چند نمونه از شجاعت و حقگویی مولانا
• در دوران پهلوی روزی دولت اعلام کرد که عید است، اما چون ایشان شاهدی برای رؤیت هلال ندیده بود، فتوا نداد که فردا عید باشد و مردم بلوچستان عید نگرفتند.
سازمان اطلاعات و امنیت استان که از این فتوای مولانا عصبانی شده بود و این عمل را اطاعت نکردن از فمان شاهنشاهی میدانست با مولانا تماس گرفت و گفت: شما چرا عید نکردید؟ مگر اعلیحضرت را قبول ندارید؟ مولانا فرمود: ما در امور دینی تابع ایشان نیستیم، ما مذهب و فقه خود را داریم.
ساواکی با تهدید گفت: این سخنان برای شما گران تمام میشود.
مولانا هم با عصبانیت گفت: هر غلطی که میخواهی بکن.
• یک بار دیگر گروهی از جماعت تبلیغ از خارج از کشور به زاهدان آمده بودند، و برای دیدار با مولانا و کسب راهنمایی و ارشاد به منزل ایشان آمدند، به محض ورود آنان، ساواک زنگ زد و از مولانا پرسیدند: مثل این که مهمان خارجی دارید؟ چرا به ما اطلاع ندادید؟ مولانا فرمود: اولاً قرار نیست هرکس مهمان باشد، شما را از حضورش آگاه کنم، از آن گذشته این افراد به طور غیر قانونی وارد کشور نشدهاند و با پاسپورت کشور خود و ویزای دولت ایران وارد کشور شدهاند و از مرزها مجاز کشور و با نظر مأمورین دولتی و پاسگاههای مرزی آمدهاند، اگر ورود آنها غیر قانونی بود، چرا جلو آنان را نگرفتید؟ آنگاه مأمور ساواک دیگر حرفی نزد.
• هرسال در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان استاندار، بزرگان و مسئولان شهر را برای افطار دعوت میکرد، مولانا نیز در آن شب دعوت بود، در آن مراسم خطاب به رئیس شهربانی فرمود: شما خوب آگاه هستید که ما در کشوری اسلامی زندگی میکنیم و شنیدهایم برخی از مردم در ماه مبارک رمضان آشکارا در خیابانها سیگار میکشند و مأموران شما هیچ اقدامی نمیکنند.
رئیش شهربانی گفت: مولانا، مأموران ما بیدار هستند و به وظیفه خود عمل میکنند، اما چنانکه شما میدانید: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِ﴾[البقرة: ۲۵۶]، «در پذیرش و عمل به دین هیچ اکراهی نیست»، ما که نمیتوانیم مردم را اجبار کنیم تا روزه بگیرند.
مولانا وقتی این سخن را از زبان او شنید بسیار برانگیخته و ناراحت شد و فرمود: آیا شما میخواهید به من درس ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِ﴾بدهید؟ حال آنکه آیه ﴿۞لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ﴾[النساء: ۱۴۸]. «خداوند دوست ندارد که مردم امور بد و زشت را آشکار سازند»را فراموش کردهاید. این وظیفه شماست که نگذارید مردم به طور علنی اقدام به روزهخواری کنند، رئیس شهربانی وقتی چنین پاسخ مستدل و روشنی را از زبان آن حضرت شنید، بسیار از او عذرخواهی کرد.
• در جریان تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان نظر ایشان آن بود که میباید اسلام مذهب رسمی کشور باشد، نه یک مذهب خاص، از این روی وقتی این پیشنهاد وی تصویب نشد؛ تصمیم گرفت که از عضویت مجلس خبرگان [۵]استعفا دهد و در طول مدتی که در مجلس بود، به طور جدی تلاش میکرد با صراحت لهجه از حقوق اهل سنت دفاع کند و حتی بسیاری از همراهانش از این روی بیمناک بودند که مبادا برخی از تندروها دست به اقدامی خشونتآمیز بزنند اما مولانا هیچ بیمی نداشت.
• در درون پهلوی امام جمعه مسجد فاروقیه زاهدان بدون اجازه شهرداری، زمینی را تصرف کرده و در آنجا عیدگاهی (مصلی) ساخته بود، البته بیآنکه آنجا را محدود و محصور کند، فقط محرابی برایش ساخته بود تا مردم نماز عید را در آنجا به جای آورند، و یک بار هم نماز عید را در همانجا برگزار کرده بود، وقتی شهرداری از این موضوع اطلاع یافت، دستور داده بود که محراب عیدگاه را خراب کرده و حکم بازداشت او را از مقامات قضایی بگیرند. در آن زمان هرچند مولانا با بنای این عیدگاه که در واقع موجب پراکندگی جمعیت مسلمانان شده بود، راضی نبود. اما وقتی این خبر به او رسید نمیتوانست بپذیرد که کسی مسجدی را ویران و یا عالمی را دستگیر کند، لذا بلافاصله به شهرداری زنگ زد و گفت: آیا شما آنقدر جرأت پیدا کردهاید که با خدا اعلام جنگ میکنید و دستور میدهید که عیدگاه را ویران کنند. شهردار گفت: آقای مولانا، معذرت میخواهم، آنجا که عیدگاه و مسجدی نبوده و فقط دیوار کوچکی را آنجا ایجاد کرده و زمین را بدون اجازه شهرداری تصرف کرده بودند.
مولانا فرمود: به فرض مثال که آنان از شهرداری اجازه نگرفته باشند، اما آیا شما حق دارید که محل عبادت مسلمانان را خراب کنید؟
نیم ساعت بیشتر طول نکشید که استاندار همراه با شهردار و فرمانده ناحیه به نزد مولانا آمدند و از کار شهردار عذرخواهی و پوزش خواستند و حکم بازداشت امام جمعه مذکور را نیز لغو کرده و محل عیدگاه را هم به آنان واگذار کردند و شهردار متعهد شد که محراب ویران شده را دوباره بازسازی کند.
• نگهبان مولانا میگوید: در ایامی که من در خدمت مولانا بودم، به یاد دارم روزی فردی نامهای را از پشت در اتاق پذیرایی منزل مولانا به درون خانه انداخت و من نامه را برداشتم و به ایشان دادم، ایشان نامه را باز کرد و در اثنای خواندن نامه، متوجه شدم که دارند لبخند میزنند، پس از آنکه نامه را خواند آن را پاره کرد و زیر پتویی گذاشت که بر آن نشسته بود، پس از اینکه مهمانان رفتند و مولانا نیز از موضوعی است، تکههای نامه را با چسب به هم چسباندم و پس از خواندن متوجه شدیم شخصی از گروههای مخالف مولانا را به قتل تهدید کرده است، واقعاً جای شگفتی بود، نه آنکه مولانا با خواندن این نامه هراسی به دل راه نداد، بلکه با نهایت خونسردی آن را پاره کرد زیر پتو گذاشت و حتی موضوع را با ما که نگهبان او بودیم، در جریان نگذاشت.
[۵] مولانا نماینده مردم بلوچستان در مجلس خبرگان که با اکثریت آرا به نمایندگی برگزیده شد.