پیشوا (جلد اول)

فهرست کتاب

عشق به رسول خدا جو محبت به خاندان و یارانش

عشق به رسول خدا جو محبت به خاندان و یارانش

شیفته رسول الله بود، هرگاه نام او را می‌شنید و یا خود بر زبان می‌آورد، بی‌اختیار اشک از چشمانش جاری می‌شد، به شیوه و سنت‌های حضرت رسول جبه شدن پایبند بود، خوشبویی را دوست داشت، بیش از هرکس سلام می‌گفت، بیماران را عیادت می‌کرد و در تشییع جنازه مسلمانان شرکت داشت.

برای هر نماز مسواک می‌زد و همواره تلاش می‌کرد که حتی الامکان نمازها را با جماعت به جای آورد، چنان‌که در بیمارستان قلب تهران علیرغم بیماری نمازها را با جماعت می‌خواند و از ملاقات‌کنندگانش می‌خواست که پیش نماز شوند و پشت سر او نماز بخواند و اگر کسی نبود با همان حالت بیماری خود پیش نماز می‌شد، و در آن بیماری سخت که منتهی به فوتش شد، هرگاه پنجره اطاق را می‌گشودند و باد خنک می‌وزید، می‌فرمود: نسیم مدینه دارد مشام مرا می‌نوازد و عطر آگین می‌کند. در طول حیاتش تا هنگامی که سالم بود بارها به زیارت حرمین شریفین مشرف شد و به یاد زحمات و تلاش‌های رسول خدا جو یاران فداکارش در کنار آرامگاه و روضه آن حضرت از دل و جان می‌گریست.

دوستی و محبت صحابه و دلدادگی یاران پیامبر را که به دست شخص آن حضرت تربیت شده بودند، نشانه ایمان می‌دانست و همیشه در سخنرانی‌هایش جهاد و فداکاری آنان را برای مردم بیان می‌کرد، و همواره می‌فرمود: من امیدوارم به خاطر دوستی و محبتی که نسبت به تمام اصحاب و ازواج مطهرات و اهل بیت رسول اکرم جدارم، خداوند مرا در روز آخرت نجات بدهد.

و مردم مدینه را همسایگان حضرت رسول جو قابل احترام می‌دانست.

• مولانا در یکی از سفرهای حج که پسرش نیز همراه وی بود، روزی از یکی از خیابان‌های شهر مدینه رد می‌شد، جوانی از جلو آمد و محاسن مولانا را که مطابق سنت بود استهزاء کرد، پسر مولانا در واکنش به رفتار بی‌ادبانه آن جوان بلافاصله پرخاش می‌کند، اما مولانا بسیار ناراحت شده و پسرش را سرزنش می‌کند که چرا به مردم مدینه و مردم شهر رسول خدا جخشم می‌کنی؟ او هرچه می‌گوید و می‌کند، معاف است تو نباید عکس العمل نشان بدهی، مردم مدینه همسایگان حضرت رسول الله و قابل احترام هستند.

ایشان همواره با ذکر نام مبارک آن حضرت صلوات می‌فرستاد و از حاضرین در مجلس یا مسجد هم می‌خواست صلوات بفرستند، در طول مدت بیماری بسیار دوست داشت اشعاری را که در مدح و ستایش رسول خدا جسروده‌اند در حضور او خوانده شود، و خود نیز سرود مشهور «طلع البدر علينا»را همواره زمزمه می‌کرد و می‌فرمود: هیچ آرزویی جز دیدار الله و رسول گرامیش برایم باقی نمانده است.