خیانت در گزارش تاریخ - جلد اول

جبر در قرآن!

جبر در قرآن!

امّا مسأله «جبر و تفویض» بحثی قدیمی است و علمای مسلمین به اندازه کافی در این باره سخن گفته‌اند و شبهات اهل باطل را پاسخ داده‌اند. قدر مسلّم آن است که هیچ مُنصفی نمی‌تواند اعمالی را که به علم و اراده آدمی معطوفند، انکار کند، از اینرو هر انسان عاقلی میان حرکت دستی که بدون قصد می‌لرزد و حرکت دستی که با علم و اراده اشاره می‌کند تفاوت می‌نهد. همه می‌دانند که چشمک‌زدن عمدی! با جمع ‌شدن پلک چشم‌ها در اثر تحریکات عصبی، فرق دارد.از طرفی کارهایی که با قصد انجام می‌شوند غیرقابل تخلّف نیستند زیرا این امور، از مجرای علم و اراده آدمی صادر می‌گردند و محال نیست که انسان چیزی را نداند و آنرا اراده نکند یا بداند و اراده کند. پس ظهور این گونه اعمال در بشر «واجب» و اجتناب‌ناپذیر نیست، بلکه در مرحله «امکان» قرار دارد. از سوی دیگر در این قبیل امور، برای آدمیان حالات «تردید» و «موازنه سود و زیان» و «پشیمانی» پیش می‌آید، یعنی در واقع انسان خود را در انجام این گونه کارها به رعایت نفع «موظّف» می‌داند و در دفع ضرر «مسؤول» می‌شناسد. (برعکس کارهای اجتناب‌ناپذیر که در آنها تردید و موازنه و پشیمانی و وظیفه و مسؤولیّت راه ندارد) [۲۶٧].

به نظر علمای اسلام بر چنین اعمالی «تکلیف» تعلّق می‌گیرد و نسبتِ «حُسن و قبح» بدانها می‌دهند و در دنیا و آخرت «پاداش و کیفر» بر آنها جاری می‌شود و این اعمال را کارهای اختیاری نام نهاده‌اند.

قائلین به جبر در «حُکم» میان اینگونه امور و اضداد آنها هیچ تفاوتی نمی‌نهند و همه را یکسان می‌شمارند! با اینکه «هر مرتبه از وجود، حُکمی دارد» و احکام با تفاوت موضوع، متفاوت می‌شوند مگر آنکه وجه اشتراک درموضوعات، اعتبار شود، یعنی حکم مساوی در چند موضوع گوناگون بر جهت اشتراک آنها تعلّق گیرد، امّا درباره اعمالی که معطوف به علم و اراده‌اند، همه می‌دانیم که آن اعمال به اعتبار اراده و نیّت، عملِ اختیاری محسوب می‌شوند نه به اعتبار شکل عمل! پس اعمال مزبور در اعتبار اصلی، هیچ وجه اشتراکی با کارهای غیرارادی ندارند و شبهات قائلین به جبر هیچکدام نمی‌تواند انسان را «مسلوب الاراده» نشان دهد و اعمال اختیاری را همطراز اعمال جبری معرّفی نماید. طرح مفصل شبهات اهل جبر و پاسخ به آنها، از وظیفۀ این کتاب بیرون است لذا ما به شبهات نویسندۀ ۲۳ سال در این باب می‌پردازیم و آنها را پاسخ می‌دهیم، می‌نویسد:

«متشرعین نباید فراموش کنند که ده‌ها آیه در قرآن هست که گمراهی و هدایت خلق را تابع مشیت خداوندی گفته است:

﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ[القصص: ۵۶].

«تو هر که را بخواهی نتوانی هدایت کرد ولی خداوند هر که را خواست هدایت می‌کند».

و در آیه ۲۳ سوره زمر می‌فرماید:

﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ[الزمر: ۲۳].

«کسی را که خداوند گمراه کرد هدایت ‌کننده‌ای نخواهد داشت».

در سوره محمّد آیه ۱۳ می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا[محمد: ۱۳].

«اگر می‌خواستیم هدایت نصیب اشخاص می‌کردیم».

و آیه‌های عدیده دیگر مشعر است که هدایت و گمراهی با خداوند است و آوردن همه آنها در اینجا ما را از موضوع خود خارج می‌کند و سخن به درازا می‌کشد ولی از همه آنها یک مطلب مسلّم حاصل می‌شود که بدون مشیّت الهی هدایت صورت نمی‌‌گیرد. علاوه بر این، ریشه‌ای از جامعه انسانی کنده نشد(؟!) پس قدر مسلّم این است که نتیجه مطلوب از فرستادن انبیاء بدست نیامده و بیهوده متکلّمان در اثبات نبوّت عامّه رنج می‌برند» [۲۶۸].

پیش از پاسخ ‌دادن به این بخش باید بگویم آرزو بر دل ما ماند که ببینیم این اسلام‌شناس دقیق!! آیاتی از قرآن کریم را در مساله‌ای بیاورد ولی در نقل آنها دچار خطا نشود! به عنوان نمونه از میان سه آیه‌ای که در بالا ذکر نموده یکی را به غلط نشانه داده است یعنی آنجا که می‌نویسد در سوره محمّد آیه ۱۳ می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا[محمد: ۱۳].

نادرست است! در سراسر سوره «محمّد» چنین آیه‌ای وجود ندارد و آنچه نقل نموده بخشی از سیزدهمین آیه سوره «سجده» است و گمان دارم اندک شباهت میان کلمه «سجده» و «محمّد» سیره‌نویس را به خطا واداشته و چشم را باز نکرده است تا نام سوره را به درستی ببیند! حقّاً که دقّت ایشان در کار بزرگ سیره‌نویسی که با اعتقادات میلیون‌ها مردم روی زمین پیوند دارد بسی در خور تقدیر و تمجید است!!.

امّا در برابر سخن او که گوید: «ده‌ها آیه در قرآن هست که گمراهی و هدایت خلق را تابع مشیّت خداوندی گفته است» باید بگوییم: کلمة حق یراد بها البالطل!.

آری جناب سیره‌نویس! حقّ می‌گویی امّا اراده باطل داری! زیرا می‌خواهی نتیجه بگیری که چون گمراهی و هدایت تابع مشیّت خداوند است پس، تلاش و کوشش کسی به جای نمی‌رسد و قرآن به «جبر محض» فتوی داده‌است! با اینکه قرآن مجید در آیات متعدّدی تصریح فرموده که مشیّت خداوند به هدایت کسانی تعلّق می‌گیرد که راه تحقیق و مجاهده را پیش گیرند و به‌سوی حقّ بازگردند و همچنین مشیّت الهی کسانی را به گمراهی وامی‌گذارد که به باطل گرایش نشان دهند و بنده هوای نفس باشند.

چنانکه می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَا[العنکبوت: ۶٩].

«کسانی که درباره ما مجاهدت کردند، حتماً ایشان را به راههای خویش هدایت می‌کنیم».

نیز می‌فرماید:

﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَنۡ أَنَابَ[الرعد: ۲٧].

«(خدا) کسی را که از بدی‌ها باز گردید، به سوی خود هدایت می‌کند».

و نیز می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵].

«پس چون منحرف شدند، خداوند دل‌های ایشان را به انحراف راه داد».

و همچنین می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ[الجاثیة: ۲۳].

«آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خویش گرفت و به امر خدا راه را گم کرد»؟.

بنابراین کوشش بندگان برای اینکه شایستگی پیدا کنند تا مشیّت الهی بر آنان تعلّق گیرد منافی با حاکمیّت خداوند و مشیّت او نیست که

﴿لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ [۲۶٩][النجم: ۳٩].

و ایندو دسته از آیات شریفه، یکدیگر را تفسیر می‌کنند و توضیح می‌دهند. امّا نویسنده‌ای که برخی از آیات را به میان می‌آورد و بقیه را نادیده می‌گیرد جز غرض‌ورزی و دشمنی با قرآن وخصومت با راه انبیاء چه قصد و نیّتی دارد؟!.

اساساً شما که از ترجمۀ برخی آیات روشن قرآن عاجزید چگونه به خود حق می‌دهید تا در تفسیر مشیّت الهی وارد شوید واز نحوه تعلّق آن به هدایت و گمراهی خلق سخن گویید؟!. ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگاه توست عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری! [۲٧۰] شگفتا که در علوم مادّی هر کارناشناسی! به خود اجازه نمی‌دهد تا بی‌پروا اظهارنظر و ابراز رای کند ولی در علوم الهی و تفسیر قرآنی که کاری گران‌تر و پُر مسؤولیّت‌تر است هر بی‌مایه‌ای اظهار وجود می‌کند و کتاب می‌نویسد و از الهیّات یا اسلام شناسی سخن می‌راند و خود را یکّه‌تاز میدان و فارسِ دوران! و یگانه زمان! معرّفی می‌نماید، با اینکه به قول (شیخ ‌الرّئیس ابن سینا): «جل جناب الحق عن أن یکون شریعة لکل وارد»! [۲٧۱]. یعنی: «مقام حق تعالی بسی بالاتر از آن است که هر کسی در چشمه‌سار معرفت او وارد شود»!.

آری، ورود در مباحث إلهی و تفسیر قرآنی دلی پاک از اغراض مادّی و شهرت‌طلبی و ریاست‌جویی و سری پرشور از عشق مقدّس به کشف اسرار وجود وشناخت مبدا بود و نمود، لازم دارد.

﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِيدٞ ٣٧ [۲٧۲][ق: ۳٧].

امّا سه آیه شریفه‌ای که سیره‌نویس نو درآمد! بر درستی رأی علیل خود دلیل آورده، برخلاف نظر او گواهی می‌دهند! اوّلاً آیه ۵۶ از سورۀ مبارکه قصص:

﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ[القصص: ۵۶].

اگرچه اعلام می‌دارد که: «… خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‌کند» ولی سخن بر سر آن است که بدانیم خداوند چه کسانی را می‌خواهد و هدایت می‌کند؟ آیات دیگری از قرآن مجید، خواست خدا و مشیّت او را برای ما توضیح می‌دهند و تصریح می‌کنند که:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ[المائدة: ۵۱].

«خدا قوم ظالم [۲٧۳]را هدایت نمی‌کند».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ[الزمر: ۳].

«خدا دروغگوی ناسپاس را هدایت نمی‌کند».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ كَذَّابٞ[الغافر: ۲۸].

«خدا تجاوزگر دروغ‌پیشه را هدایت نمی‌کند».

پس چه کسانی مشمول هدایت الهی می‌شوند؟ قرآن کریم دوباره به ما پاسخ می‌دهد:

﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ[الشوری: ۱۳].

«(خدا) کسی را که از بدی‌ها بازگردد به‌سوی خود هدایت می‌کند».

﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥ[التغابن: ۱۱].

«هر کس به خدا ایمان آورد، خدا دل او را هدایت می‌کند».

﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُ[المائدة: ۱۶].

«خدا با آن (نور) هر کس را که خشنودی وی را دنبال کرد، هدایت می‌کند».

و این معنی حتّی در مقطع آیۀ مورد بحث (که نویسنده آن را ناتمام نقل نموده) نیز به اشاره آمده است چنانکه می‌فرماید:

﴿وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ[القصص: ۵۶].

«خداوند به احوال راه‌یافتگان داناتر است».

و به عبارت دیگر از لیاقت آنها برای هدایت، آگاه‌تر از هر کس می‌باشد.

با این بیان، نه تنها مقصود از دوّمین آیه‌ای که سیره‌نویس تازه! به گواهی آورده معلوم می‌شود بلکه دهها آیه قرآن که در خلال آنها هدایت و گمراهی را به مشیّت الهی موکول نموده تبیین می‌گردد. با وجود این، دوّمین آیۀ کریمه را نیز پاسخ می‌دهیم و راه دفع شبهه را از ساحت مقدّس آن بازگو می‌کنیم.

می‌فرماید:

﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ[الزمر: ۲۳].

«خدا هر کس را به گمراهی بَرَد، برای او راهنمایی نیست».

اینک باید تحقیق کنیم که خداوند چه کسی را به گمراهی می‌برد؟ قرآن کریم به سؤال ما چنین پاسخ می‌دهد:

﴿يُضِلُّ بِهِۦ كَثِيرٗا وَيَهۡدِي بِهِۦ كَثِيرٗاۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٦ ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧[البقرة: ۲۶-۲٧].

«(خدا) بسیاری را با آن (قرآن) گمراه می‌کند و بسیاری دیگر را هدایت می‌کند و جز فاسقان، هیچکس را بدان گمراه نمی‌کند. کسانی که عهد خدا را پس از محکم ‌ساختن آن می‌شکنند و رشته‌ای را که خدا به پیوستن آن فرمان داده می‌گسلند و در زمین به فساد می‌پردازند، آنها همان زیانکارانند».

پس معلوم شد که از این آیات کریمه، مفهوم «جبر» برنمی‌آید و حق تعالی بدون جرم و تقصیر از کسی سلب توفیق و نعمت نمی‌کند و جز پیمان‌شکنان و تباهکاران هیچ کس از هدایت خداوند دور و محروم نمی‌شود و به گمراهی نمی‌افتد.

آیات شریفه ذیل این معنی را تصدیق و تأیید می‌کنند:

﴿وَيُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِينَ[ابراهیم: ۲٧].

«و خدا، ظالمان را گمراه می‌کند».

﴿يُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ[غافر: ۳۴].

«خدا کسی را که تجاوزگر باشد گمراه می‌کند».

﴿كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡكَٰفِرِينَ[غافر: ٧۴].

«خدا اینچنین حق‌پوشان [۲٧۴]را گمراه می‌کند».

و نیز آیات دیگر، همین معنا را در شکل عمومی و اجتماعی آن بدینصورت بازگو می‌نمایند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ[الرعد: ۱۱].

«خداوند آنچه را که به قومی تعلّق دارد دگرگون نمی‌کند تا اینکه آنها نفسانیّات (یعنی نیّات و اندیشه‌ها و اعتقادات و اخلاق) خود را تغییر دهند».

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ يَكُ مُغَيِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ[الأنفال: ۵۳].

«و این از آنروست که خداوند هیچ نعمتی را که به قومی بخشیده دگرگون نمی‌سازد تا اینکه آنها نفسانیات خویش را تغییر دهند».

امّا سوّمین آیه‌ای که سیره‌نویس ناشی! بر عقیدۀ «جبر» گواه آورده یعنی: ﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَاکاملاً در مفهوم ضدّ جبر به کار رفته است! زیرا مفاد آیه کریمه این است که: اگر می‌خواستیم هر کسی را از هدایت برخورد می‌کردیم ولی نخواستیم همه را به اجبار بر راه راست وا داریم!.

و این معنی را قرآن مجید در مواضع دیگر نیز یاد کرده است، چنانکه می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩[یونس: ٩٩].

«اگر خداوندت می‌خواست همۀ اهل زمین ایمان می‌آوردند، آیا تو مردم را مجبور می‌کنی تا مؤمن شوند»؟!.

و نیز می‌فرماید:

﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ ٤[الشعراء: ۴].

«اگر بخواهیم از آسمان نشانه‌ای فرو می‌فرستیم که همۀ ایشان در برابر آن گردن خم کنند»!.

آری خداوند توانایی دارد که مردم را با جبر و قدرت به ایمان بکشاند ولی مشیّتِ أعلای او بر این کار تعلّق نگرفته است و انبیاءرا با کتاب هدایت به‌سوی خلق فرستاده تا خود، راه را برگزینند و در قرآن مجید می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٍ ٤١[الزمر: ۴۱].

«ما این کتاب را به حقّ برای مردم بر تو نازل کردیم پس، هر کس که هدایت یابد به سود خود او است و هر کس که گمراه شود تنها به زیان خودش خواهد بود و تو وکیل مردم نیستی!. (یعنی ضامن سود و زیان آنها نخواهی بود)».

پس قدر مسلّم اینکه، عقیده به «جبر مطلق» با مفاد آیات قرآن انطباق ندارد و از این جهت نیز شبهه سیر‌ه‌نویس ناشی! در ضرورت بعثت انبیاء وارد نیست.

[۲۶٧] به قول مولوی در دفتر اوّل مثنوی معنوی:

یک مثال ای دل، پی فرقی بیار
تا بدانی جبر را از اختیار
دست کان لرزان بود از ارتعاش
وانکه دستی را تو لرزانی زجاش
هر دو جنبش آفریده حق، شناس
لیک نتوان کرد این با آن قیاس
زین پشیمانی که لرزانیدیش
چون پشیمان نیست مَرد مرتعش
مرتعش را کسی پشیمان دیده‌ای
بر چنین جبری چه برچسبیده‌ای؟!

[۲۶۸] صفحه ۳۳ کتاب. [۲۶٩] انسان نصیبی ندارد جز آنچه که برایش کوشش کرد. [۲٧۰] شعر از حافظ است. [۲٧۱] الإشارات والتّنبیهات، چاپ دانشگاه تهران، صفحه ۱۵٧. [۲٧۲] در این گفتار برای کسی که اهل دل باشد یا گوش به قرآن فرا دهد وحضور در معنای آن یابد البته مایه بیداری است. [۲٧۳] مقصود از «قوم ظالم» کسانی هستند که بندگی هوای نفس را برگزیده‌اند و خداوند آنها را (نه نفس‌شکنان را) از هدایت خود محروم کرده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ[القصص: ۵۰]. پس اگر نویسنده ۲۳ سال به چند آیه پیش از آیه مورد نظرش در سوره قصص نظر افکنده بود می‌دید که شرط تعلّق مشیّت خداوند در همانجا آمده است ولی کجا است دیده بینا؟!. [۲٧۴] کفر در لغت به معنی پوشیدن است (کفر: أی ستر) و کافر کسی است که حق‌پوشی می‌کند و با حقّ به ستیز و عناد برمی‌خیزد، گواه ما از قرآن مجید نیز این آیه شریفه است: ﴿وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡكَٰفِرُونَ[العنکبوت: ۴٧]. یعنی: «هیچکس جز کافران در برابر آیات ما جحد و عناد نمی‌ورزد». و البته این معنا با «ضال = گمراه» تفاوت دارد، چه بسا گمراهانی که به محض برخورد با برهان حق، راه هدایت پیش گیرند. بنابراین هر کافری، گمراه است ولی هر گمراهی کافر نیست و به اصطلاح منطقی نسبت «عموم و خصوص مطلق» میان آندو برقرار است.