سفر سوریه
و ملاقات با دکتر رمضان البوطی، شیخ دکتر فتح الدرینی، شیخ ذاکر نابلسی و حضور بر سر مزارصلاح الدین ایوبی.
مولانا در آبان ماه ۱۳۵٩ هـ. ش به کشور سوریه مسافرت نمود.
دکتر عبدالرحیم ملازاده برادر مولانا میگوید:
هنگام آمدن مولانا من در سوریه دوره دانشجویی را سپری میکردم.
مولانا از علماء و مفتی سوریه و دانشگاهها و وضعیت مردم از من سوالاتی کرد.
مولانا وقتی دید مفتی سوریه، ملای درباری و حکومتی است و در بین مردم خوشنام نیست، با او دیدار نکرد، اما با دکتر رمضان البوطی ملاقات و در درس او شرکت جست.
یکی دیگر از علما شیخ ذاکر نابلسی بود که انسانی خوشاخلاق و استاد زبان عربی بود و دروس دعوتی داشت.
مولانا در درس او هم شرکت کرد و از درس او خیلی اظهار خرسندی میکرد، او با مولانا به گرمی ملاقات کرد و ایشان را به منزلش دعوت نمود.
شیخ نابلسی در تصوف مشهور بود و از بزرگان صوفیه به شمار میرفت، و با این که وی ریشهایش را میتراشید، اما مولانا به ظاهر او توجهی نکرد.
شیخ نابلسی به من گفت: گویا صد سال است با مولانا عبدالعزیز آشنایی دارم و روحم با او خیلی نزدیک است، مولانا در این مدت با علمای دیگر نیز دیدار کردند.
دکتر عبدالرحیم ادامه میدهد:
جالب اینکه مولانا در سفر سوریه کلاه عادی و یا دستمال را روی سر میگذاشت و عمامه را در خانه گذاشته بود، اما وقتی یکی از دوستانم قبل از معرفی ایشان را دید به وی احترام گذاشت و بعدها به من گفت: از چهره او فهمیدم که شمایل عالمانهای دارد، هرچند که او را از قبل نمیشناختم. بعداً به ملاقات دکتر فتحی الدرینی که استاد من بود رفتیم، مولانا وقتی ایشان را دید و در درس او حاضر شد، خیلی متأثر گردید و گفت: من نمیدانستم در دنیای اسلام هنوز چنین علما و دانشمندانی وجود دارد، با اینکه ریش نداشت و کت و شلوار پوشیده و کراوات هم بسته بود، اما مولانا خیلی از علم و دانش او متأثر شد.
دکتر عبدالرحیم میگوید: روزی بر سر قبر صلاح الدین ایوبی رفتیم، خیلی گریست، تاریخ اسلام در زمان سلطان صلاح الدین ایوبی، جنگهایی او و آزادی پرافتخار بیتالمقدس جلو چشمانش مجسم شد.
مولانا همواره در دعاهای خود به ویژه در روزهای مهمی چون روز جمعه، عیدین، حج و هرجای دیگر که فرصتی پیدا میکرد از خداوند متعال میخواست، شخصیتی چون صلاح الدین را برای یاری مسلمانان این زمان به وجود آورد. دین را با شخصیتهایی چون او دیگر بزرگان اسلام زنده بگرداند.
مولانا به حدی بر سر قبر صلاح الدین گریست که قلبش به درد آمد و از حال رفت و فوراً به بیمارستان منتقل شد.
بعداً خواست بر سر قبر سایر علما، بزرگان و صحابه نیز حاضر شود، اما از رفتن وی به دلیل وضع نامطلوب جسمانیاش جلوگیری شد.
ادامه در جلد دوم انشاءالله
این کتاب برگرفته از زندگینامه حضرت مولانا عبدالعزیز، تألیف: عبدالباسط بزرگزاده و نورالنساء ملازاده میباشد که بنا به پیشنهاد شاهین کیانی جهت اختصار با همکاری مؤلف قرار شد به صورت ۲ جلد مختصر به چاب رسد، اما متأسفانه آقای کیانی مورخ ۱/۶/۸۶ در سانحه تصادف از دنیا رحلت نمودند و جلد دوم آن ناتمام ماند. خدایش بیامرزد و با پیشوا و سایر بزرگان دین محشورش بدارد.