خیانت در گزارش تاریخ - جلد اول

در انتظار پیامبر موعود!

در انتظار پیامبر موعود!

امّا این سخن که گوید:

«نه آوازه‌ای در مکّه (از ظهور پیامبر) بوده و نه کم‌ترین اثری از رسالت مردی بنام محمّد».

گفتاری است که از بی‌خبری نویسنده بیست و سه سال درباره تاریخ قدیم عرب حکایت می‌کند، بلکه بر ناآگاهی او از کتب آسمانی گذشته دلالت دارد.

پیش از اسلام درمیان مردم مدینه (یثرب) این خبر پراکنده شده بود که در آینده، پیامبری از میان عرب برانگیخته خواهد شد که کارش با بُت‌پرستان به پیکار می‌کشد و بر آنان پیروز می‌گردد و قدرت و شکوه بسیار می‌یابد. این خبر را یهودیان مهاجر، که قبلاً به عربستان هجرت کرده بودند و در قلعه‌ها بسر می‌بردند، درمیان عرب انتشار دادند. منشا این پیشگویی وعده‌ای بود که در کتاب «اشعیاء نبی» از کتب مقدّسه یهود آمده است. بر طبق این وعده، «اشعیاء» با الهام از خداوند نوید داده بود که در «جزیرة العرب» از نژاد «اسماعیل» از شاخۀ «قیدار» (که قریش از این شاخه بودند) پیامبری ظهور می‌کند و او گمراهان را به راه خدا فرا می‌خواند و دیدگان نابینا را با آیات خدا می‌گشاید و گوش‌های ناشنوا را باز می‌کند و ظلمت را به نور و کژی را به راستی مبدّل می‌سازد و تلاش بُت‌پرستان در برابر دعوت او به جایی نمی‌رسد و سرانجام بر دشمنان خویش غلبه خواهد کرد و تأکید شده بود که او «بنده» و «مسلم» و «رسول خدا» و «بزرگ دارنده شریعت» است. این پیشگویی از روزگار کهن تاکنون محفوظ مانده و اینک نیز به همراه تورات چاپ شده و در دسترس است.

در اینجا مناسب می‌دانم عبارات کتاب «اشعیاء» را از نسخه‌ای که به زبان عبرانی در اسرائیل به طبع رسیده و در همانجا به انگلیسی ترجمه شده بیاورم و سپس ترجمۀ دیگری را که به مسیحیان لبنان از زبان اصلی به عربی آورده‌اند نیز نقل کنم و پس ازآن، ترجمه‌ای دیگر راکه به دست مترجمان مسیحی انگلیس از عبری به پارسی برگردانده شده و در لندن به چاپ رسیده بازگو کنم تا از مقابله ترجمه‌های گوناگون اطمینان بیشتری حاصل شود.

و اینک ترجمه عبارات کتاب «اشعیاء» به زبان انگلیسی به نقل از نسخه مطبوع در «اسرائیل»:

٩- Behold, the former things are come to pass, and new things do I declare: before they spring forth itell you of them.

۱۰- Sing unto the lord a new song, and his praise from end of theearth, ye that go down to the sea, and all that is therein; theisles, and the inhabitants thereof.

۱۱- Let the wildereness and the cities there of lift up their voice, the villages that KEDAR doth inhabit: let the inhabitants of Sela sing, let them shout from the top of the mountains.

۱۲- Let them give glory unto the lord, and declare his praise in the islands.

۱۳- The lord shall go forth as a mighty man, he shall stir up jealousy like a man of war: he shall cry, yea, roar; he shall prevail against his enemies.

۱۴- I have long time holden my peace; I have been still, and refrained myself… .

۱۶- And I will bring the blind by a way that they knew not, I will lead them in pats that they have not Known ; I well make darkness light before them, and crooked things straight.

These are the things which I have done, and I have not forsaken them.

۱٧- They shall be turned back, they shall be greatly ashamed, that trust in graven images, that say to the moltem images Ye are our gods.

۱۸- Hear, ye deaf; and look, ye blind, that ye may see.

۱٩- Who is blind, but my servant? or deaf, as my messenger that I sent? Who is blind as he that is recompensed, and blind as the lord’s servant?

۲۰- Seeing many things, but thou observest not: opening the ears, but none heareth.

۲۱- The lord was well I plesed forhis righteousness; sake, to magnify the law, and to make it honourable [۴۱]*

و اینست ترجم i عبارات کتاب «اشعیاء» به عربی به نقل از نسخۀ مطبوع در «لُبنان»:

«٩- هوذا الأولیات قد أتت، والحدیثات أامخبربها قبل أن تنبت اُعلِمُکُم بها.

۱۰- غنوا للرب أغنیة جدیدة تسبیحه من أقصی الأرض أیها الـمنحدرون في البحر وملؤه و الجزائر وسکانها.

۱۱- لترفع البریة ومدنها صوتها، الدیار التي سکنها قیدار، لتترنم سکان سالع من رؤوس الجبال لیهتفوا.

۱۲- لیعصواالرب مجدا ویخبروا بتسبیحه في الجزائر.

۱۳- الرب کالجبار یخرج کرجل حرب ینهض غیرته، یهتف ویصرخ ویقوی علی أعدائه.

۱۴- قد صمت منذ الدهر سکتت... .

۱۶- واسیر العمی في طریق لم یعرفوها في مسالك لم یدروها امشّیهم، أجعل الظلمة أمامهم نورا والـمعوجات مستقیمة، هذه الأمور أفعلها ولا أترکهم.

۱٧- قد أرتدوا إلی الوراء یخزی خزیا الـمتکلّمون علی الـمنحوتات القاتلون للمسبوکات أنتن آلهتنا.

۱۸- أیها الصم اسمعوا أیها العمی أنظروا لتبصروا.

۱٩- من هو أعمی إلا عبدی وأصم کرسولی الذی ارسله، من هو أعمی کالکامل وأعمی کعبد الرب.

۲۰- ناظر کثیرا ولا تلاحظ، مفتوح الأذنین ولا یسمع.

۲۱- الرب قد سر من أجل بره یعظم الشریعة ویکرمها» [۴۲].

و این نیز ترجمه عبارات کتاب اشعیاء است به زبان پارسی، به نقل از نسخه مطبوع در «لندن»:

٩- اینک وقایع نخستین واقع شد و من از چیزهای نو اعلام می‌کنم و قبل از آنکه به وجود آید شما را از آنها خبر می‌دهم.

۱۰- ای شما که به دریا فرو می‌روید و ای آنچه در آن است، ای جزیره‌ها و ساکنان آنها سرودِ نو، را بخداوند و ستایش وی را از أقصای زمین بسرایید.

۱۱- صحرا و شهرهایش و قریه‌هایی که اهل قیدار در آنها ساکن باشند آواز خود را بلند نمایند و ساکنان سالع ترنم نموده از قلّۀ کوهها نعره زنند.

۱۲- برای خداوند جلال را توصیف نمایند و تسبیح او را در جزیره‌ها بخوانند.

۱۳- خداوند مثل جبّار بیرو‌ن می‌آید و مانند مرد جنگی غیرت خویش را برمی‌انگیزد، فریاد کرده نعره خواهد زد و با دشمنان خویش غلبه خواهد نمود.

۱۴- از زمان قدیم خاموش و ساکت مانده خودداری نمودم... اینک نعره خواهم زد...

۱۶- و کوران را به راهی که ندانسته‌اند، رهبری نموده، ایشان را به طریق‌هایی که عارف نیستند هدایت خواهم نمود، ظلمت را پیش ایشان منوّر و کجی را به راستی مبدّل خواهم ساخت. این کارها را به جا آورده ایشان را رها نخواهم نمود.

۱۸- ای کران بشنوید و ای کوران نظر کنید تا ببینید.

۱٩- کیست که مثل بنده من کور باشد و کیست که کَرْ باشد مثل رسول من که می‌فرستم، کیست که کور باشد مثل مُسْلِم من و کور، مانند بنده خداوند.

۲۰- چیزهای بسیار می‌بینی امّا نگاه نمی‌داری، گوش‌ها را می‌گشاید، لیکن خود نمی‌شنود.

۲۱- خداوند را به خاطر عدل خود پسند آمد که شریعت خویش را تعظیم و تکریم نماید [۴۳].

این پیشگویی در هشت موضع با پیامبر اسلام و نهضت مبارک او انطباق دارد:

نخست آنکه گوید: جزیره‌ها و ساکنان آنها و صحرا و شهرهایش خدا را ستایش کنند (زیرا رسالت جدیدی در پی است) و ما می‌دانیم عربستان در عین آنکه جزیره‌ای است بزرگ که خلیج‌ عدن وخلیج ‌فارس و بحر عمّان و بحر احمر را در پیرامون دارد، بسیاری از مردمانش اهل صحرا بوده‌اند و حادثه موعود علی القاعده بیش از سایرین باید با عربستان پیوند داشته باشد.

دوّم آنکه اهل «قیدار» که ذکر آنها در پیشگویی رفته است، بنابر آنچه در کتاب «أنساب العرب» اثر «سمعانی» آمده، همان عرب‌های «اسماعیلی» هستند و این معنا را علمای غیرمسلمان نیز پذیرفته‌اند. هاکس آمریکایی، نویسنده «قاموس کتاب مقدّس» در این باره می‌نویسد:

«قیدار (بمعنای سیاه‌پوست) پسرِ دوّمینِ اسماعیل است (پیدایش ۲۵: ۱۳) و پدر مشهورترین قبایل عرب بود و بلاد و مملکت ایشان نیز قیدار خوانده شده است (اش ۲۱: ۱۶- ار ۴٩: ۲۸) و همواره شبانان چادرنشین بوده و می‌باشند و بدویان، ایشان را گویند (غزا: ۵) لکن برخی از ایشان متمدّن و شهری شده در شهرها مسکن گزیدند» [۴۴].

در سیره ابن هشام و تاریخ طبری نیز نام «قیدار» در سلسله پدران عرب ضبط شده است [۴۵]. بنابراین معلوم می‌شود که اهل صحرا، همان فرزندان «قیدار» یعنی قوم عرب (از نژاد اسماعیل)اند که رسالت تازه با آنها رابطه دارد.

سوّم آنکه تعبیر: «ظهور خداوند بمنزله مرد جنگی و غلبه بر دشمنان» که در پیشگویی آمده با بکار بُردن کنایه و تشبیه، از نهضت جدیدی خبر می‌دهد که مؤیّد به تأییدات الهی بوده و مظهر مشیّت خدا است و در پیکار با دشمنان به یاری خداوند بر آنان پیروز می‌گردد و این نیز با نهضت اسلام که در میان عرب (اسماعیلی) ظهور کرد و بر دشمنان فائق آمد، موافقت دارد.

چهارم آنکه، این تعبیر در پیشگویی که پس از ذکر غلبه بر دشمنان می‌گوید: «از زمان قدیم خاموش و ساکت مانده خودداری نمودم ... اینک نعره خواهم زد» دلالت دارد بر اینکه باب جهاد با دشمنان حقّ پس از آنکه مدّت‌های مدید مسدود بود (و در روزگار عیسی÷و پس از او همچنان بسته ماند) با ظهور پیامبر موعود مفتوح خواهد گشت، چنانکه در عصر موسی÷به امر خدا گشوده شد و او با «مدیانیان» و دیگران جنگید (تورات، سفر اعداد، باب ۲۱) پیامبر اسلام هم در برابر حمله ستمگرانه قریش و خیانت هولناک یهودیان فرمان به دفاع مسلّحانه و جهاد داد.

پنجم آنکه به تصریح این پیشگویی، بُت‌پرستان که بر اصنام خود اعتماد کرده بودند، پس از غلبه نهضت توحید، از رأی نادرست خویش شرمنده خواهند شد و این بخش از پیشگویی، ماجرای فتح مکّه را به یاد می‌آورد آنگاه که عبّاس بن عبدالمطلّب عموی پیامبر، ابوسفیان بن حرب را به حضور رسول خداجبُرد، پیامبر اکرمجبه او فرمود: «ويحك يا أبا سفيان، ألم يأن لك أن تعلم أنه لا إله إلا الله؟». «وای بر تو ای اباسفیان، آیا هنگام آن نرسیده که بدانی جز خدا، کسی شایستۀ بندگی نیست؟». ابوسُفیان که همه جنایت‌ها و جنگ های خود را (از بدر و أحُد و خندق ...) بر ضدّ پیامبر بیاد داشت و با این همه، نرمی و بزرگواری آن حضرت را احساس کرد، پاسخ داد: «بأبي أنت وأمي ، ما أوصلك وأكرمك، والله لقد ظننت أن لو كان مع الله غيره لقد أغنى شيئا بعد» [۴۶]. «پدر و مادرم فدایت باد، چقدر بُردبار و بزرگوار و به خویشاوندان مهربان هستی! سوگند بخدا گمان دارم که اگر با خدا، معبود دیگری وجود داشت که کاری برای من صورت داده بود»!.

و پیامبر گرامیجاو را با همه جنایاتش بخشود.

ششم آنکه کلمات «بنده» و «رسول» و «مسلم» که در این پیشگویی بر آنها تکیه شده، دقیقاً همان واژه‌هایی است که در اسلام، پیامبرجرا با آنها توصیف کرده‌اند، چنانکه مسلمین در نمازهای خود می‌گویند: «أشهد أن محمدا عبده ورسوله». «گواهی می‌دهم که محمّدج، بنده و رسول او است». و در قرآن مجید آمده:

﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ[النمل: ٩۱].

«(بگو) من فرمان یافته‌ام که از مسلمین باشم».

هفتم آنکه، از عبارت: «گوش‌ها را می‌گشاید لیکن خود نمی‌شنود» فهمیده می‌شود که پیامبر، دیگران را آموزش می‌دهد ولی (در دین) از کسی چیزی فرا نمی‌گیرد و تنها گوش به فرمان وحی دارد و این معنا همان است که در قرآن کریم آمده:

﴿إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ[یونس: ۱۵].

«(بگو) تنها آنچه راکه به من وحی شود پیروی می‌کنم».

کور بودن رسول نیز کنایه از همین معنا تواند بود، یعنی که پیامبر جُز آنچه خداوند به او نشان می‌دهد چیزی نمی‌بیند و حکمی نمی‌کند، چنانکه در قرآن کریم می‌خوانیم:

﴿لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ[النساء: ۱۰۵].

«تا بنابر آنچه خدا به تو نشان داد در میان مردم حُکم کُنی».

هشتم آنکه: رسول موعود، مروّج شریعت و قانون است (نه آنکه تنها مبلّغ دستورات اخلاقی باشد) و این معنا نیز در قرآن مجید مکرّر آمده، است.

خلاصه آنکه، اوصاف مذکور با احوال پیامبر اسلام و شریعتی که آورده، به شکل عجیبی انطباق دارد.

یهودیان، وعده اشعیاء نبی÷را به عرب رسانده بودند و خود پیشاپیش ظهور پیامبر موعود، به بُت‌پرستان می‌گفتند که چون آن پیامبر آید، ما به وی می‌گرویم و کتاب او را تصدیق می‌کنیم و این معنا نه تنها در تاریخ عرب آمده، بلکه در قرآن کریم نیز شواهد روشنی دارد، از جمله آنکه در سوره شریفه «بقره» درباره یهود می‌خوانیم:

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٨٩[البقرة: ۸٩].

«چون کتابی از نزد خدا به سوی ایشان آمد که تورات آنان را تصدیق می‌کند (به انکار آن پرداختند) با اینکه پیش از این بدان کتاب (و پیامبر) بر کافران پیروزی می‌جستند، ولی وقتی که آنچه می‌شناختند بیامد، او را انکار کردند، پس لعنتِ خدا بر منکران باد».

طبری در ذیل همین آیه می‌نویسد: «عن عاصم بن عمر بن قتادة الأنصاری عن أشیاخ منهم قالوا: فینا والله وفیهم یعني في الأنصار وفي الیهود الذین کانو جیرانهم نزلت هذه القصة یعنی ﴿لَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞقالو کنا قد علوناهم دهرا في الجاهلیة ونحن أهل الشرك وهم أهل الکتاب فکانوا یقولون: إن نبینا الآن مبعثه قد أظل زمانه یقتلکم قتل عاد وإرم فلما بعث الله تعالی ذکره من قریش وأتبعناه، کفروا به» [۴٧]. یعنی: «از طریق عاصم فرزند عمر بن قتاده أنصاری از قول شیوخ انصار رسیده است که گفتند: به خدا سوگند ماجرای این آیه، درباره ما و یهودیان (که مجاور آنها بودند) نازل شده، در دوران جاهلیّت روزگاری چند ما برایشان غلبه داشتیم با اینکه ما مُشرک بودیم و ایشان اهل کتاب شمرده می‌شدند. آنها می‌گفتند اینک زمانِ برانگیخته ‌شدن پیامبری فرا رسیده که شما را مانند قوم «عاد» و «إرَم» خواهد کُشت! امّا چون خدایی که یادش بُزرگ است کسی را از میان قریش به رسالت برانگیخت و ما (أنصار) او را پیروی کردیم آنها وی را انکار کردند»!.

ظاهراً یهودیان بر اساس عقیده افراطی خود درباره برتری نژاد و فضیلت قوم «اسرائیل» انتظار داشتند که پیامبر موعود از میان آنها برانگیخته شود، نه از میان مردم مُشرک و بی‌سواد مکّه! با اینکه از «تورات» بدست می‌آید که پیامبر مزبور درمیان اهل «قیدار» یعنی «عرب اسماعیلی» مبعوث خواهد شد، ولی شاید گمان یهود چنان بود که چون آنها مجاور سرزمین عرب شده‌اند این اشکال هم مرتفع گشته است!.

این استنباط در آثار مسلمانان صدر اسلام نیز بدینگونه مُلاحظه می‌شود:

«عن قتادة قال: کانت الیهود تستفتح بمحمدجعلی کفار العرب من قبل، وقالوا: اللهم أبعث هذا النبي الذي نجده في التوریه یعذبهم ویقتلهم، فلما بعث محمدجفرأوا أنه بعث من غیرهم کفروا به حسدا للعرب» [۴۸]. یعنی: «از قتاده [۴٩]مأثور است که گفت: یهود با ظهور پیامبر موعود (محمّدج) فتح و پیروزی بر کافران عرب را آرزو می‌کردند و می‌گفتند: خداوندا!، این پیامبری را که در تورات می‌یابیم بفرست تا کافران را تعذیب کند و آنان را بکشد! [۵۰]ولی چون خدا، محمّدجرا فرستاد و آنها دیدند که پیامبر از قومی دیگر - جُز ایشان- مبعوث شده است، از راه رشک و حسد نسبت به عرب، پیامبر خدا را انکار کردند»!.

سخن قتاده را این آیه از قرآن کریم که به اتّفاق جمیع مفسّران درباره یهود نازل شده تصدیق می‌کند:

﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا ٥٤[النساء: ۵۴].

«آیا (یهود) درآنچه خداوند از فضل خویش به مردم [۵۱]داده حسد می‌ورزند؟ همانا که خاندان ابراهیم (و از جمله محمّد بن عبداللهج) را کتاب و حکمت دادیم و مُلکی عظیم نصیب آنان کردیم».

در پی این آیه کریمه می‌خوانیم:

﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُۚ وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا ٥٥[النساء: ۵۵].

«پس برخی از یهودیان به آن (کتاب) ایمان آورده و بعضی از ایشان، از آن روی گردانده‌اند...».

چنانکه در این آیه ملاحظه می‌شود همه قوم یهود، نبوّت پیامبر اسلامجرا انکار نکردند و برخی از علمای ایشان با اعتراف به اینکه پیامبر اسلام همان پیغمبر موعود «تورات» [۵۲]است به کتاب و پیام او ایمان آوردند و آیات متعددی در قرآن کریم این امر را گزارش می‌دهد که از آن جمله، آیات ذیل در سوره شعراء است:

﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥ وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٩٦ أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ١٩٧[الشعراء: ۱٩۲-۱٩٧].

«این قرآن (کتابی است که) خداوند جهانیان آنرا فرود آورده، روحی که امانتدار خدا است آنرا بر قلب تو نازل کرده، تا از کسانی باشی که خطر را إعلام می‌کنند، به زبان عربی واضح نازل شده، و ذکر این قرآن در کتاب‌های پیشینیان رفته است».

آیا این نشانه‌ای برای ایشان نیست که دانشمندان بنی‌اسرائیل آنرا می‌دانند؟ و در سوره شریفۀ «أحقاف» نیز آمده است:

﴿وَكَفَرۡتُم بِهِۦ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ فَ‍َٔامَنَ وَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ[الأحقاف: ۱۰].‌

«شما قرآن را انکار کرده‌اید و شاهدی از بنی‌اسرائیل گواهی داده که وصف آن (در تورات) آمده، پس او ایمان آورد و شما متکبّرانه انکار ورزیدید»!.

و در سوره مبارکه «رعد» نیز می‌خوانیم:

﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ ٤٣[الرعد: ۴۳].

«کافران گویند تو فرستاده خدا نیستی! بگو کافیست که خدا میان من و شما گواه باشد و کسی که نزد او علم کتاب (آسمانی) است».

این هر سه سوره (شعراء و احقاف و رعد) در مکّه نازل شده است و آیات آنها به خوبی نشان می‌دهد که خبر ظهور پیامبر موعود و کتاب جدید، از مردم مدینه به مکّیان نیز رسیده بود و بهمین جهت قرآن بر مبنای آگاهی کفّار مکّه، ناباوران را سرزنش می‌کند که چرا به این کتاب و پیامبر نمی‌گروند، چنانکه در آیاتیکه آوردیم ملاحظه شد.

در دو سوره مدنی (بقره و نساء) نیز قبلاً دیدیم که از اخبار یهود درباره پیامبر موعود و آرزوی پیروزی ایشان و سپس حسادت آنها چگونه سخن رفت. بنابراین ادّعای نویسنده بیست و سه سال که گوید: آوازه‌ای در مکّه از ظهور پیامبر نبوده، به کلّی دور از تحقیق و نتیجه بی‌اطّلاعی از تورات و قرآن و تاریخ است.

علاوه بر یهود، مسیحیان نیز در «انجیل»، خبر ظهور پیامبر موعود را دیده بودند به طوریکه در انجیل یوحنّا باب اوّل آمده است که چون یحیی÷آغاز دعوت نمود، یهودیان از «اورشلیم» کسانی را به نزد او فرستادند تا از وی سؤال کنند که تو کیستی؟ یحیی÷اعتراف کرد که من مسیح÷نبوده و آن «پیامبر موعود» نیز نیستم، چنانکه به تصریح آمده که از یحیی÷پرسیدند: «آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی»!. (انجیل یوحنّا، باب اوّل، سیمان ۲۱، چاپ لندن).

از اینجا فهمیده می‌شود یهود، علاوه بر اینکه در انتظار مسیح÷بودند، آمدن پیامبر دیگری را نیز انتظار داشتند و یحیی÷که از جمله انبیاء بنی‌اسرائیل بود ظهور او را تکذیب ننمود، فقط تصریح کرد که من، آن پیامبر نیستم! بنابراین پافشاری مبلّغان مسیحی نظیر دکتر فندر آلمانی و امثال اومبنی بر اینکه کتب مقدّسه، تنها از ظهور مسیح÷خبر داده‌اند مخالف با مفاد انجیل است و تعصّب ایشان را در پیمودن راه آباء و اجدادشان نشان می‌دهد! امّا این لجاجت همواره درمیان تمام مسیحیان وجود نداشته و از این رو به نقل قرآن کریم، گروهی از کشیشان و ترسایان همینکه آیات قرآنی را شنیدند با چشمانی اشکبار ایمان آوردند و در این باره ضمن سوره شریفه مائده چنین می‌خوانیم:

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ ٨٢ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨٣[المائدة: ۸۲-۸۴].

«نزدیک‌تر از همه مردم در دوستی با مؤمنان، کسانی را می‌یابی که گویند ما «نصاری» هستیم زیرا که برخی از ایشان کشیشان و ترسایانند و آنان تکبّر نمی‌ورزند و چون آیاتی را که به پیامبر فرود آمده بشنوند، می‌بینی که بر اثر شناخت حقّ، از چشمانشان اشک می‌ریزد، گویند: خداوندا ایمان آوردیم پس ما را به همراه شاهدانِ (این نبوّت) ثبت فرما».

در آثار نیز آمده که چون رسول خداجنامه‌ای به مقوقس پادشاه مصر نوشت و او را که مسیحی بود به اسلام دعوت کرد، «مقوقس» (برخلاف خسرو پرویز، پادشاه ایران) نرمی و تواضع نشان داد و هدایایی برای پیامبر اسلامجفرستاد و به همراه آن نامه‌ای ارسال داشت که ضمن آن نوشته بود:

«فقد قرأت کتابك وفهمت ما ذکرت فیه وما تدعوا إلیه، وقد علمت أن نبیا قد بقی وقد کنت أظن أنه یخرج بالشام وقد أکرمت رسولك ...» [۵۳]. یعنی: «نامه تو را خواندم و آنچه را که در نامه خود آورده‌ای و به‌سوی آن دعوت می‌کنی، فهمیدم و من می‌دانستم که هنوز پیامبری باقی مانده و گمان می‌کردم که در شام ظهور می‌کند [۵۴]و فرستاده تو را گرامی می‌داشتم...».

از این سند تاریخی بدست می‌آید که مسیحیان هم مانند یهود در انتظار آمدن پیامبر موعود بودند و بعید نیست که خبر آمدن این پیامبر از ناحیه ایشان نیز درمیان عرب نفوذ کرده باشد بویژه که در قبائل حمیر و ربیع و عرب‌های نجران و غسّان عدّه‌ای مسیحی بودند و گاهی روایات دینی خود را برای دیگران بازگو می‌کردند، پس ممکن است علاوه بر اعلام یهود، از اینجا هم خبر ظهور پیامبر موعود در مکّه راه یافته باشد بویژه که قبائل عرب با مکّه ارتباط داشتند و مدنی‌ها که مجاور یهودیان بودند هر ساله برای زیارت خانه کعبه رهسپار مکّه می‌شدند و عادتاً به گفتگوهای دینی می‌پرداختند و مسموعات خود را از یهود بازگو می‌کردند.

بنابراین معلوم شد نویسنده بیست و سه سال در آنجا که گوید: «نه آوازه‌ای (از ظهور پیامبر) در مکّه بوده...»! چه سهمی از آگاهی بر احوال عرب دارد؟!.

امّا اینکه گوید: نام محمّدجدر میان مکّیان به عنوان رسول خدا رایج نبود یا ابوطالب از آن بی‌اطّلاع بود، سخن دیگری است که بیرون از ادّعای ما می‌باشد. آنچه از تحقق در تاریخ فهمیده می‌شود، بشارت کتب آسمانی به ظهور پیامبر موعود و نفوذ این معنا در عرب بوده است و نویسنده بیست و سه سال که حوصله کاوش و استقصاء در کتب را ندارد، معمولاً آراء صحیح و مشکوک را در کنار یکدیگر می‌آورد و راست و دروغ را بهم می‌آمیزد، مانند اینکه درهمین موضع می‌نویسد:

«خود حضرت نیز تا قبل از بعثت از رسالت خود اطّلاعی نداشت» و در پاورقی اضافه می‌کند: «آیۀ ۱۶ سورۀ یونس شاهدیست گویا بر این امر:

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا[یونس: ۱۶].

«عمری میان شما زندگی کردم و ادّعایی نداشتم. اکنون از طرف خداوند به من وحی رسیده است».

(بیست و سه سال، صفحه ٧)

در اینکه پیامبر پیش از بعثت نمی‌دانست که در آینده به پیامبری برانگیخته می‌شود و کتاب الهی بر او نازل می‌گردد، جای انکار نیست، قرآن مجید بر این معنا دلالت دارد، ولی آیه ۱۶ از سوره یونس که نویسنده ۲۳ سال آنرا به گواهی آورده بهیچوجه چنین مفهومی را نمی‌رساند.

در آن آیه شریفه دستور آمده که پیامبر به مردم مکّه بگوید من درمیان شما عمری را بسر بُردم و در این مدّت هیچگاه قرآن را بر شما تلاوت نمی‌کردم، (پس این قرآن از من و بدلخواه من نیست) امّا این چه ربطی دارد به آنکه او نمی‌دانسته در آینده به مقام نبوّت نایل می‌گردد؟! چنین مفهومی از کجای آیه کریمۀ برمی‌آید؟ و چه مانعی دارد که پیش از بعثت، به آن حضرت الهام شده باشد که در آینده به مقام نبوّت فائز می‌شود؟!.

آیا دلالت آیۀ مزبور بر انچه نویسنده ۲۳ سال ادّعا دارد از نوع دلالت «مطابقه» است یا «تضمّن» و یا «التزام»؟!! [۵۵].

جای تاسف است کسی که مفهوم یک آیه روشن از قرآن را نمی‌فهمد، چگونه بخود حق داده تا درباره پیامبر بزرگ اسلام کتاب بنویسد و به دیگران تاریخ اسلام بیاموزد!.

امّا آیه‌ای که در قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه پیامبر اسلامجپیش از بعثت، از نبوّتِ آینده خود آگاهی نداشته است، بدینگونه در سوره قصص آمده:

﴿وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ[القصص: ۸۶].

«تو قبلاً امید نداشتی که این کتاب بسویت القاء شود لکن این رحمتی از خداوند تو است».

قرطبی در تفسیر این آیه می‌نویسد: «ای ما عملت أننا نرسلك إلی الخلق وننزل علیك القرآن ﴿إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَقال الکسایی هو استثناء منقطع بمعنی لکن» [۵۶].

یعنی: «پیش از این نمی‌دانستی که ما ترا به سوی خلق خواهیم فرستاد و قرآن را بر تو نازل می‌کنیم إلّا این کتاب رحمتی از سوی خداوند تواست. به گفتۀ کِسائی [۵٧]کلمه (إلّا) در این آیه استثناء منقطع است و به معنای (لکن) می‌آید».

آیه شریفه مذکور، به دلالت التزامی مدّعا را ثابت می‌کند، زیرا همین که خبر می‌دهد پیامبر اسلام پیش از بعثت امید نداشته تا کتاب خدا بر او نازل شود مدلّل می‌سازد که آن حضرت از پیامبریِ آینده‌اش نیز بی‌خبر بوده است چرا که پیامبری، ملازم با کتاب بوده و بدون آن صورت نپذیرد و کتاب هر پیامبر سخنان مدوّنی است که از سوی خداوند متعال به او وحی می‌شود و از اینرو به قول قرآن مجید، عموم پیامبران دارای کتاب بوده‌اند، چنانکه در این باره می‌خوانیم:

﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ[البقرة: ۲۱۳].

«خدا پیامبران را نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاد و با آنها کتاب نازل کرد».

و نیز می‌خوانیم:

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ[الحدید: ۲۵].

«رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب نازل کردیم».

پس کسانی مانند نویسنده ۲۳ سال که پاره‌ای از امور موهوم را تکذیب می‌کنند ولی راه دخول و خروج در استدلال را نمی‌دانند یا در گواه آوردن بر ضدّ موهومات ناشیانه عمل می‌کنند، ناخواسته، بر رواج آنها می‌افزایند زیرا دلائل نادرستیِ امورِ موهوم را در نظرها سُست و بی‌پایه جلوه می‌دهند!.

[۴۱. JERUSALEM BIBLE PUBLISHIG CO. LTD. HAMADPIS LIPHSHITZ PRESS JERUSALEM, PAGE ٩٧۵. [۴۲] الکتاب الـمقدّس، الأشعیاء، الاصحاح الثّانی والأربعون، چاپ بیروت ۱٩۵۲. [۴۳] کتاب أشعیاء نبی، باب ۳۲، چاپ لندن، ۱٩۵۴. [۴۴] «قاموس کتاب مقدّس» چاپ بیروت در مطبعه آمریکایی، صفحه: ٧۰۶. [۴۵] «السیّرة النبویّة» ابن هشام، چاپ مصر (القسم الأوّل، صفحه ۵) و «تاریخ الطّبری» چاپ مصر (الجزء الثّانی، صفحه ۲٧۶). [۴۶] «السیرة النّبویّة» تألیف ابن هشام، چاپ مصر (القسم الثّانی؛ صفحه ۴۰۳) و «السیّرة النبویّة»: تألیف ابن کثیر، چاپ مصر (الجزء الثّالث، صفحه ۵۴٩) و «السّیرة الحلبیّة» چاپ مصر (الجزء الثّالث، صفحه ۱۸). [۴٧] تفسیر طبری، چاپ مصر، ذیل آیه: ۸٩ از سوره بقره. [۴۸] تفسیر طبری، ذیل آیه: ۸٩ بقره و تفسیر ابن کثیر، ذیل همین آیه. [۴٩] «قتاده بن دعامه» ازمشاهیر تابعین و مفسّران قدیم بوده است که در سال ۶۱ هجری تولّد یافت و در بصره می‌زیست، «احمد بن حنبل» درباره وی گفته: قتاده أحفظ أهل البصره، قتاده از همه اهل بصره آثار اسلامی را بیشتر و بهتر حفظ کرده است، قتاده در سنه ۱۱۸ هجری قمری وفات یافت. [۵۰] مردمی که در آرزو هستند تا پیامبری یا مردی از اولیاء خدا ظهور کندو به جای هدایت و اصلاح خلق خون ایشان را بریزد! از تعالیم ادیان آسمانی و اهداف انبیاء الهی بسیار دورند! و اگر برگزیده‌ای چون پیامبر اسلامجپس از سالها ارشاد و نصیحت، به فرمان خدا با گروههایی معاند و لجوج، ناگزیر نبرد کرد جنگ‌های او به معنای جامعِ کمله، صورت «دفاعی» داشت یعنی برای دفع فتنه و رفع ظلم بود. چنانکه در قرآن کریم به این معنا تصریح شده است و می‌فرماید: ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ[البقرة: ۱٩۳]. یعنی: «با ایشان کارزار کنید تا فتنه درمیان نباشد». و نیز می‌فرماید: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْ[الحج: ۳٩]. یعنی: «به مؤمنانی که دشمنان به جنگ ایشان آمده‌اند، اجازه پیکار داده شده، زیرا مورد ستم قرار گرفته‌اند». و ما در این باره ضمن فصول آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت. [۵۱] مقصود از این مردم، پیامبر اسلامجو پیروان وی است و مراد از فضل الهی مقام نبوّت می‌باشد که از طریق پیامبر بر سر مسلمانان سایه‌گستر شده است. ولله الـمنة وله الحمد. [۵۲] گاهی «تورات» گفته می‌شود و مقصود از آن، آیاتی است که از سوی خداوند بر موسی÷، نازل شده و گاهی به آثار انبیاء بنی‌اسرائیل (یعنی کتاب اشعیاء، ارمیاء، دانیال، زبور داود، امثال سلیمان...) مجموعاً «تورات» می‌گویند. [۵۳] السیرة الحلبیّة، چاپ مصر، الجزء الثّالث، صفحه ۲٩۶، طبقات «ابن سعد»، چاپ لیدن، القسم الثّانی صفحه ۱٧. [۵۴] شام در آن روزگار سرزمین آباد و پربرکتی شمرده می‌شد و به زادگاه مسیح÷یعنی اورشلیم نیز نزدیک بود و مسیحیّت هم در آنجا رواج داشت شاید بهمین جهات ذهن مقوقس به آن ناحیه متمایل شده بود. [۵۵] دلالت الفاظ بر معانی سه‌گونه‌ است یکی آنکه لفظ بر تمام معنایی که در برابر آن قرار داده‌اند دلالت کند، مانند لفظ (دهکده) در این جمله: «دهکده ما در جنوب تهران است» و این را «دلالت مطابقه» گویند. دوّم آنکه لفظ بر جزئی از معنا دلالت کند، چون همان واژه دهکده در این جمله: «من در آن دهکده شب را استراحت کردم» که مقصود استراحت در بخشی از دهکده است و این دلالت را «تضمّن» خوانند. سوّم آنکه لفظ بر چیزی بیرون از معنای اصلی -ولی ملازم با آن- دلالت کند، مانند آنکه بگوییم: این دهکده نیز بر ضدّ دولت قیام کرد! که مقصود، اهالی دهکده‌اند و این را دلالت «التزام» نامند. [۵۶] الجامع لأحکام القرآن، چاپ مصر، الجزء الثالث عشر، صفحه ۳۲۰. [۵٧] «ابوالحسن علی بن حمزه کسائی» یکی از ائمه ادب و از مشاهیر فنّ نحو بوده است وی در روزگار هارون‌الرّشید (خلیفه عبّاسی) می‌زیست و با «سیبویه» مناظره‌ای داشته که مشهور است. وفات او را در سال ۱۸۴ هجری قمری نوشته‌اند.