حضور ملائکه در تشییع جنازهی صالحان
سعد ابن معاذ از جمله کسانی است که بدلیل دفاع از دین و احقاق حقوق و عدم ترس از ملامت ملامتگران سعادت مییابد که فرشتهها در تشییع جنازهی او شرکت داشته باشند. در جریان جنگ احزاب که مشرکین یکدست شده و بسوی مدینه حمله نمودند و یهودها از داخل مدینه قصد خیانت به پیامبر ج را داشتند سعد به دفاع از پیامبر ج برخاست و در عرصهی جنگ تیری به شاهرگ دستش اصابت نمود. سعد دعا کرده و گفت: خدایا! بر اثر جراحت این زخم نمیرم تا اینکه به نابود شدن بنی قریظه چشمم روشن شود.
پیامبر ج بعد از این جریان دستور دادند خیمهای در مسجد برای سعد برپا کنند تا پیامبر ج بتواند از نزدیک به عیادتش برود.
پس از اتمام جنگ که به شکست مشرکین و یهود بنیقریظه منجر شد، بنیقریظه چون هم پیمانان سعد بودند به خیال اینکه به نفع آنها حکم میکند راضی به حکمیت سعد شدند، پیامبر ج دستور داد سعد را بیاورند تا در مورد بنیقریظه قضاوت کند. آشنایان سعد توصیههای زیادی در مورد بنیقریظه به سعد نمودند تا بتوانند بدین وسیله از طریق سعد تخفیفی برای آنها بگیرند لکن سعد کوچکترین اعتنائی به این توصیهها ننمود بلکه به بیاد نقشههای خبیثانه و خیانت آنها به پیامبر ج افتاده و گفت: حکمی خواهم نمود که خدا و رسول ج از آن راضی شوند.
سپس چنین حکم نمود مردانشان کشته، زنان و فرزندانشان اسیر و اموالشان به غنیمت مسلمین درآید؟!. پیامبر ج فرمودند: قسم به خدائی که جانم در دست اوست همانا به حکمی اشاره کردی که خداوند مرا بدان امر نمود.
سپس سعد دعا کرد و گفت: خدایا! اگر جنگی بین پیامبر ج و قریش باقی مانده مرا زنده نگهدار و اگر جنگ به اتمام رسیده است. مرا بسوی خودت بخوان.
بعد از آن درحالی که زخم التیام یافته بود و فقط آثار آن دیده میشد رگ دستش پاره شد. رسول اکرم ج و ابوبکر س و عمر س زمان وفات در خیمهی او حاضر شدند.
عایشه لمیگوید: سوگند به خدایی که جان محمد ج در دست اوست در حالیکه در حجرهام بودم صدای گریهی عمر س را از گریهی ابوبکر س تشخیص میدادم آنها همان طوری بودند که خداوند میفرماید: ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾
پیامبر ج بعد از وفات سعد به همراهی صحابه به طرف منزل سعد رفتند اما بقدری سریع میرفتند که بند کفشهایشان پاره میشد و رداها از دوششان میافتاد هنگامی که صحابه علت عجلهی پیامبر ج را پرسیدند فرمود: میترسم که ملائکه در غسل او سبقت بگیرند همچنان که بر حنظله سبقت گرفتند.
پیامبر ج در حالی به خانهی سعد رسیدند. که او را غسل میدادند و مادرش میگریست. پیامبر ج فرمودند: به راستی همه در گریستن صداقت ندارند، مگر ام سعد.
سپس خارج شدند، اهل و خویشان سعد به پیامبر ج گفتند: ای رسول خدا ج ما تا به حال جنازهای به سبکی جنازهی سعد حمل نکرده بودیم پیامبر ج گفت: چه چیزی مانع است که سبک احساس نگردد در حالی که تعداد بسیار زیادی از فرشتهها فرود آمدند و او را همراه شما حمل نمودند!.
عَن بنِ عُمَرَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «هَذَا الَّذِي تَحَرَّكَ لَهُ الْعَرْشُ وَفُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَشَهِدَهُ سَبْعُونَ أَلْفًا مِنْ الْمَلَائِكَةِ لَقَدْ ضُمَّ ضَمَّةً ثُمَّ فُرِّجَ عَنْهُ». «ابن عمر س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: این کسی است که عرش خداوند برای او به حرکت در آمد و درهای آسمان بر روی او گشوده شد و هفتاد هزار فرشته در تشییع جنازهاش شرکت کردند و بدرستی که فشار قبر بر او وارد شد و سپس رها شد».
«عَنْ جَابِر بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بقَالَ لَمَّا قُتِلَ أَبِي جَعَلْتُ أَكْشِفُ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهِ أَبْكِي وَيَنْهَوْنِي عَنْهُ وَالنَّبِيُّ ج لَا يَنْهَانِي فَجَعَلَتْ عَمَّتِي فَاطِمَةُ تَبْكِي فَقَالَ النَّبِيُّ ج : «تَبْكِينَ أَوْ لَا تَبْكِينَ مَا زَالَتْ الْمَلَائِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِهَا حَتَّى رَفَعْتُمُوهُُ». «جابر بن عبدالله بمیگوید: هنگامی که پدرم کشته شد پارچهی روی صورت او را کنار میزدم و گریه میکردم اطرافیان مانع من میشدند ولی پیامبر ج مرا منع نمیکرد. عمهام، فاطمه شروع بگریستن نمود. پیامبر ج (خطاب به فاطمه) فرمود: ناله و زاری تو در او اثری ندارد زیرا ملائکه بالهایشان را بر او گسترانیده بودند تا اینکه او را بلند نمودید».