحۀ ۳۴۴ و سیرۀ ابن کثیر، الجزء الثالث، صفحه ۳۶۱. [۱۰۶] صفحه ۱۵ کتاب. [۱۰٧] صفحه ۱۸ کتاب. [۱۰۸] تاریخ فلسفه سیاسی، اثر دکتر بهاءالدین پازارگاد، جلد سوّم، صفحه ۱۰۱۰. [۱۰٩] کتاب بیماری کودکانه چپگرایی، اثر لنین، ترجمه م. پورهرمزان، صفحه ۳۸ و ۳٩.