دو خاطره
استاد دارالعلوم عزیریه زاهدان میگوید:
• مولانا از خواندن قرآن کریم با تجوید و صورت و لحن بسیار لذت میبرد و هروقت ایشان به حوزه میآمدند از بنده میخواستند که قرآن کریم را قرائت کنم، وقتی که شروع به خواندن قرآن میکردم، اشک از چشمانش جاری میشد، به ویژه در سالهای پایان عمرشان وقتی که بیمار بودند، ایشان را به زیر سایه درختان حوزه میآوردند و از بنده میخواستند که قرآن بخوانم و باران اشک از چشمانش سرازیر میشد.
• روزی در مغازهای مشغول خیاطی بودم، مولانا تشریف آوردند. پریشان شدم که مبادا او از این کارم ناراحت شود، اما دیدم که برعکس ایشان مرا تشویق کردند و فرمودند: علمای دین، باید از هنر هم برخوردار باشند، و گرنه به هنگام نیاز مجبور میشوند، دست به سوی مردم دراز کنند و وقار و عزت علمی را که دارند از دست بدهند.