سادهزیستی
• ایشان در طول زندگی حتی خودرو شخصی نداشتند، در این رابطه یکی از شاگردانش میگوید:
همراه با حضور مولانا و سرهنگ حقیقی برای بازدید و بازرسی مسجد جامع عزیزی سوار برخودروی ژیان به آنجا میرفتیم که سرهنگ حقیقی از مولانا پرسید:
جنابب مولانا! امروز به فضل خدا روحانیون از تمکن خوبی برخوردار هستند و این امکان برایشان فراهم است که از ماشینهای خوبی استفاده کنند، اما شما چرا سوار ؤیانی شدهاید که آن هم مال دیگران است؟
مولانا در پاسخ شوخی فرمود: اتفاقاً ماشین ضد گلوله همین است چون هیچگون خطری سرنشینانش را تهدید نمیکند، این در حالی بود که اگر او ماشین میخواست، میتوانست بهترین خودرو را تهیه نماید.
• روزی یکی از برادران اهل تشیع سویچ یک ماشین را همراه با مقداری پول به مولانا هدیه کرد، در همان لحظه مولانا به مولانا عبدالحمید تلفن زد و گفت: پیش از این به من گفتهاید که حوزه به پول نیاز دارد، بیایید این پول و ماشین را صرف حوزه کنید، آن بزرگوار به مولانا عرض کرد: اینها صدقه و خمس نیست، بلکه من آنها را به شخص شما هدیه کردهام، مولانا گفت: میدانم اما حوزه بیشتر از من نیاز دارد.
• یکی از فرزندان مولانا میگوید: به یاد دارم که هرگاه جوراب ایشان پاره میشد، میفرمود: آن را برای من بدوزید، در پاسخ به این گفته که این جوراب کهنه شده است، برایت جوراب تازهای میخریم میفرمود: تا وقتی که میشود از این جوراب استفاده کرد و برای استفاده قابلیت دارد، باید از آن استفاده کرد و نباید تبذیر کرد و آن را به دور انداخت که در شرع چنین کاری روا نیست.
• یکی از شاگردان مولانا نقل میکند: روزی ایشان در درون محوطه مسجد به پشت دیوار خانه خود اشاره کرد که رطوبتزده و آجرهایش کاملاً پیدا بود، و به من فرمودند:
خانواده میگویند: دیوار باید تعمیر شود، اما من چندان راضی نیستم، نظر شما چیست؟ راستش را بخواهید من از آن همه سادهزیستی و فروتنی و بیرغبتی حضرت مولانا به امور دنیوی که سراسر وجودش را فرا گرفته بود، شگفتزده شدم و عرض کردم:
جناب مولانا! اجازه بدهید به خاطر زیباترشدن مسجد هم که شده، دیوار خانه شما تعمیر شود... سرانجام این پیشنهاد را پذیرفتند و راضی شدند که دیوار منزلش تعمیر شود.
مولانا به هنگام وفات فقط همین خانه محقر را از خود برجای گذاشت.