سعه صدر و انتقادپذیری، و انتقاد از دیگران
سعه صدر، پیشنیاز و مقدمه انتقادپذیری است.
• مولانا عبدالحمید امام جمعه محبوب مردم زاهدان در رابطه با انتقادپذیری کمنظیر مولانا عبدالعزیز/میفرماید:
کمتر کسی را دیدهام که در این وصف به درجه مولانا عبدالعزیز/رسیده باشد، چنانکه یک بار فرد نادانی نامهای به حضرت مولانا نوشته و به نادرست خردهگیری و انتقادهایی از آن بزرگوار کرده بود و چون این نامه به دست مولانا رسید، آن را در حضور تمامی افرادی که در آن مجلس حضور داشتند، خوانده و فرمود: اگر ما میخواهیم خود را اصلاح کنیم باید با توجه به نظر مخالف در اصلاح کار خویش بکوشیم، زیرا دوستان این زمانه هرگز عیب ما را نمیگویند.
• مدیر مدرسه عزیزیه سرباز میگوید:
روزی یکی از عالمان دین به من گفت: به حضور مولانا عبدالعزیز عرض کنید در کارهایش اشکالات زیادی وجود دارد و مثالهایی زد، وقتی من این ایراد و انتقاد را به حضور مولانا عرض کردم، آن بزرگوار ضمن تشکر از او به خاطر یادآوری ضعفهایش فرمود:
به او بگویید: ای عزیز و ای کسی که خیر مرا میخواهی! من سر تا پا عیب و تقصیر دارم.
مولانا هیچ ابایی نداشت که انتقاد دوست و دشمن را بشنود و با مخالفان خود و کسانی که از ایشان انتقاد و حتی بدگویی میکردند، برخورد و رفتار پسندیدهای داشت و هرگز سعی نمیکرد مقابله به مثل نماید.
• یک بار ایشان وارد مسجد جامع عزیزی شد و با کسی که در مخالفت با ایشان مشهور بود به گرمی دیدار کرد و بعد با خنده از او پرسید: چه طور هستید با بدگوییها؟ گفت: نه مولانا، من بدگویی نکردهام، من فقط از شما انتقاد کردهام، مولانا دستش را بر روی پشت او گذاشت و فرمود: شما آزاد هستید، هرچه بدگویی در گذشته کردهاید و هرچه در آینده بدگویی کنید، از طرف من آزاد هستید.
چنین حسن سلوک مولانا چنان تأثیر عمیقی بر آن شخص گذاشته بود که پس از وفات ایشان هم از عملکرد گذشته خویش حسرت میخورد و میگفت: ای کاش که وقتی ایشان در قید حیات بود، قدرش را میدانستیم.
و اگر کسی در مجلس خود او هم سخن ناسزایی میگفت، آن بزرگوار سخنان و رفتار او را به نحوی توجیه میکرد تا مردم از سخنانش علیه آن شخص تحریک نشوند.
• در آغاز انقلاب یکی از علمای زاهدان به منزل ایشان آمد و سخنان بسیار بدی گفت، از قبیل شما علم ندارید، شما دارید خیانت میکنید، مردم را فریب میدهید و... مولانا دید که مردم و مریدانش از سخنان او ناراحت شدهاند و احتمال اهانت به وی وجود دارد، فوراً خطاب به جمع گفتند:
ایشان مانند اولاد و برادر ماست، قصدی ندارد و این یک بحث علمی و دینی است، من او را قانع میکنم و یا او مرا قانع میکند، شما با او کاری نداشته باشید.
• مولانا شخصی را برای سمت قاضی دادگاه مدنی خاص معرفی کرد و پس از معرفی او برخی از روحانیون اعتراض کردند اما مولانا به اعتراضات آنان به دلیل ناحقبودن توجهی نکرد و گفت: ایشان روحانی جوان، با سواد و لایقی است و میتواند بهتر خدمت کند.
• یکی از روحانیون میگوید:
«مولانا برای حل مشکلات و امور جامعه تنها با ریشسفیدان و پیران و عالمان قدیمی مشورت نمیکرد، بلکه به عالمان جوان هم بسیار اهمیت میداد و رأی و نظر آنان را میشنید و توجه خاصی به جوانان داشت. به یاد دارم وقتی که من در مجلس او حضور داشتم، مشکلی پیش آمده بود و ایشان با دیگران مشورت میکرد و به من که از بقیه جوانتر و کمسن و سالتر بودم نیز گفت: شما هم نظر خود را بده و انتظار دارم که رأی و نظر جوانی ارائه دهی که شما جوانان نظرتان جوانتر و جدیدتر است.
اگر کسی میخواست در مجلس او سخنی بگوید، زود لب سخن او را درک میکرد و متوجه میشد که قضیه چیست و نیازی به تکرار سخن نبود و اگر کسی حرف دلش را اظهار نمیکرد، قطعاً متوجه میشد و در فرصتی مناسب از او میپرسید که چرا حرف دلت را به روشنی بیان نکردی»!
• مشاور رئیس جمهور و نماینده سابق مردم بلوچستان در مجلس خبرگان میگوید:
مولانا/اگرچه تحصیل کردۀ هندوستان و شاگرد علمای دیوبند بود، و در عین حال که به اساتید خود احترام میگذاشت، اما به هیچ وجه علاقه و احترامش به گروهی خاص باعث نمیشد که دچار تعصب شود و اختلافات معمولی و طبیعی مسلمانان و احزاب مختلف اسلامی را تحمل نکند.
وقتی به پاکستان سفر مینمود و وارد شهر کویته میشد، وارد منزل نماینده جماعت اسلامی میشد که مؤسس آن مولانا مودودی است و هرگاه افراد جماعت اسلامی به ایران و زاهدان میآمدند، به دیدار مولانا عبدالعزیز/میرفتند و مولانا هم با چهرهای باز از آنان استقبال میکرد.
ایشان دید بسیار وسیعی داشت، ممکن بود که از عملکرد برخی از علما و فارغ التحصیلان دانشگاه اسلامی مدینه ناراضی باشد، اما از تحصیل در آن دانشگاه ممانعت نمیکرد و در ایام سفر حج یا عمره برای دانشجویان جلسات ارشادی میگذاشتند.
ایشان علیرغم این که دیده بود که در برخی از کشورهای اسلامی روحانیون به خاطر شرایط حاکم در آنجا لباس خاصی ندارند و باکت و شلوار و کروات و ریش کوتاه مشغول خدمت و فعالیت و تدریس و تبلیغ هستند، اما خودش میخواست که روش سنتی خود و جامعهاش را حفظ کند.
مولانا در عین گرامی داشت و تکریم عالمان در هرصورت هر عیبی را که در عالمان میدید، به آنان تذکر میداد، و توصیه میکرد در رفع عیوب خود بکوشند و خود را اصلاح کنند، و در زمان شاه آنان را از نزدیکشدن به مقامات حکومتی باز میداشتند.
• روزی یکی از علمای منطقه به نزد ایشان آمد، مولانا/به او گفت: شنیدهام که با حکومت همکاری غیر شرعی داری، این کار را نکن و مقام خود و جایگاه علم را خوار مدار.
او گفت: این موضوع درست نیست و اشتباه به عرض رساندهاند، مولانا فرمودند: خیر، کسی که به من خبر داده شخص راستگویی است، آنگاه به او گفتند: از نگاه من بدترین عالم کسی است که با حکومت جابر همکاری کند.
مولانا/گاهی نیز به طور خصوصی به برخی عالمان میگفت: شما عدالت را در حق همسران خود رعایت نمیکنید و باعث بدنامی عالمان و بزرگان دین میشوید و به برخی دیگر نیز میگفت: شما با خانواده خود بداخلاق هستید.
• یکی از عالمان با مولانا اختلاف داشت و مردم از مولانا خواستند تا اجازه دهد خودشان جواب او را بدهند، اما ایشان اجازه نداد و هرگز نمیخواست که اختلاف عالمان دین به سطح مردم کشانده شود و حتی در بسیاری موارد از او دفاع هم میکرد. چنانکه یک بار همان شخص در نامهای که به استانداری نوشته بود، به علت لحن تند آن و مطالب مندرج، زمینه را برای اقدامات قانونی علیه خود فراهم ساخته بود، اما مولانا با جدیت وارد صحنه شد و نگذاشت که علیه او اقدامی انجام شود و اگر کسی پشت سر ایشان حرفی میزد، مولانا ناراحت میشد و میگفت: او آدم زحمتکشی است و اکنون دارد با امکانات کمی که در اختیار دارد به فرزندان مردم مبانی و علوم دینی تدریس میکند، و به رغم اختلافات موجود هرگز اجازه نمیداد کسی برخوردی نامناسب با او بکند و احترام او را نگاه میداشت و از او تعریف میکرد.