جایگاه علمی مولانا
جایگاه عبدالحمید در این باره میفرماید:
«ایشان علاوه برآن که در تمامی علوم اسلامی از قبیل تفسیر، اصول، علم کلام، صرف، نحو و... از نبوغ بسیاری برخوردار بود، اما در علم فقه دارای ذوق سرشاری بود که بیان آن دشوار است».
او در میان عالمان معاصر، در دانش فقه، کمنظیر و صاحب فتاوای همخوان و متناسب با مقتضیات زمان بود.
ایشان افزون بر نبوغ علمی از قدرت استنباط بسیار قوی نیز برخوردار بود، چنانکه اگر موضوع یا مسألهای در حضورش مطرح میشد و یا پرسش و اشکالی در میان میآمد، در مقام پاسخ، سخن خود را به آیهای از قرآن و یا حدیثی از پیامبر اکرم جمستدل میکرد و این موجب میشد که طرف مقابل قانع شود و تمامی فتاوایش بسیار مستدل بود و در عین حال بر متون حدیث هم از حیث روایت و نیز از لحاظ درایت تسلط داشت که میتوان در این زمینه نیز او را نوابغ کمنظیر عصر و از فقیهان بزرگ شمرد.
آن بزرگوار از تقوای علمی و وصف ناشدنیای برخوردار بود، از این روی هرگز از سرهوی سخن نمیگفت و به رغم آن شخصیت والای علمی، اگر از ایشان پرسشی میشد، در پاسخ سکوت اختیار میکرد و یا این که میگفت: نمیدانم یا میگفت: تحقیق میکنم و پس از آن جواب میدهم و در پاسخدادن به مسائل شرعی چنانکه شرط تقوای علمی است احتیاط میکرد و هرگز از این که بگوید: نمیدانم ابایی نداشت.
یکی از علما میگوید: «چون بنده شاگرد محضر حضرت مولانا/بودهام و نیز مدتی در کلاس درس قرآن آن بزرگوار که در مسجد نور زاهدان، پس از نماز صبح برگزار میشد، شرکت میکردم، بدون کمترین شائبهای میگویم: که روش بیان ایشان در تفسیر قرآن کریم و همچنین روش تدریس ایشان در دیگر علوم بسیار جذاب و برخوردار از قدرت تفهیم تحسینبرانگیزی بود».
حضرت مولانا در فتوا یکی از برجستهترین عالمان عصر خود بود و نسبت به مبانی استنباط احاطه کامل داشت و در تطبیق مبانی با وقایع نیز از قدرت فوق العادهای برخوردار بود و ضمن آنکه این موضوع در فتاوای نقلشده از ایشان کاملاً روشن است، اما صد حیف که فتاوای آن بزرگوار هرگز تدوین نشد، چنانکه یک بار ایشان در کراچی به دیدار مولانا فضل احمد، مدیر مدرسه مظهر العلوم کراچی رفتند، در همان جلسه چشم مولانا به فتوایی میافتد که یکی از مدرسین مدرسه نوشته بود، ایشان متوجه میشوند که فتوا اشتباه است، به مولانا فضل احمد/میگوید: حضرت! مدرسه شما از قدیمیترین و معروفترین مدارس است و شما نیز از علمای بزرگ، معروف و مورد اعتماد و احترام همه عالمان هستید، لذا شما باید شخصاً به پاسخ استفتای مردم با دقت کامل نظر داشته باشید و نیز برای این کار مهم کسی را در نظر بگیرید که برای فتوادادن صلاحیت داشته باشد، آنگاه میگوید: این پاسخی که به نام مدرسه شما نوشتهاند، درست نیست.
از قضا تحریرکننده فتوا در جلسه حضور داشت، در نتیجه شروع به جدال و قیل و قال کرد و گفت: شما از کجا میدانید که پاسخدهنده به این استفتاء صلاحیت ندارد؟
مولانا به ملایمت و نرمی به او گفت: از این پاسخ معلوم میشود. آنگاه افزود: من نمیگویم: شما عالم نیستی، شما عالمی بزرگوار و مدرسی مستعد هستی، اما هر عالم و مدرسی نمیتواند مفتی خوبی هم باشد، اما چون او قانع نمیشد، حضرت مولانا/از او چند پرسش کرد و او به تمام پرسشها پاسخ اشتباه داد و مولانا هم از هرپاسخ میگفت: «پاسخ شما اشتباه است. آنگاه به استناد به متون، وجوه اشتباهات او را مشخص میکرد».
از این واقعه به روشنی معلوم میشود که آن بزرگوار در فقه و فتوا از چه پایهای برخوردار بوده است، اما چون این رخداد در مدرسهای مهم و در میان جمع انبوهی از عالمان و مدرسین و به ویژه در محضر مولانا فضل احمد/اتفاق افتاد و آن بزرگوار از فقیهان و مفتیان بزرگ بودند، لذا از اهمیت دوچندان برخوردار است.
مولانا در امر قضاوت نیز مهارت فوق العادهای داشتند و بسیار دقت میکردند و احتیاط کامل را به کار میبستند، یک بار که مولانا از زاهدان به روستای دپکور آمده بودند و تصمیم داشتند برای دیدن با پدرشان مولانا عبدالله به روستای حیط بروند، شماری از افراد روستای گواسلکان [٧]به خدمت مولانا آمدند تا در باره اختلافی که داشتند در میان آنان قضاوت کند.
مولانا به آنان فرمود: شما فردا هنگام ظهر به محل زمینهایی مورد اختلاف بیایید. فردای آن روز حضرت مولانا پس از نماز ظهر از دپکور راهی پارود شد، در میانه راه افرادی که اختلاف داشتند، آمده بودند و ایشان هم آنان را به حضور پذیرفت و به اظهارات طرفین گوش فرا داد، آنگاه به زمینهای مورد اختلاف نظری انداخت و فرمود: چرا شما سخنی میگویید: که برخلاف واقعیت است، اصل اختلاف شما بر سر چیز دیگری است.
طرفین دعوا که اصل قضیه را بهتر از هرکسی میدانستند، تسلیم شدند و پس از آن که نتوانستند در برابر رأی صایب آن بزرگوار ایستادگی کنند، ایشان مورد نزاع و اختلافشان را بیان و در میان آنان صلح و آشتی برقرار کردند.
ایشان در حل اختلاف مردم بسیار جدی و کوشا بودند و در قضاوت چنان به داد و عدالت داوری میکردند که نه تنها برادران اهل سنت، بلکه برادران اهل تشیع هم در محضر قضاوتش حاضر میشدند، و با اطمینان کامل رأی و نظر او را میپذیرفتند، چنانکه نقل میکنند: روزی میان دو نفر زرگر (طلافروش) که یکی شیعه و دیگری سنی و فرزند یکی از خواص و بزرگان بود، اختلافی پیش آمد و آن برادر شیعی با علم به این موضوع که مولانا اهل سنت است و با اطمینان از بیطرفی آن بزرگوار در محضر قضاوت حاضر شد و مولانا سه بار به وی گفت: آیا حتی قضاوتش به زیان او باشد، باز آن را خواهد پذیرفت؟
وقتی هرسه بار از ایشان پاسخ مثبت شنید، آنگاه سخنان طرفین را که در باره خرید و فروش چند سکه به نسیه بود، به دقت شنید، آنگاه به صلابت به آن طرفی که اهل سنت بود، دستور داد که عین سکهها را به برادر شیعهاش برگرداند و او وقتی این حکم را شنید، از ذوقی که به او دست داده بود، فریاد کشید.
مولانا عبدالحمید میفرماید:
شخصیت علمی مولانا/نه تنها در بلوچستان، بلکه در سطح جهان شناخته شده بود، یعنی آن بزرگوار یک شخصیت علمی جهانی بود و در مسافرتها وقتی کسی برای طرح پرسشی به حضورش میرسید، ایشان با چنان اعتماد به نفس و علم فراگیر پاسخ میگفت: که پرسشکننده تحسین کنان جلسه را ترک میکرد.
مولانا عبدالرحمن محبی میگوید:
«در مدینه منوره در جلسات حضرت شیخ القرآن مولانا غلام الله خان/حضور داشتیم که دیدیم حضرت مولانا عبدالعزیز/از گوشهای از مسجد میفرمود: آقای فلانی! این شخص (به مولانا عبدالعزیز اشاره کرد) از شخصیتهای بسیار بزرگ جهان اسلام است، قدر ایشان را بدانید». همچنین یکی از دوستان میگفت: «ما در جلسه درس شیخ الاسلام مولانا محمد تقی عثمانی مدیر دارالعلوم کراچی، حفظه الله نشسته بودیم و وقتی درس ایشان پایان پذیرفت، از ایشان تقاضای مرخصی کردیم و به عرض ایشان رساندیم که مولانا عبدالعزیز ملازاده، رهبر اهل سنت ایران تشریف آوردهاند و میخواهیم برای دیدار ایشان برویم. ایشان فرمودند:
«مولانا عبدالعزیز ملازاده فقط رهبر اهل سنت ایران نیستند، بلکه رهبر همه ما و یکی از رهبران اهل سنت ایران و جهان هستند».
یکی از عادات و برنامههای مولانا/این بود که در صبح جمعه علما را در منزل خود جمع میکرد و در آن مجلس پیرامون پرسشهایی که مردم طرح کرده بودند و نیز در رابطه با مسایل روز و مشکلات مردم و حتی موضوعات علمی با آنان تبادل نظر میکردند و حتی به نظر شخصی هم بسنده نمیکردند و همواره کتابهای زیادی در مجلس بود و مباحثات عمیق علمی صورت میگرفت و کوشش میکردند پاسخ پرسشهای مردم را از متون معتبر و مستند به آرای فقیهان بزرگ استخراج کنند. ایشان بر متون فقهی تسلط عجیبی داشت و هرگاه موضوعی مطرح میشد، میفرمودند: که به فلان کتاب، فلان فصل و فلان باب مراجعه کنید.
• پیش از انقلاب دولت سمیناری را برای بحث پیرامون تنظیم خانواده در زاهدان تشکیل داد که بیشتر علمای بلوچستان اعم از شیعه و سنی در آن حضور داشتند و در این سمینار در باره جلوگیری از بارداری، سقط جنین و عقیمکردن زنان مباحثی مطرح شد، هرکدام از علما رأی و نظرشان را بیان میکردند و جناب مولانا/نیز در آن سمینار فتوا داد که:
«اگر پزشک حاذق تشخیص دهد که بچهآوردن برای زنی مضر است و سن جنین هم کمتر از چهار ماه باشد و آن شخص رزاق مطلق را خداوند متعال بداند، در آن صورت سقط جنین جایز است»...
پس از فتوای مولانا مبنی برجواز سقط جنین و جلوگیری از فرزندان بیشتر در شرایط خاص برخی از علما اتهاماتی به ایشان وارد کردند و گفتند: که ایشان حق را کتمان و در امور دینی مسامحه میکنند و به خاطر فشار دولت چنین فتاوایی صادر کرده، لذا روزی تمام کسانی را که چنین سخنانی را پشت سر ایشان میزدند، در مسجد عزیزی جمع کرد و به آنان فرمود: شنیدهام که شما در باره من چیزهایی گفتهاید و اظهار داشتهاید که من در امور دینی مسامحه و کوتاهی میکنم، بدانید که من از شاهترسی ندارم، او هم انسانی مانند ماست. من فرزند مولانا عبدالله/آن مجاهد بزرگ میباشم، اگر من میترسیدم در باره قضیه اصلاحات ارضی چیزی نمیگفتم و مردم بلوچ را از رفتن به جنگ با قشقاییها باز نمیداشتم، آنان میخواستند مرا برای مجازات به تهران ببرند، مرا تهدید کردند تا سخنانم را پس بگیرم، اما من چیزی را که حق میدانستم گفتم. من اگر دینفروشی میکنم از خداوند میخواهم در همین دنیا مرا رسوا کند و موضوع را به آخرت وا نگذارد.
من در سمینار تنظیم خانواده تأکید کردم که اگر طبیبی حاذق تشخیص دهد و رازق مطلق او خدا را بداند و به خاطر فقر اقتصادی دست به چنین کاری نزند، در آن صورت جلوگیری یا سقط جنین جایز است و نظر فقهی مذهب خود را گفتم.
آنگاه افزودند: خارج از موضوع سمینار به شما که خود را نترس و شجاع میدانید این نکته را بگویم: که حقگویی و به صراحت سخنگفتن بسیار خوب و پسندیده است، اما اگر حرفی باعث شود که پس از گفتن آن پشیمان شوید و عذرخواهی کنید، همان بهتر که از اول آن را نگویید.
سپس نامهای را از علمای منطقه در دست داشت که وی را به خاطر برخی سخنانش از طرف دولت شاه به خلخال تبعید کرده بودند، درآورده و گفت: اگر حق گویی مانند حقگویی صاحب این نامه باشد که پس از چند روز تبعیدشدن نوشته است که برای آزادی من کاری کنید و به کودکانم رحم کنید، بهتر است که چیزی نگویید.
اگر دلهایتان برای بچههاتان تنگ میشود و از کار خود پشیمان میشوید، همان بهتر که از اول چیزی نگویید، اگر شما میخواهید حرفی بزنید و پس از آن توان تحمل نتایجش را نداشته باشید، در واقع راه آیندگان را میبندید و با کار خود آنان را مرعوب میکنید...
مولانا به مطالعه علاقهای وافر داشت و با وجود کثرت رجوع مردم و دیگر مشکلات موجود و وقت اندکی که در اختیار داشت، اگر لحظهای هم فرصت پیدا میکرد، به مطالعه مشغول میشد و سعی میکرد از سنت اسلامی و متون و آثار گذشتگان، علمی فراگیر داشته باشد و حتی در واپسین روزهای زندگی خویش نیز از بررسی و پژوهش فاصله نگرفت، از مطالعات روز هم غافل نبود و رویدادهای روزگار خود را هم با دقت هرچه تمامتر دنبال میکرد.
مولانا از طرف دادگستری رسماً به عنوان قاضی شرع برگزیده شده بود و احکام صادره از طرف وی لازم الاجرا بود.
[٧] این روستا در ۲۵ کیلومتری جنوب باختری شهرستان سرباز قرار دارد.